مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه

هنوز قضاوت های غلط بسیار و سوء تفاهمات فراوانی در خصوص شیعیان، مذهب تشیع و مسأله تقریب وحدت جهانی اسلامی وجود دارد. برای جستجوی حقیقت باید مبنای اظهار نظرهایمان را صرفا متون معتبر، یعنی قرآن کریم، احادیث معتبر و نهج البلاغه قرار دهیم.
Wednesday, November 25, 2020
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: سهیلا قصیل زاده
موارد بیشتر برای شما
مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
بنده مایلم مقاله خود را با ارائه مثال کوچکی از تجربیات اخیر شخصیم در مسجدی در پراگ آغاز کنم، یعنی همان جایی که با واعظی روبرو شدم که نحوه عبادت کردن من برایش شگفت آفرین بود. او از من پرسید، ببخشید برادر؛ آیا شما اهل تشیعید؟ و این جمله را در حالی ادا می کرد که انگار از دیدن یک مسلمان شیعه مذهب در آن جا خیلی تعجب کرده بود. جواب دادم، بله! با کمال افتخار؛ و به دقت متوجه عکس العمل او در برابر پاسخم بودم. وی گفت: شما را به خدا برایم توضیح دهید چگونه می توانید آیات الهی قرآن را تلاوت کرده و در عین حال به اصحاب پاک پیامبر اهانت کنید؟ با شنیدن این جمله نوبت به تعجب کردن من رسید. از او پرسیدم، چه کسی به شما گفته که ما شیعه ها چنین کاری می کنیم؟ او گفت: خوب، اگر چنین نمی کنید پس لابد شیعه نیستید! از او پرسیدم، شما را به خدا به من بگویید چه نوع کتاب هایی خوانده اید که چنین قضاوتی راجع به شیعیان پیدا کرده اید؟ آیا با من در این مورد موافق نیستید که برای قضاوت صحیح لازم است منبع موثقی در مطالعاتتان داشته باشید؟ او گفته مرا با تکان دادن سر تصدیق کرد. بعد به او گفتم، پس بیائید کلام ائمه معصومین (صلی الله علیه و آله و سلم) را مطالعه کنیم، که ما شیعیان معتقدیم از هر گونه خطایی برئ هستند تا بتوانیم موضع واقعی و صحیح شیعه را در این خصوص دریابیم.
 

قضاوت های غلط و سوء تفاهمات در خصوص شیعیان

آری، هنوز قضاوت های غلط بسیار و سوء تفاهمات فراوانی در خصوص شیعیان، مذهب تشیع و مسأله تقریب وحدت جهانی اسلامی وجود دارد. بیایید بدون هیچ گونه قصد و غرضی برای جستجوی حقیقت تلاش کنیم، و مبنای اظهار نظرهایمان را صرفا متون معتبر، یعنی قرآن کریم، احادیث معتبر و نهج البلاغه، یعنی کتابی که برای شیعیان همه عالم نهایت اهمیت را دارد قرار دهیم.
 
به منظور تأکید بر معنای اصیل تقریب، به نحوی که در برگیرنده تمامی مذاهب باشد، لازم است توجهی ویژه به مبدأ و نحوه پیدایش مذاهب مختلف اسلامی داشته باشیم.
 
در واقع، ابدا اغراق آمیز نخواهد بود اگر بگوییم ریشه های تقسیم مسلمانان به پیروان مذاهب مختلف در همان عصر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) آغاز به رویش نمود، چون وی در حدیثی شریف وقوع این مسأله را پیش بینی کرده بود، آن جا که فرمود دین اسلام نیز هفتاد و دو شعبه خواهد شد، مانند ادیان یهودیت و مسیحیت که اولی هفتاد و دومی هفتاد و یک شعبه شدند. این بدان معناست که وحی الهی از هر نوعی که باشد، از دیدگاه اسلامی در معرض تهدید است و برای از خطر سوء تعبیر نمی باشد، و این امر مغایرتی با این عقیده ندارد که جوهرة حقیقت پاک و بی عیب و نقص اسلام نزد خدای متعال، سبحانه و تعالی، و معصومین، صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین، محفوظ است. اما آیا این حدیث شریف اصولا ربطی به تقسیم شدن مسلمانان در قالب مذاهبی گوناگون دارد، با این که معنایی کاملا متفاوت مد نظر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده است؟ به عبارت دیگر، آیا تفاوت صرفا منوط به اختلافات سطحی فرقه ای است، یا موضوع بحث کاملا متفاوت است؟ شگفت آن که این مسأله هم بسیار سهل و هم در عین حال بسیار پیچیده است.
 
سوء تفاهم و برداشت های غلط از همان زمانی که عبارت "فرقة الناجیه" مطرح شد آغاز گشت. این حقیقت بی چون و چرا که اندیشه اسلامی طی همه اعصار و قرون کثرت گرا بوده است از جانب بعضی ها به نوعی مورد سوء تعبیر قرار گرفته، بدین نحو که پنداشته اند وجود مذاهب مختلف دقیقة معادل خارجی حدیث شریف فوق می باشد، که هم از نظر اهل تشیع و هم در کتب اهل سنت معتبر است. مشکل آن جا پیدا می شود که وقتی این تعبیر را بپذیریم آن گاه به این جا می رسیم که پیروان هر مذهب دین خود را فرقه ناجیه، و بقیه مذاهب را خارج از طریق نجات (که همان صراط المستقیم در اسلام باشد) قلمداد می کنند. به این ترتیب، تقریبا هر یک از مذاهبی که در طول تاریخ بشر از تعلیمات اسلامی انشقاق یافته اند مدعی بوده اند که مالک تمام حقیقتند، در حالی که پیروان سایر مذاهب را گمراه می پنداشته اند.
 
اما آیا واقعا چنین است؟ برای ارائه پاسخ صحیح به این سؤال باید به میراث بسیار ارزشمندی که از ائمه (صلوات الله علیهم اجمعین) که در قالب احادیث معتبر و به صورت مکتوب به دستمان رسیده نظری بیفکنیم.
 
مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
 

شاهکار سید شریف رضی (رضی الله عنه)

برخی از این احادیث در کتب مورد وثوق همگان، مانند بحار الانوار علامه مجلسی و اصول کافی علامه کلینی موجود است. ما بقی آنها از طریق شریف رضی (رضی الله عنه) در کتابی سرشار از نقل قول های مستقیم تحت عنوان نهج البلاغه (قله بلند زیبایی کلام) به دست ما رسیده است. خواندن و مطالعه دقیق آنها همراه با تلاش کافی جهت به خطا نرفتن در فهم صحیح و دقیق معانی بلندشان ما را نایل به درک برداشت شیعه نسبت به معنای "فرقة الناجیه" خواهد کرد. ما دقیقا درک می کنیم که شیعه تظاهر به تملک انحصاری تمام حقیقت نمی کند، و علاوه بر آن، وحدت جهانی مسلمین (و در وحله نخست – وحدت بین اهل تشیع و پیروان مذاهب اهل سنت) از ستونهای اساسی کیش شیعی ماست.
 
برای اثبات جمله اخیر کافی است خیلی ساده به این واقعیت توجه کنیم که اعتقاد به امامت بی تردید یکی از سنگ های زیر بنای تشیع است و لذا به نظر می رسد کاملا کافی باشد که عمل کرد اخلاقی و سیاست گزاری های ائمه ما (صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین) را در رابطه با وحدت اسلامی و عقاید مخالف با فرقه گرایی مورد بررسی قرار دهیم تا دیدگاه کلی شیعه در این زمینه را دریابیم. به عبارت دیگر، کافی خواهد بود ثابت کنیم که امام های معصوم ما تظاهر به خلق هیچ فرقه اسلامی مجزا از دیگر فرقه ها نکرده اند، و علاوه بر این، مدعی نشده اند که حقیقت اسلام صرفا در اختیار پیروان ایشان است در کنار این واقعیت که عشق اهل البیت بر هر مسلمانی واجب است و در این امر تفاوتی بین شیعه و سنی وجود ندارد و ادعایی نیز خلاف این امر مطرح نیست.
 

تشیع پاک و بی آلایش

به زبان ساده، تشیع پاک و بی آلایش، آن گونه که ائمه ما (صلوات الله علیهم اجمعین) آن را به ما آموخته اند، فهم عمیق تر اسلام در بعد روحانی آن، چنان که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و فرزندان بلا واسطه وی به ما رسیده است می باشد، اما این امر به هیچ وجه شامل تافته جدا بافته دانستن خویش با ادعای آمرزش انحصاری برای خویش قائل شدن نمی باشد. در جایی دیگر در متون به یادگار مانده از ائمه ما، سرنخی می یابیم حاکی از آن که فرقة ناجیه الزاما یکی از مذاهب نیست، بلکه جامعه ای ویژه از معتقدین واقعی و صادق است، صرف نظر از هرگونه وابستگی بخصوص فقهی آنها. لذا، تلاش جهت یک پارچگی امت اسلامی بر هر مسلمانی واجب است، به ویژه بر آنهایی که از نعمت آموزش های چهارده معصوم (صلوات الله و سلامه علیهم أجمعین) برخوردارند.
 
اگر غیر از این بود، امام علی (علیه السلام)، با توجه به حقی که برای خلافت داشت، برای دست یابی به قدرت از همه امکانات می جنگید و از هر وسیله ای برای تحقق آن هدف استفاده می کرد، اما در واقع ما در خطبه پنجم نهج البلاغه میخوانیم که او همان دیدگاه ها را به زبانی دیگر خاطر نشان می کند: اگر من تلاش می کردم که میوه خلافت را که هنوز کال بود بچینم آن گاه با انجام چنین کاری گلستان ویران می شد و چیزی نصیب من نیز نمی گشت؛ شبیه این مردمی که بذری را در زمینی که به دیگران متعلق است می افشانند و آن گاه که می توانند به خوبی از آن محافظت کنند و نه این که آن را در مواقع لازم آبیاری نمایند و نه حتی از آن به وقت درو و برداشت محصول بهره مند شوند. وضعیت این افراد چنان است که اگر من از ایشان بخواهم که زمین را تخلیه کنند تا صاحب آن خود به حفاظت از آن بپرازد آنها خواهند گفت من چه حریصم. حال آن که اگر ساکت بنشینم تصور خواهند کرد از مرگ در هراسم. آنها باید به من بگویند در کدام موقعیت علی را هرگز در هراس دیده اند؟ یا کجا او را از بیم مرگ از جبهه ای گریزان مشاهده نموده اند؟ حال آن که هر رویارویی کوچک یا بزرگی شاهدی بوده است بر شجاعت من و گواهی بر تهور و دلیریم در صحنه های نبرد. آن که بازیچه اش شمشیر و آرامگاهش سنگرهاست از مرگ نمی هراسد. من با مرگ آن چنان صمیمیم که طفل شیر خواری با پستان مادر خویش. گوش فرا دهید! سکوتم از بابت علمی است که رسول الله در سینه ام به ودیعت نهاده است. اگر آن را افشا نمایم شمایان سرگشته و مشوش خواهید شد. بگذارید روزگاری سپری شود تا دلیل سکون فعلی مرا دریابید، و با چشمان خود درک کنید چه گونه مردمی تحت نام اسلام در این سرزمین ظهور خواهند کرد، و چه میزان خرابی و خسارت با خود به همراه خواهند آورد. سکوت من از آن بابت است که از این وقایع آگاهم، وگرنه سکوتی بی مورد بود.

مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
 

صبوری حضرت امام علی علیه السلام در زمینه مسأله خلافت

موردی که باید توجه ویژه ای به آن مبذول داشت اشاره امام معصوم به میوه کال خلافت است. این بدان معناست که دانش امام علی (علیه السلام) راجع به حق وی نسبت به قدرت فائقه ای که او می بایست صبر می کرد تا در اذهان مردم به اندازه کافی رسیده شود حاکی از وجود نظریه ای سیاسی در ذهن آن بزرگوار است. به چه نشانه ای واضح تر از این جمله نیاز است تا به میزان بالای اهمیتی که حفاظت از منافع کل امت اسلامی در چشم آن حضرت داشت پی ببریم؟ او باید صبر می کرد تا اذهان تمام معتقدین را حول محور عمومی وحدت متمرکز نماید، اما اقدام به خلق یک حرکت جناحی ویژه متشکل از مؤمنین واقعی و هواداران نزدیک خویش نکند، چرا که چنین اقدامی می توانست کل مأموریت اسلام و دعوت جهانی به توحید را از درون به مخاطره بیفکند!
 
ویژگی آشکار دیگر را می توان در آغاز خطبه ۳، معروف به شقشقیه، یافت، وقتی که امیر المؤمنین می فرمایند: آن گاه شروع به اندیشه کردم که آیا بهتر است حمله را آغاز نمایم، یا این که به آرامی در تاریکی محظ مصائب سنگین، که بزرگ سالان را ضعیف و جوانان را پیر می کند تأمل کنم، چرا که یک مؤمن حقیقی هنگامی که تحت فشار قرار گیرد بر ایمانش افزوده می شود تا در سرای باقی به ملاقات خدای خویش بشتابد. من دریافتم که در چنان شرایطی بردباری ورزیدن داهیانه تر است. پس صبر پیشه نمودم در حالی که خار در چشم و استخوان در گلو داشتم.
 
آری، تردیدی نیست که صبوری آن حضرت در زمینه مسأله خلافت موجب شد که مردم عراق از هر سو جلب شخصیت نورانیش شوند، چنان که می فرماید: به جانب من روی آوردید، آن سان که به موهای انبوه گردن کفتار حول گردنش می مانستید، تا آن حد که کم مانده بود حسن و حسینم زیر دست و پای شما له شوند و هر دو شانه عبایم پاره شد. یا آن جا که مردمی که شیفته ایمان و صبوری وی شدند، و به وی رو کردند، که می فرماید، مانند گله ای از گوسفندان و بزها پیرامون چوپان خویش گرد آمدید. واضح است که این نیز دلیل دیگر اصالت پیام وحدت آفرین قرآن، و مخالفت اسلام با تفرقه و خصومت ورزی به نام دین و مذاهب، که منجر به بلا و مسکنت می شود است.
 
مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
 

مسأله تقریب در تاریخ اسلام

مسأله مهم تر که ارزش بذل توجه ویژه را دارد توالی زمانی وقایع است. در این زمینه، بعضی از ما - احتمالا بدون این که دچار شگفتی شویم - در می یابیم که مسأله تقریب در تاریخ اسلام مدت ها پیش از پیدایش مذاهب - یا فقه های مختلف اسلامی - مطرح بوده است، گر چه بروز انشقاق بین مسلمین را پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پیش بینی کرده بود. به عبارت دیگر، و به زبان ساده، مسأله وحدت یا تفرقه بین مسلمانان به مراتب فراتر از موضوع مذاهب یا به طور کلی فقه آنهاست. این مسأله به نوبه خود ثابت می کند که گروه نجات یافته (فرقة ناجیه)، قطعا اشاره به همه پیروان راستین راه مستقیم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است، نه مصداق یک فرقه خاص و یا یک مذهب ویژه اسلامی. اگر غیر از این بود، از سویی ترجیحات فرقه ای می بایست در سخنرانی های امام معصوم در نهج البلاغه نمودی آشکار داشت، و از دیگر سو، تمام استدلالات جدلی که آن امام معصوم با مسلمانان داشته باید توسط شریف رضی (رضی الله عنه) از مجموعه حذف می شد، چون وقایع یاد شده مدت ها پیش از بروز مسائل تفرقه افکن جاری رخ داده بود. به عبارت دیگر، اگر مسأله مسأله مذهب بود، کل جامعه اسلامی معاصر امام اول (علیه السلام)، یا همان خلیفة چهارم، را باید در صراط مستقیم، طریق سنت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و جماعت (اجماع المسلمین) در نظر گرفت. واضح است که در آن زمان هیچ مسمان حنفی مذهب، حنبلی مذهب، یا مالکی مذهبی وجود نداشته، و هیچ گونه انشعاب یا گوناگونی در فقه اسلامی پدید نیامده بود لذا، نتیجه گیری منطقی این خواهد بود که تمام مسلمانان آن زمان یا در طریق حق و حقیقت بودند(که در آن صورت آن گونه وعظ و خطابه به ندرت لزومی پیدا می کرد)، و یا در طریق کفر و نفاق، و لذا صحیح خواهد بود اگر نتیجه گیری کنیم که علاوه بر این دو گروه تقسیم بندی دیگری نیز در همان صدر اسلام وجود داشته که از تقسیم بندی صرفا بر مبنای مذاهب فقهی پیچیده تر بوده است. در این جاست که مسأله فرقه ناجیه با پیچیدگی بیش تری نسبت به آن چه برداشت اول ما از پیش بینی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از آن حدیث شریف بود جلوه گر می شود.
 
جهت ارائه گواه صحت این مدعا اجازه دهید به منبع اصلی آن مراجعه نمائیم امام - علیه السلام - می فرمایند:

« شما با توسل به ما و با راهنمائیمان از تاریکی (جهل) خارج شدید و موقعیتی والا (در دنیا و آخرت) برای خود تثبیت نمودید؛ و با هدایت ما از شب غمگین (جهالت خارج شدید. گوشهایی که فریاد را نمی شنوند ممکن است در باشند. چگونه کسی که در برابر فریادهای بلند (قرآن و رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم) گر باقی مانده می تواند صدای ضعیف مرا بشنود؟ قلبی که همیشه (از خشیت خدا) طپیده می تواند با یاد او آرام گیرد.»
 
"من همواره بیم خیانت از جانب شما داشته ام چون شما را دیده بودم که جامه تزویر بر تن داشتید. پرده دین مرا از دید (دنیازده) شما پنهان کرده بود، اما لوح پاک ضمیرم حقیقت شما را برایم افشا نمود. به خاطر شما در میان جاده های گمراهی در طریق حقیقت استوار ایستادم، یعنی در جایی که شما یک دیگر را ملاقات کرده، ولی رهبری نیافته بودید و چاه کنده، ولی به آبی دست نیافته بودید."

مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
 

دو راهی حق و باطل

"امروز که با این الفاظ قاصر افکار عمیقم را با شما در میان می گذارم آنها را سرشار از قدرت توصیف می یابم. افکار کسی که مرا ترک کند ممکن است وی را به گمراهی رهنمون گردد. هرگز در تشخیص حقیقت دچار تردید نشده ام چون آن را تمام و کامل به من نشان داده اند. موسی هرگز بیم خویشتن نداشت. ترس او از فائق آمدن جاهلان و دولت یافتن گمراهان بود، و على نیز چنان است. من و شما امروز بر سر دو راهی حق و باطل قرار گرفته ایم. آن کس که یقین دارد آب در دسترس است احساس تشنگی نخواهد کرد." (کلمات منتخبی از خطبه چهارم نهج البلاغه) دو سؤال مهم باید مطرح شود تا موضوع برای خوانندگان به خوبی روشن و آشکار گردد:
 
1. آیا لازم بود در آن زمان جامعه را با یک خط کشی قطعی به دو بخش تقسیم می کردند؛ مثلا تقسیم بندی ساده مردم به دین داران و بی دینها؟ آیا لازم بود امام معصوم (علیه السلام) پیمان شکنان را مستقیما مورد خطاب قرار دهد، یا فرا بخواند، و از آنها بخواهد پیروان راستین قرآن و سنت رسول خدا باشند، که تصور می رود هیچ یک مورد قبول همه آنها نبوده است؟ پاسخ به این سؤالات قطعة منفی است.
 
٢. اگر حتی جمعیتی که پای خطبة أمام نشسته بودند متشکل از مسلمانان مؤمن و معتقد بود، آیا باز هم لازم بود آن حضرت ارزش های والای اخلاقی را بایشان به آن صورت که در بالا آمد گوش زد نماید؟ - با توجه به این واقعت ساده که جدایی های فرقه ای (ناشی از تشکیل مذاهب) هنوز وجود نداشت و تصور می رود که کل جمعیت مسلمین بر مبنای استنتاج منطقی - در صراط مستقیم بوده باشند - به عبارت دیگر، هنوز اسلام به ۷۲ مذهب تقسثم نشده بود، بلکه حقیقتی واحد بود. لذا، آیا باید ما حدیث شریف نبوی را به نحوی فرقه ای درک کنیم؟ بدین معنا که تنها فرقه ای از مسلمانان که که اهل نجاتند و به طور خودکار وارد بهشت خواهند شد شامل نسل اول مسلمین، از جمله صحابه پیامبر و پیروان آنان، یعنی تابعین، می شود، که همان فرقه ناجیه مورد اشاهره هستند، و لذا، دیگر هیچ نیازی نبود که امام معصوم (علیه السلام) مجددا ارزش های قرآنی را به آنان یاد آوری می فرمود. در صورت پذیرش آن منطق فرقه ای و بدوی، به این نتیجه می رسیم که خدای متعال بهشت را برای نسل اول مسلمین تضمین فرموده بود، چون هیچ گونه جدائی فرقه ای هنوز بروز و ظهوری نداشت. اما آیا ما این منطق را امروز می پذیریم؟
 
پاسخ این است: قطعا خیر: نه تنها نهج البلاغه و احادیث معتبر، بلکه تاریخ صدر اسلام نیز گواهی بر عدم صحت آن مدعاست. جدایی ها، تحریکات، و دشمنی ها بین همراهان صدر اسلام گواهی بر این حقیقت است که بهشت برای همگان در آن دوران نیز تضمین شده نبوده است. این مورد على رقم این واقعیت است که در آن دوران هیچ مذهب فقهی خاصی هم پدید نیامده بود. لذا، می توانیم این فرضیه را بپذیریم که بین برادران ایمانی هیچ جدایی فرقه ای به مفهوم خصومت و حق انحصاری نسبت به آمرزش داشتن به عنوان فرقه ناجیه - وجود نداشته است و حقیقت این امر بنابر مستندات ارائه شده در نهج البلاغه، تاریخ اسلام، و احادیث معتبر به اثبات می رسد.
 
برای مثال، اجازه دهید به گفتار ذیل از اماممان على (علیه السلام) توجه کنیم، که مؤلف نهج البلاغه آن را در بخش احادیث نقل کرده است:
 
امام علی - که سلام و درود الهی بر او باد - می فرماید، "بهشت خدا هشت دروازه دارد: یکی ویژه ورود پیامبران و بندگاه صالح و خاص اوست، یکی دروازه ای که شهدا و پاکدامننان از آن عبور می کنند، پنج دروازه برای شیعیانی که عاشق ما هستند، و دروازه ای نیز برای کسانی که شهادت به وحدانیت الله داده اند و قلوبشان از هر گونه کینه ای علیه ما، أهل البیت (علیه السلام)، خالی است." (الخصال: ۶/  ۴۰۸)
 
شگفتا که این حدیث چقدر برای مضمون تقریب مضمونی عالی دارد. حتی در زمان صدر اسلام، امام علی را می بینیم که می فرماید: "پنج دروازه از بهشت ویژه شیعیان ماست، و کسانی که عاشق مایند و به این ترتیب حتى هیچ امتیاز و حق ویژه ای جهت آمرزش اصحاب و شیعیان خودش نیز قائل نمی شود، چون هیچ مسلمان سلیم التفسی پیدا نمی شود - چه شیعه و چه سنی – که منکر لزوم عشق نسبت به امام علی (علیه السلام) و اهل بیت نبی اکرم (علیهم السلام) که ذوی القربای رسول الله هستند بشود. علاوه بر این، حدیث فوق الذکر حتی دایره شمول آمرزش شدن (پیرو طریقت حق و حقیقت بودن) را از این هم گسترده تر می کند و آن را شامل هر کس که دلش خالی از هرگونه کینه ای نسبت به اهل البیت (علیهم السلام) باشد نیز می کند، و به این ترتیب حتى داشتن عشق اهل البیت در دل را نیز برای رسیدن به آمرزش الهی یک شرط ضروزی نمی شمارد، بلکه فقدان کینه ورزی نسبت به آن بزرگواران را شرط کافی آن میداند.

مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
 

خودشیفتگی و جهالت

در زمینه موقعیت کسانی که دچار گمراهی شده اند، امام در خطبه ۱۷ می فرمایند: منفورترین انسانها نزد خدا دو نفرند: یکی آن که دچار خودشیفتگی است. چنین کسی از طریق حقیقت به دور است، سخنش بدعت، و دعوتش به طریق خطاست. بدین سبب، او مایه تصدیع خاطر دوستان، ستم به نفس خویش، شرمندگی پیشینیان، و گمراهی آنهایی که پیرو وی می شوند، چه در زمان حیات و چه پس از ممات است، و وزر و وبال گناهان دیگران را نیز علاوه بر بار سنگین خطاکاری های خویش به دوش می کشد.
 
دیگری مردی است که پیمودن طریق جهالت را انتخاب کرده است. سلوک او با جاهلان است، تبه کاریش ناشی از کند ذهنی اوست، و برای سود جویی از صلح و صفا چشمش کاملا نابیناست. این شبه مرد نام خویش را عالم گذاشته است، حال آن که از دانش بهره ای نبرده است. او را می بینی که صبح على الطلوع در طلب چیزهایی از بیت خویش بیرون رفته که فقدانشان بر کثرت آنها ارجح است؛ و بر انجام این کار چندان مجاهدت می کند تا زمانی که تشنگی خود را با نوشیدن آبی آلوده و اندوختن چیز هایی بی معنا سیراب کرده باشد.
 
او را می بینی که در میان مردم به قضاوت نشسته و قصد حل مسائلی را دارد که دیگران را گیج کرده اند. اگر مشکلی غامض به وی ارائه شود پاسخی سست و بی محتوا به آن می دهد که ساخته و پرداخته ذهن معلولش است. به این ترتیب او اسیر تردیدهایش است به سان عنکبوتی که در تارهایی که خود تنیده گرفتار شده باشد، و نمی داند که آیا در قضاوتش درست گفته با طریق خطا پیمود است. اگر درست قضاوت کرده بیم بر خطا بودن او را رها نمی کند، حال آن که اگر خطا کرده باشد امید آن دارد که رأیش صحیح بوده باشد. او جاهلیست که در دشت جهالتش پرسه می زند و بی هدف در کالسکه ای در تاریکی محض به این سو و آن سو می راند. او هرگز تلاشی برای دست یابی به حقیقت علم نکرده است. سنن (نبی) را پراکنده می کند آن سان که باد برگ های خزان را به این سو و آن سو می پراکند.
 
قسم به خدا، او نه توان حل مشکلاتی را که به او ارجاع می شود دارد و نه لیاقت موقعیتی را که به او داده شده است. هر چه را نمی داند فاقد ارزش یادگیری به شمار می آورد و درک نمی کند که چیزی که خارج از دست رس اوست در حیطه دست یابی دیگران است.
 
اگر مسأله ای برایش مهم باشد در خصوصش سکوت می کند، چون بر جهل خویش واقف است. زندگی های بر باد رفته از فتواهای ظالمانه او در فریادند و اموال به هدر رفته (و به صاحبان بدون حق رسیده) علیه او نالانند.
 
«به درگاه خدا شکوه می کنم از بندگانی که جاهل زندگی می کنند و گمراه می میرند. برای آنان هیچ چیز بی ارزش تر از قرآن نیست، اگر کتاب خدا آن گونه که باید تلاوت و تفسیر شود، و هیچ چیز گرامی تر قرآن نیست چنان چه آیات آن از محل های صحیح خود خارج و در خدمت منویات و اهدافشان تأویل شود. هیچ چیز از اخلاق حسنه در چشم آنان خارتر و هیچ چیز از تبه کاری نزد ایشان خوشایندتر و مطلوب تر نسیت.»

مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
 

پیش گیری از بروز بحران های بین فرقه ای

در این زمینه، بد نسیت اشاره ای داشته باشیم به تلاش های صورت گرفته از جانب یکی از رهبران شیعیان جامعه عربستان سعودی، شیخ حسن الصفار، برای پیش گیری از بروز بحران های بین فرقه ای در کشورش. به طور اخص به مصاحبه وی با "شرکت الرسید"، مورخ ۱۷ جولای ۲۰۰۷ اشاره می کنیم، که در آن اظهار داشت، "جامعه اهل تسنن عربستان سعودی حتی از شیعیان این کشور فعالانه تر در فعالیتهای مربوط به تقریب مذاهب شرکت دارند."
 
وی افزود، قطعا سوء تفاهماتی فزاینده پیرامون شیعیان وجود دارد که هم به خاطر بحران های سیاسی و هم به دلیل اختلاف نظرهای بین قبائلی تشدید می شوند، اما در پهنای صحنه کره زمین هیچ مسلمان راستینی را نخواهید یافت که آشکارا با اهل بیت پیامبر دشمنی بورزد، و حتی اگر یکی را با این ویژگی بیابید، خود اهل تسنن بلادرنگ او را محکوم خواهند کرد، پیش از آن که شیعیان فرصت انجام چنین کاری را بیابند.
 
در بازگشت به موضوع سؤالات مطرح شده، و با در نظر گرفتن فرازهایی از کلام امیر المؤمنین (علیه السلام) که به آنها اشاره شد، در می یابیم که اظهارات مذکور صرفا به انگیزه سیاسی بیان نشده است، بلکه اعلام مواضع رسمی شیعه، در هماهنگی تمام عیار با روح راستین قرآن کریم، احادیث معتبر، و نهج البلاغه بوده است.
 
در مورد آخرین منبع یاد شده، در نامه سیزدهم، که شامل وصیت امام علی (علیه السلام) به فرزندش حسن (علیه السلام) است، متن ذیل را که قرابت فراوانی با مسأله تقریب دارد می یابیم:
 
"با برادرت آن گاه که گرایش به آسیب رساندن به تو پیدا کرد با لطف و احسان برخورد کن. آنگاه که پیوندهای قرابت را تضعیف کرد یا نادیده انگاشت، آغوش دوستی برایش بگشای و برای یاری رساندن به او بشتاب و تلاش کن تا روابط خانوادگی را حفظ کنی. اگر برخوردش با تو حاکی از خساست و تنگ چشمی است تو با گشاده دستی و بخشندگی با او رفتار کن و به حمایت مالی از او بپرداز. اگر با تو خشونت ورزید با او به نرمی رفتار کن و ملاحظه او را بنما. اگر به تو آسیب رساند عذرش را پذیرا باش. با او چنان باش که گویی او ارباب تو و تو بنده اویی و او ولی نعمت تو و تو جیره خوار اویی!"
 
در این جا کاملا روشن است که منظور از عبارت "برادر" در کلام امام هر برادر ایمانی است. دلیل نخست برای چنین برداشتی این که این عبارات هرگر نمی توانسته در خصوص برادر معصوم امام حسن (صلوات الله علیهم اجمعین) و دیگر برادرنش از نسل امام علی (علیه السلام) بیان شده باشد، و دلیل دوم این که این جملات هماهنگی کاملی با آیه شریفه "انما المؤمنون اخوه (به درستی که مسلمانان همگی برادران یک دیگرند) دارد.
 
در نامه های مختلفی که به معاویة بن ابی سفیان نوشته، امام (علیه السلام) به طور مشروح مسئله قتل عثمان را بازرسی می کند. وی با رد هرگونه اتهامی که در این زمینه علیه او از جانب دشمنان اسلام مطرح شده است، با استدلالاتی منطقی به این واقعیت مسلم اشاره می کند که وی شخصی بوده که در زمانی که منزل عثمان در محاصره شدید بوده است با تحمل مصائب آب به اهل بیت او می رسانده است و با حفظ وفاداری کامل نسبت به وی تمام تلاشش را هم برای حفاظت از جان وی و هم جهت حفظ از آبرویش به کار برده است.
 
و جهت حسن ختام مطلب، بخش هایی از نامه امام على خطاب به مالک اشتر را تقدیم حضورتان می کنیم، که به تصدیق همه متفکرین متأخر و متقدم مسلمان شاهکاری است در زمینه تفکر سیاسی اسلام. وی (علیه السلام) می فرماید:
 
"مالک! باید ذهن خود را آکنده از محبت، شفقت، و عشق برای اتباعت کنی. با آنان چنان رفتار مکن که انگار جانوری حریص و طماعی و گوئی موفقیتت بسته به بلعیدن آنهاست."
 
"به یاد داشته باش، ای مالک، که اتباع تو متشکل از دو گونه انسانند: یا برادران دینی تو هستند، و یا پیرو ادیان دیگرند، که در آن صورت انسان هایی هستند مانند تو. مردانی که در هر یک از این طبقه بندی ها قرار می گیرند از ضعف ها و ناتوانی های شما بسی رنج می برند که نوع انسان دچار آنهاست. آنها مرتکب گناه می شوند، عمد یا از سر حماقت و سهوا أسیر تبه کاری ها می شوند بدون این که متوجه عظمت قبح رفتار خویش باشند. بگذار عفو و رحمت تو موجبات نجات آنها را فراهم آورد و هم چنان که انتظار داری عفو الهی شامل حالت شود به آنها رحم کن و آنها را ببخش."

مسأله تقریب و وحدت اسلامی از دیدگاه نهج البلاغه
 

بخشی از نامه سوم نهج البلاغه

موضوع واقعا جالب توجه این است که امام علی (علیه السلام) در اشاره به مردم صحبت از تقسیم بندی کلی آنها به دو گروه می کند: برادران ایمانی و انسانهایی مشابه در خلقت، که به این ترتیب خاطر نشان می سازد نه تنها مسلمانان باید وحدت خویش را حفظ کنند، بلکه کل نوع بشر لازم است از تفرقه بپرهیزند. نه تنها بحران های بین فرقه ای، بلکه اختلافات بین مذاهب از انواع گوناگون نیز شدیدا محکوم است. در این کلام، آزادی عقده مذهبی به عنوان یک اصل کلی پذیرفته شده، و به رسمیت شناخته شده است. یک بار دیگر، چنان که در دیگر خطبه ها و نامه ها آمده، امام علی به تبلیغ تسلیم در برابر خداوند متعال و فرامین قرآن کریم می پردازد، و برای نمونه در نامه مذکور می فرماید:
 
"به تو فرمان می دهم یا مالک، که خوف خدا را همواره در ذهن داشته باشی، به مسأله پرستش او اولویت بدهی و اطاعت از فرمان های الهی را بر انجام هر کاری در زندگی ترجیح بدهی. به دقت و با وفاداری کامل عامل به اوامر و تارک نواحی مصرح در کتاب خدا و سنت پاک پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باش؛ زیرا موفقیت یک مرد در حفظ شادمانیش در این جهان و در سرای باقی بستگی به مراعات این امور دارد، و شکست در کسب این خصائل موجب خسران دنیوی و اخروی انسان است."
 
و امروز ما مایلیم از صمیم قلب این آیه شریفه قرآن را بیانیه خویش بدانیم که بدون هیچ نشانی از غلو) اشاره به همه انسانهای روی زمین دارد: واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا!
 
منبع: مجموعه مقالات «امت اسلامی؛ از تنوع مذهبی تا فرقه گرایی»، نویسنده: تاراس ج. چرنیینکو، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1389 ش، صص 118-108.


مجله راسخون مرتبط
ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مجله راسخون ذات صلة