مراقب روش هایی که برای کسب آرامش استفاده می کنیم باشیم تا خیلی دیر نشود و پشیمان نشویم.
چکیده : موسیقی و رقص و آواز نه تنها نتوانسته است بشر ناآرام امروز را به آرامش برساند، بلکه خود آثار سوء فراوانی بر روی او گذاشته و انسان را به انواع بیماری های روحی و روانی دچار کرده است.
تعداد کلمات 1955 / تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
تعداد کلمات 1955 / تخمین زمان مطالعه 10 دقیقه
5ـ شرابخواری
انسان خسته از گناه و بیبندوباری، و تشنۀ آرامش و راحتی، دست به دامن شرابخواری شد تا شاید بدین وسیله بتواند، از خود بیخود شده و تلخی ها و نگرانی را فراموش کرده و آرام بگیرد. اما میگساری نیز نه تنها نتوانست آرامش و راحتی را برای او به ارمغان آورد، بلکه خود عاملی در جهت افزایش دردها و مشکلات آدمی گردید.
پزشکان معتقدند الکل آثار منفی خطرناک و فراوانی برای بدن انسان دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:[1]
ـ بر مغز: الکل در اثر تکرار و تأثیر در سلول های مغز، آن را از کار میاندازد و موجب سکته میگردد.
ـ در اعصاب: الکل موجب تولید امراض مختلفی از قبیل بیماری رعشه در دستها و پاها، بیخوابی مفرط و نداشتن کنترل بر اعضا میشود.
ـ در معده: الکل مخاط زبان و حسّ ذائقه را ضایع و بزاق دهان را کم و ترشح آن را از نظم میاندازد و نیز مخاط معده را تحریک و ترشی آن را کم میکند و در نتیجه موجب امراض مختلف معده و روده میگردد.
در کبد: الکل کبد (جگر) را ناتوان و متورم میسازد.
ـ در گردش خون: الکل گلبول های سفید خون را از بین برده و در اثر فشارهای کم، موجب سکته میگردد.
ـ در دستگاه تنفس: از مهمترین عوارض الکل در دستگاه تنفسی، بیماری خانمانسوز سل و تنگی نفس است. زیرا الکل همراه خون وارد ریهها شده، مخاط ریه را تحریک کرده و آن را متورم میسازد و این تحریک، کلسیم بدن را از بین برده و عمل ریه را مختل و منجر به مرض سل خواهد گردید.
ـ در کلیهها: مشروبات الکلی در هنگام دفع، مجاری ادرار را تحریک کرده و عوارض ناراحتکنندهای تولید میکنند.
ـ در قلب: الکل موجب میشود که مقدار زیادی چربی اطراف قلب را گرفته و در نتیجه حرکات قلب ضعیف گردد. ـ در عقل و هوش: الکل هوش و عقل را زائل میکند.
حکیم فرزانه محمد بن زکریای رازی نیز میگوید: «شرب خمر بویژه اگر در آن افراط صورت گیرد، فرد را در معرض سکته و پارگی رگ های مغز و نیز ورم های خونی و صفراوی و رعشه و فلج اعضا قرار میدهد. شرب خمر دو قوه شهویه و غضبیه را قوی میکند و قوای این دو را در جهتی سوق میدهد که آنچه میخواهند و بسیار دوست دارند، به دست آورند. و نیز قوه عاقله را ضعیف و نیروی عقل را بیشعور میکند، تا جایی که فکر و اندیشه را از کار میاندازد و باعث میشود که قوه عاقله رام و مطیع قوه شهوانیه شود و نتواند قوه شهوانیه را از انجام کارهای زشت منع کند».[2] خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «شیطان قصد آن دارد که به وسیله شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه برانگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد. پس شما آیا از آن دست برمیدارید؟»[3] امام صادق علیه السّلام نیز میفرماید: «شُرْبُ الْخَمْرِ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ».[4] یعنی «شرابخواری کلید هر شرّ و بدی است». با این اوصاف، چگونه شرابخواری میتواند نگرانی و اضطراب و دغدغه و تشویش را از بشر دور کرده و به او آرامش و راحتی بدهد!
پزشکان معتقدند الکل آثار منفی خطرناک و فراوانی برای بدن انسان دارد که به برخی از آنها اشاره میکنیم:[1]
ـ بر مغز: الکل در اثر تکرار و تأثیر در سلول های مغز، آن را از کار میاندازد و موجب سکته میگردد.
ـ در اعصاب: الکل موجب تولید امراض مختلفی از قبیل بیماری رعشه در دستها و پاها، بیخوابی مفرط و نداشتن کنترل بر اعضا میشود.
ـ در معده: الکل مخاط زبان و حسّ ذائقه را ضایع و بزاق دهان را کم و ترشح آن را از نظم میاندازد و نیز مخاط معده را تحریک و ترشی آن را کم میکند و در نتیجه موجب امراض مختلف معده و روده میگردد.
در کبد: الکل کبد (جگر) را ناتوان و متورم میسازد.
ـ در گردش خون: الکل گلبول های سفید خون را از بین برده و در اثر فشارهای کم، موجب سکته میگردد.
ـ در دستگاه تنفس: از مهمترین عوارض الکل در دستگاه تنفسی، بیماری خانمانسوز سل و تنگی نفس است. زیرا الکل همراه خون وارد ریهها شده، مخاط ریه را تحریک کرده و آن را متورم میسازد و این تحریک، کلسیم بدن را از بین برده و عمل ریه را مختل و منجر به مرض سل خواهد گردید.
ـ در کلیهها: مشروبات الکلی در هنگام دفع، مجاری ادرار را تحریک کرده و عوارض ناراحتکنندهای تولید میکنند.
ـ در قلب: الکل موجب میشود که مقدار زیادی چربی اطراف قلب را گرفته و در نتیجه حرکات قلب ضعیف گردد. ـ در عقل و هوش: الکل هوش و عقل را زائل میکند.
حکیم فرزانه محمد بن زکریای رازی نیز میگوید: «شرب خمر بویژه اگر در آن افراط صورت گیرد، فرد را در معرض سکته و پارگی رگ های مغز و نیز ورم های خونی و صفراوی و رعشه و فلج اعضا قرار میدهد. شرب خمر دو قوه شهویه و غضبیه را قوی میکند و قوای این دو را در جهتی سوق میدهد که آنچه میخواهند و بسیار دوست دارند، به دست آورند. و نیز قوه عاقله را ضعیف و نیروی عقل را بیشعور میکند، تا جایی که فکر و اندیشه را از کار میاندازد و باعث میشود که قوه عاقله رام و مطیع قوه شهوانیه شود و نتواند قوه شهوانیه را از انجام کارهای زشت منع کند».[2] خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید: «شیطان قصد آن دارد که به وسیله شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه برانگیزد و شما را از ذکر خدا و نماز باز دارد. پس شما آیا از آن دست برمیدارید؟»[3] امام صادق علیه السّلام نیز میفرماید: «شُرْبُ الْخَمْرِ مِفْتاحُ کُلِّ شَرٍّ».[4] یعنی «شرابخواری کلید هر شرّ و بدی است». با این اوصاف، چگونه شرابخواری میتواند نگرانی و اضطراب و دغدغه و تشویش را از بشر دور کرده و به او آرامش و راحتی بدهد!
6ـ رقص و آواز
موسیقی و رقص و آواز از دیگر روش های کاذبی است که بشر برای دست یافتن به لذت و آرامش به آن پناه برده است. اما این وسیله نیز علیرغم این که ممکن است لذت های موقت و زودگذری را برای آدمی به همراه داشته باشد، لیکن نتوانسته است راحتی و آرامش واقعی را برای او به ارمغان آورد. امروزه در سراسر جهان و در سطحی گسترده، از انواع موسیقی و رقص و آواز استفاده میشود، اما بشر همچنان در دغدغه و ناآرامی و تشویش و اضطراب به سر میبرد. و از آرامش و طمأنینه قلبی لازم برخوردار نیست. موسیقی و رقص و آواز نه تنها نتوانسته است بشر ناآرام امروز را به آرامش برساند، بلکه خود آثار سوء فراوانی بر روی او گذاشته و انسان را به انواع بیماری های روحی و روانی دچار کرده است.
متخصصین و محققین علم پزشکی معتقدند موسیقی، آثار سوء فراوانی بر روح و جسم آدمی دارد ـ که پرداختن به آنها خارج از موضوع و گنجایش این کتاب است ـ آنها میگویند موسیقی در افسردگی و خمودی، ضعف اعصاب، تضییع حس باصره، ایجاد اختلالات دِماغی (مانند اغتشاشات مغزی، هیجانات روحی و جنون)، تأثیرات قلبی، فشار خون، خودکشی و همچنین کاهش طول عمر و جوانمرگی تأثیر بسزایی دارد.[5] پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم میفرماید: «اَلْغِناءُ رُقْیَةُ الزِّنِی»[6] یعنی «غنا مقدمه و سبب واقع شدن زنا میباشد». امام صادق علیه السّلام نیز میفرماید: «وَ الْغِناءُ یُورِثُ النِّفاقَ وَ یُعْقِبُ الْفَقْرَ»[7] یعنی «غنا موجب نفاق و دورویی شده و فقر را به دنبال دارد». آن حضرت در جای دیگری میفرماید: «بَیْتُ الْغِناءِ لا تُؤمَنُ فِیهِ الْفَجِیعَةُ وَ لا تُجابُ فِیهِ الدَّعْوَةُ وَ لا یَدْخُلُهُ الْمَلَکُ»[8] یعنی «خانهای که در آن به طور غنا خوانده میشود، از بلای ناگهانی ایمن نیست و دعا در آن مستجاب نمیشود و فرشتگان داخل آن نمیگردند». براستی موسیقی و غنائی که مقدمه زنا بوده یا نفاق و فقر و بلای ناگهانی را به دنبال داشته باشد و نیز موجب شود دعای افراد آن خانه مستجاب نشده و فرشتگان به آن جا وارد نشوند، چگونه میتواند آدمی را از دغدغه و تشویق و نگرانی و اضطراب رهایی بخشیده و به او آرامش و راحتی بدهد؟!
متخصصین و محققین علم پزشکی معتقدند موسیقی، آثار سوء فراوانی بر روح و جسم آدمی دارد ـ که پرداختن به آنها خارج از موضوع و گنجایش این کتاب است ـ آنها میگویند موسیقی در افسردگی و خمودی، ضعف اعصاب، تضییع حس باصره، ایجاد اختلالات دِماغی (مانند اغتشاشات مغزی، هیجانات روحی و جنون)، تأثیرات قلبی، فشار خون، خودکشی و همچنین کاهش طول عمر و جوانمرگی تأثیر بسزایی دارد.[5] پیامبر اسلام صلی الله علیه و اله و سلم میفرماید: «اَلْغِناءُ رُقْیَةُ الزِّنِی»[6] یعنی «غنا مقدمه و سبب واقع شدن زنا میباشد». امام صادق علیه السّلام نیز میفرماید: «وَ الْغِناءُ یُورِثُ النِّفاقَ وَ یُعْقِبُ الْفَقْرَ»[7] یعنی «غنا موجب نفاق و دورویی شده و فقر را به دنبال دارد». آن حضرت در جای دیگری میفرماید: «بَیْتُ الْغِناءِ لا تُؤمَنُ فِیهِ الْفَجِیعَةُ وَ لا تُجابُ فِیهِ الدَّعْوَةُ وَ لا یَدْخُلُهُ الْمَلَکُ»[8] یعنی «خانهای که در آن به طور غنا خوانده میشود، از بلای ناگهانی ایمن نیست و دعا در آن مستجاب نمیشود و فرشتگان داخل آن نمیگردند». براستی موسیقی و غنائی که مقدمه زنا بوده یا نفاق و فقر و بلای ناگهانی را به دنبال داشته باشد و نیز موجب شود دعای افراد آن خانه مستجاب نشده و فرشتگان به آن جا وارد نشوند، چگونه میتواند آدمی را از دغدغه و تشویق و نگرانی و اضطراب رهایی بخشیده و به او آرامش و راحتی بدهد؟!
7ـ علایق دنیوی
برخی افراد برای کسب لذت و آرامش و راحتی زندگی، به جلوههای گوناگون دنیا تعلق خاطر پیدا کرده و تصور میکنند از این طریق میتوانند بر مشکلات روحی و روانی خود غلبه کرده و به آرامش لازم در زندگی دست یابند. اینها با تمام قدرت به جلوههای رنگین دنیوی حرص و طمع ورزیده و برای رسیدن به آنها دست به هر کاری میزنند. روزی شخصی با حضرت عیسی همسفر شد. به کنار رودخانهای رسیدند، در آن جا نشسته سفره پهن کردند. سه نان داشتند، دوتا را خوردند و یکی در سفره ماند. حضرت عیسی به سوی رودخانه رفت تا آب بخورد، وقتی برگشت دید نان سوم در سفره نیست. از دوستش پرسید: نان سوم چه شد؟ او گفت: نمیدانم! در ادامه به بیابانی رسیدند، حضرت عیسی مجدداً پرسید آن نان چه شد؟ دوستش گفت نمیدانم. اصرار حضرت عیسی نتیجهای نداد.
انسان خسته از گناه و بیبندوباری، و تشنۀ آرامش و راحتی، دست به دامن شرابخواری شد تا شاید بدین وسیله بتواند، از خود بیخود شده و تلخیها و نگرانی را فراموش کرده و آرام بگیرد. اما میگساری نیز نه تنها نتوانست آرامش و راحتی را برای او به ارمغان آورد، بلکه خود عاملی در جهت افزایش دردها و مشکلات آدمی گردید.
سپس حضرت عیسی مقداری شن از زمین برداشت و فرمود: به اذن خدا طلا شود! شنها طلا شدند. حضرت عیسی طلاها را سه قسمت کرده و به دوستش گفت: یک قسمت مال من، قسمت دوم مال تو، قسمت سوم مال آن کسی که نان سوم را خورده است. دوستش فوری گفت: آن نان را من خوردهام.
حضرت عیسی فرمود: همۀ این طلاها مال تو، تو به درد دنیا میخوری، نه همسفری با من! سپس حضرت عیسی جدا شده و رفت. مدتی بعد دو نفر از راه رسیدند و دیدند که دوست حضرت عیسی مشغول جمع کردن طلاها است.
خواستند او را بکشند تا دو نفری صاحب طلا شوند، اما او پیشنهاد کرد مرا نکشید و این طلاها را به سه قسمت تقسیم میکنیم. آنها هم پذیرفتند. پس از مدتی یکی از این سه نفر جهت تهیه غذا به شهر رفت. او با خود فکر کرد، بهتر است غذا را مسموم کنم تا آن دو نفر کشته شده و همۀ طلاها را من بردارم. آن دو نفر هم تصمیم گرفتند وقتی سومی از شهر آمد، او را بکشند تا طلاها را دو نفری تقسیم کنند. وقتی نفر سوم از شهر آمد آن دو او را کشتند و مشغول غذا خوردن شدند. سپس آن دو نفر هم با خوردن غذای مسموم مردند.
مدتی بعد حضرت عیسی برگشت و از همان جا عبور کرد، دید هر سه جنازه کنار طلاها افتادهاند. فرمود: این است دنیاطلبی! از آن برحذر باشید که فریبتان ندهد.[9] امام صادق علیه السّلام میفرماید: «مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءٍ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّی یَقْتُلَهُ»[10] یعنی «دنیا مانند آب دریاست که هر چه شخص تشنه از آن بیشتر بیاشامد، تشنگیاش بیشتر شود تا او را بکشد». و در جایی دیگر میفرماید: «حُبُّ الدُّنیا رَاْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»[11] یعنی «حب و علاقه شدید به دنیا، سرچشمه همه خطاها و گناهان است». حال باید این سؤال را مطرح کرد که وقتی دنیاطلبی مایه هر گونه خطا و گناهی بوده و فرد تشنۀ دنیا را تا سرحد مرگ به کام خود میکشد، چگونه میتواند مایه آرامش و راحتی بشر باشد! آری تعلق قلبی به دنیا آرامشبخش نیست، بلکه خود مایۀ اندوه و یأس و ناامیدی است. در این رابطه امام صادق علیه السّلام میفرماید: «مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ: هَمٌّ لا یَغْنی وَ اَمَلٌ لا یُدْرَکُ وَ رَجاءٌ لا یَنالُ»[12] یعنی «هر کس دل به دنیا بندد، به سه خصلت دلبسته است: اندوهی که پایان ندارد و آرزویی که به چنگ نیاید و امیدی که بدان نرسد».
انسان خسته از گناه و بیبندوباری، و تشنۀ آرامش و راحتی، دست به دامن شرابخواری شد تا شاید بدین وسیله بتواند، از خود بیخود شده و تلخیها و نگرانی را فراموش کرده و آرام بگیرد. اما میگساری نیز نه تنها نتوانست آرامش و راحتی را برای او به ارمغان آورد، بلکه خود عاملی در جهت افزایش دردها و مشکلات آدمی گردید.
سپس حضرت عیسی مقداری شن از زمین برداشت و فرمود: به اذن خدا طلا شود! شنها طلا شدند. حضرت عیسی طلاها را سه قسمت کرده و به دوستش گفت: یک قسمت مال من، قسمت دوم مال تو، قسمت سوم مال آن کسی که نان سوم را خورده است. دوستش فوری گفت: آن نان را من خوردهام.
حضرت عیسی فرمود: همۀ این طلاها مال تو، تو به درد دنیا میخوری، نه همسفری با من! سپس حضرت عیسی جدا شده و رفت. مدتی بعد دو نفر از راه رسیدند و دیدند که دوست حضرت عیسی مشغول جمع کردن طلاها است.
خواستند او را بکشند تا دو نفری صاحب طلا شوند، اما او پیشنهاد کرد مرا نکشید و این طلاها را به سه قسمت تقسیم میکنیم. آنها هم پذیرفتند. پس از مدتی یکی از این سه نفر جهت تهیه غذا به شهر رفت. او با خود فکر کرد، بهتر است غذا را مسموم کنم تا آن دو نفر کشته شده و همۀ طلاها را من بردارم. آن دو نفر هم تصمیم گرفتند وقتی سومی از شهر آمد، او را بکشند تا طلاها را دو نفری تقسیم کنند. وقتی نفر سوم از شهر آمد آن دو او را کشتند و مشغول غذا خوردن شدند. سپس آن دو نفر هم با خوردن غذای مسموم مردند.
مدتی بعد حضرت عیسی برگشت و از همان جا عبور کرد، دید هر سه جنازه کنار طلاها افتادهاند. فرمود: این است دنیاطلبی! از آن برحذر باشید که فریبتان ندهد.[9] امام صادق علیه السّلام میفرماید: «مَثَلُ الدُّنْیا کَمَثَلِ ماءٍ الْبَحْرِ کُلَّما شَرِبَ مِنْهُ الْعَطْشانُ ازْدادَ عَطَشاً حَتّی یَقْتُلَهُ»[10] یعنی «دنیا مانند آب دریاست که هر چه شخص تشنه از آن بیشتر بیاشامد، تشنگیاش بیشتر شود تا او را بکشد». و در جایی دیگر میفرماید: «حُبُّ الدُّنیا رَاْسُ کُلِّ خَطِیئَةٍ»[11] یعنی «حب و علاقه شدید به دنیا، سرچشمه همه خطاها و گناهان است». حال باید این سؤال را مطرح کرد که وقتی دنیاطلبی مایه هر گونه خطا و گناهی بوده و فرد تشنۀ دنیا را تا سرحد مرگ به کام خود میکشد، چگونه میتواند مایه آرامش و راحتی بشر باشد! آری تعلق قلبی به دنیا آرامشبخش نیست، بلکه خود مایۀ اندوه و یأس و ناامیدی است. در این رابطه امام صادق علیه السّلام میفرماید: «مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْیا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلاثِ خِصالٍ: هَمٌّ لا یَغْنی وَ اَمَلٌ لا یُدْرَکُ وَ رَجاءٌ لا یَنالُ»[12] یعنی «هر کس دل به دنیا بندد، به سه خصلت دلبسته است: اندوهی که پایان ندارد و آرزویی که به چنگ نیاید و امیدی که بدان نرسد».
8ـ ریاستطلبی
دستهای دیگر از مردم، راحتی و آرامش خود را در ریاستطلبی و دست یافتن به پستها و مقام های دنیوی جستجو میکنند. غافل از این که اگر پست و مقام آرامشبخش و راحتی آفرین بود، باید هر کس که به پُست و مقامی میرسید از هر گونه دغدغه و اضطراب و ناآرامی رهایی مییافت. اما میبینیم که بسیاری از کسانی که دارای پست و مقام بالایی نیز هستند، همچنان از دغدغه و اضطراب و ناآرامی رنج برده و باز هم به دنبال گمشدۀ خود میگردند. دنیایی که ما مشاهده میکنیم، مملو از رؤسا و صاحبمنصبان مضطرب و نگران و ناآرام و ناراحت است. از سوی دیگر اگر ارزش پست و مقام و ریاست را حتّی با چیزهایی بظاهر کم اهمیت مقایسه کنیم، به بیارزشی پُست و مقام پی خواهیم برد. گویند پادشاهی از عارفی تقاضای نصیحت کرد. عارف گفت: شما اگر تشنه باشید و از شدّت تشنگی رو به مرگ باشید، چقدر حاضرید بدهید تا آب بخورید؟ پادشاه گفت نصف سلطنتم را. عارف گفت: اگر آب را نوشیدید و حبسالبول شدید، چقدر حاضرید بدهید تا این آبی را که نوشیدهاید از بدنتان دفع شود؟ پادشاه گفت: نصف سلطنتم را. عارف گفت: پس اگر سلطنتی و قدرتی که به یک آب خوردن و یک بول کردن تمام شود، آن چنان ارزش دلبستن و تفاخر به آن را ندارد.[13] آری ریاستطلبی نه تنها آدمی را از اضطراب و دغدغه رهایی نمیبخشد و در واقع ارزش دلبستگی را ندارد؛ بلکه اصولاً دست یافتن به هر پُست و مقامی، حرص و ولع فرد ریاستطلب را بیشتر و بیشتر کرده و او را از هستی ساقط میکند. به تعبیر امام صادق علیه السّلام «مَنْ طَلَبَ الرِّئاسَةَ هَلَکَ»[14] یعنی «هر که ریاست طلبد، هلاک شود».
9ـ سیگار کشیدن
میلیونها نفر در سراسر جهان برای رهایی از درد و غم و اندوه و نیز کسب لذت و آرامش، به کشیدن سیگار پناه بردهاند. اما در این مورد نیز شاهد آن هستیم که سیگار نه تنها به آنان آرامش و راحتی نداده است، بلکه خسارات فراوان مالی و آسیب ها و صدمات گوناگون جسمی و روحی نیز به آنان وارد نموده است، و به علت بدیهی بودن موضوع از توضیح بیشتر خودداری میکنیم.
منبع: برگرفته از کتاب"روانشناسی آرامش و راحتی
موسسه فرهنگی قدر ولایت
منبع: برگرفته از کتاب"روانشناسی آرامش و راحتی
موسسه فرهنگی قدر ولایت
بیشتر بخوانید :
روش های کاذب کسب آرامش و راحتی (بخش اول)
آرامش بخش های زندگی
راههایی برای دستیابی به آرامش
راه های رسیدن به آرامش روانی
پی نوشت :
[1]- آیت الله شهید سید عبدالحسین دستغیب، گناهان کبیره، ج 1، ص 124.
[2]- محمد بن زکریای رازی، بهداشت روانی، ص 125.
[3]- سوره مائده، آیه 61.
[4]- وسایل الشیعه، ج 25، ص 316.
[5]- حسین عبداللهی خوروش، تأثیر موسیقی بر روان و اعصاب، ص 43.
[6]- مستدرک الوسایل، ج 13، ص 214.
[7]- همان، ص 212.
[8]- وسایل الشیعه، ج 17، ص 303.
[9]- محمد محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج 1، ص 256.
[10]- اصول کافی، ج 3، ص 205.
[11]- وسایل الشیعه، ج 16، ص 9.
[12]- اصول کافی، ج 4، ص 9.
[13]- علی اصغر ابراهیمی، پندها و حکایتهای اخلاقی، ص 89.
[14]- اصول کافی، ج 3، ص 405.