اشخاص دچار اختلال شخصیت وابسته خود را بر مبنای چیزهایی که ندارند تعریف می کنند، نه بر مبنای چیزهایی که دارند.
شخصیت چسبنده
ویژگی بارز شخصیت چسبنده این است که باید تحت مراقبت و محافظت قرار گیرد. به شدت دنبال اطمینان خاطر و راهنمایی است و متکی به نفس نیست. وابسته ها به قدری دنبال خشنود کردن دیگران هستند که معمولا کنار آمدن با آنها راحت است. آنها در واقع آدم های نازنین دلسوز و سازگاری هستند. اما آنقدر به قوت قلب و ارتباط نیاز دارند که برای هر کسی جز یک آدم وابسته دیگر طاقت فرسا می شوند.
ترس از تنهایی
چون از تنهایی و نداشتن کسی که به آنها کمک کند می ترسند، معمولا برای پیشقدم کردن با دیگران و واداشتن آنها به مراقبت از آنها، در برابر دیگران نقش انفعالی اتخاذ می کنند. شخصیت های چسبنده واقعا نمی توانند مستقل باشند و وقتی کسی وجود ندارد که مسیر زندگی را به آنها نشان دهد، مستاصل می شوند. آنها برای رسیدن به آن سطح از صمیمیت و مراقبتی که مدنظرشان است، هر طور شده هماهنگی در روابط را حفظ می کنند. کسی که در آغاز آدم خوشایند و راحتی به نظر می رسد به تدریج به شما می چسبد، و سریش می شود. البته او تغییر نکرده است بلکه شما به نیازمندی او بیشتر پی برده اید. تا این که بالاخره احساس می کنید از لحاظ روانی مثل یک بچه است.
نیاز شخصیت وابسته به دیگران، عزت نفس اش را هر چه بیشتر تضعیف می کند. به عبارت دیگر، هر چه به یک نفر دیگر محتاج تر می شود، اعتقادش به خودش کمتر می شود و در نتیجه خودتأثیرگذاری او کمتر می شود - امری که در نهایت، احساس با عرضه بودن او را بیشتر به دیگران پیوند می زند. این چرخه منفی می تواند شخص وابسته راگاهی اوقات خیلی افسرده کند. وقتی قرار است وابسته ها خود را تعریف و توصیف کنند، در پیدا کردن کلمات مشکل پیدا می کنند. وقتی تأیید و پذیرش را هرگز در درون خود جستجو نمی کنند، مستقل در نظر گرفتن خودکار سختی خواهد بود؛ وابسته واقعا خودش را بر مبنای روابطش با دیگران تعریف می کند.
نیاز شخصیت وابسته به دیگران، عزت نفس اش را هر چه بیشتر تضعیف می کند. به عبارت دیگر، هر چه به یک نفر دیگر محتاج تر می شود، اعتقادش به خودش کمتر می شود و در نتیجه خودتأثیرگذاری او کمتر می شود - امری که در نهایت، احساس با عرضه بودن او را بیشتر به دیگران پیوند می زند. این چرخه منفی می تواند شخص وابسته راگاهی اوقات خیلی افسرده کند. وقتی قرار است وابسته ها خود را تعریف و توصیف کنند، در پیدا کردن کلمات مشکل پیدا می کنند. وقتی تأیید و پذیرش را هرگز در درون خود جستجو نمی کنند، مستقل در نظر گرفتن خودکار سختی خواهد بود؛ وابسته واقعا خودش را بر مبنای روابطش با دیگران تعریف می کند.
زندگی به میل دیگران
در ضمن، زندگی طبق میل و انتظار دیگران سخت است ولی شخص وابسته این کار را می کند تا از حمایت دائمی و مقبولیت تضمین شده بهره مند شود. البته اکثر ما نمی توانیم این نوع اطمینان خاطر ثابت و مراقبت دائم را تامین کنیم، به ویژه در یک رابطه عشقی که هدف آن، یار هم بودن است نه پدر و مادر هم بودن. تلاش برای مستقل تر شدن شخص وابسته موجب اضطراب و غم او می شود. وقتی طرف مقابل شخص وابسته از وی خودمختاری بیشتر می خواهد، سریش تر، وابسته تر و از لحاظ هیجانی متوقع تر می شود. احساس ناامنی و اضطراب، هیجانات اصلی شخص وابسته اند. طرفی وابسته از لحاظ فکری آدم ساده و تلقین پذیری است و اغلب، وجود مشکل را انکار می کند و از این که او را ترک کنید، فاجعه می سازد و این اتفاق را افتضاح، هولناک و غیرقابل تحمل می داند.
به همه این دلایل معمولا یک برچسب مناسب برای شخصیت وابسته می ماند و آن برچسب پادری است. ترس از تنهایی و درماندگی باعث می شود به هر کاری دست بزند. او دیگران را زیاد می بخشد، رفتارهای تحقیرآمیزی انجام می دهد و برای حفظ آرامش و آسایش، به روابط نامطلوب و حتی توام با سوءرفتار تن می دهد.
شخص وابسته همچنین در مورد اعتماد کردن، تعارضات قدیمی دارد. او ترس ناموجهی از طرد شدن دارد و یکسره دنبال اثبات وفاداری و محبت دیگران است؛ شخصیت وابسته آدم محتاجی است و به زمان و توجه نیاز دارد. تجربه بالینی ما نشان می دهد اشخاص وابسته، در واقع سیاه چاله نیاز هستند: هیچ مقدار توجه و همدلی نمی تواند آنها را تشویق کند مستقل شوند.
به همه این دلایل معمولا یک برچسب مناسب برای شخصیت وابسته می ماند و آن برچسب پادری است. ترس از تنهایی و درماندگی باعث می شود به هر کاری دست بزند. او دیگران را زیاد می بخشد، رفتارهای تحقیرآمیزی انجام می دهد و برای حفظ آرامش و آسایش، به روابط نامطلوب و حتی توام با سوءرفتار تن می دهد.
شخص وابسته همچنین در مورد اعتماد کردن، تعارضات قدیمی دارد. او ترس ناموجهی از طرد شدن دارد و یکسره دنبال اثبات وفاداری و محبت دیگران است؛ شخصیت وابسته آدم محتاجی است و به زمان و توجه نیاز دارد. تجربه بالینی ما نشان می دهد اشخاص وابسته، در واقع سیاه چاله نیاز هستند: هیچ مقدار توجه و همدلی نمی تواند آنها را تشویق کند مستقل شوند.
عزت نفس پائین
عزت نفس نداشتن و عدم خودتأثیرگذاری شخصیت وابسته، در ترس او از این که بدون کمک دیگران کاری از دستش بر نمی آید، نقش دارد. او به ندرت کارها و طرح ها را تنها انجام می دهد و اگر هم انجام دهد، از دیگران اطمینان خاطر می گیرد. شخصیت وابسته وقتی بهترین کارایی را دارد که پیوسته تشویق و تحسین شود. او بدون راهنمایی دیگران نمی تواند کاری را انجام دهد و در کاری موفق شود. شخصیت وابسته در عمق وجودش احساس ناتوانی و بی عرضگی می کند و این احساس باعث احساس بی قابلیتی عمیق او می شود.
مشغله ذهنی اصلی وابسته ها، خوف از تنها رها شدن در این دنیا است. این ترس غیرواقع بینانه معمولا باعث می شود یک دفعه وارد رابطه شوند و در روابطی که مدت ها است از کار افتاده و بی فایده اند، گیر کنند. شخصیت وابسته طبق تعریف، به دیگران نیاز دارد، و دنبال آدم هایی می گردد که این نیازش را برطرف کنند. اگر رابطه به دلیلی تمام شود، شخصیت وابسته به سرعت دنبال رابطه دیگری می گردد تا حمایت و مراقبت های لازم را از نفر جدید بگیرد. بسیاری از مشاوران و اعضای خانواده ها می توانند این حقیقت را تأیید کنند که بزرگسالان وابسته از یک رابطه بد به آغوش رابطه ای به همان اندازه بد «می پرند» - رابطه بد دیگری که در آن، طرف مقابلشان به همان اندازه با آنها جور نیست.
خلاصه این که شخص چسبنده عمدتا می ترسد که تنها بماند. اشخاص دچار اختلال شخصیت وابسته خود را بر مبنای چیزهایی که ندارند تعریف می کنند، نه بر مبنای چیزهایی که دارند. وقتی دیگران حضور دارند و محیطی به وجود آورده اند که مؤانست برای آنها تضمین شده است، خوشحال اند. آنها تشنه تشویق و مشورت دیگران هستند. وقتی در بهترین حالت به سر می برند که دیگران طرح ها و کارهای آنها را آغاز کنند و به آنها توصیه و آنها را تشویق کنند. در نتیجه چندان احساس خودیت ندارند و پیوسته این تصور را در خود تقویت می کنند که نمی توانند و قابلیت ندارند.
منبع: عشق دیوانه وار، دبلیو برد جانسون و کلی موری، مترجم: مهرداد فیروزبخت، صص 193-195، انتشارات رشد، تهران، اول، 1394.
مشغله ذهنی اصلی وابسته ها، خوف از تنها رها شدن در این دنیا است. این ترس غیرواقع بینانه معمولا باعث می شود یک دفعه وارد رابطه شوند و در روابطی که مدت ها است از کار افتاده و بی فایده اند، گیر کنند. شخصیت وابسته طبق تعریف، به دیگران نیاز دارد، و دنبال آدم هایی می گردد که این نیازش را برطرف کنند. اگر رابطه به دلیلی تمام شود، شخصیت وابسته به سرعت دنبال رابطه دیگری می گردد تا حمایت و مراقبت های لازم را از نفر جدید بگیرد. بسیاری از مشاوران و اعضای خانواده ها می توانند این حقیقت را تأیید کنند که بزرگسالان وابسته از یک رابطه بد به آغوش رابطه ای به همان اندازه بد «می پرند» - رابطه بد دیگری که در آن، طرف مقابلشان به همان اندازه با آنها جور نیست.
خلاصه این که شخص چسبنده عمدتا می ترسد که تنها بماند. اشخاص دچار اختلال شخصیت وابسته خود را بر مبنای چیزهایی که ندارند تعریف می کنند، نه بر مبنای چیزهایی که دارند. وقتی دیگران حضور دارند و محیطی به وجود آورده اند که مؤانست برای آنها تضمین شده است، خوشحال اند. آنها تشنه تشویق و مشورت دیگران هستند. وقتی در بهترین حالت به سر می برند که دیگران طرح ها و کارهای آنها را آغاز کنند و به آنها توصیه و آنها را تشویق کنند. در نتیجه چندان احساس خودیت ندارند و پیوسته این تصور را در خود تقویت می کنند که نمی توانند و قابلیت ندارند.
منبع: عشق دیوانه وار، دبلیو برد جانسون و کلی موری، مترجم: مهرداد فیروزبخت، صص 193-195، انتشارات رشد، تهران، اول، 1394.