گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن

در این مقاله در نظر داریم به جایگاه گفتگو و فرهنگ آن از نظر قرآن آشنا شویم. موضوع های این مقاله در سه محور تقسیم شده است: تعریف گفتگو و تفاوت آن با جدال؛ جایگاه گفتگو طبق نگرش قرآنی؛ فرهنگ گفتگو طبق نگرش...
Saturday, April 10, 2021
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: سهیلا قصیل زاده
موارد بیشتر برای شما
گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن

پیش گفتار

قرآن کریم اهمیت زیادی برای گفتگو قایل است تا جایی که نه تنها آن را به عنوان وضع مورد پذیرش و منزلت مطلوب می داند بلکه بسیار فراتر و عمیق تر به آن نگریسته است و گفتگو را ابزاری نیرومند برای حضور قلب و دیدگاهی پشتیبان از جنبش اجتهادی در اندیشه ی انسانی و زمینهای مشترک برای جنبش سیاسی و اجتماعی و اندیشه ای در مسایل مورد اختلاف و زمینه ای فراگیر برای ایجاد روابط و پیوندهای اجتماعی دانسته است. و به بیانی دیگر گفتگو در قرآن کریم از مرز یک وضع مطلوب خارج گردیده و به عنوان یک خصلت انسانی که نمی توان آن را از زندگی مذهبی و مادی تفکیک نمود تبدیل شده است. قرآن، کتاب گفتگو است و داستان های گفتگو را بازگو می کند و گفتگوهای داستان ها را بیان می نماید و اندیشه ی گفتگو را ارایه می دهد و گفتگوی اندیشه را روایت و به گفتگو دعوت می کند و گفتگو برای دعوت انجام می دهد. هدف او گفتگو و گفتگوی او هدف است. دین داری و تمدن را بر گفتگو می سازد و خواستار گفتگوی دیانت ها و تمدن ها است. این کتاب گفتگو، خواستار ایجاد جامعه ی گفتگو است تا با کمال آزادی و با اراده ای کامل بیاندیشد و با اراده ای کامل انتخاب نماید و نشان می دهد که روش آگاهانه ای انتخاب خواهد کرد که با عمق فطرتی که مردم را بر اساس آن آفریده است، انتخاب خواهد کرد.
 
در این مقاله در نظر داریم به جایگاه گفتگو و فرهنگ آن از نظر قرآن آشنا شویم. موضوع های این مقاله در سه محور تقسیم شده است:
 
1- تعریف گفتگو و تفاوت آن با جدال
۲- جایگاه گفتگو طبق نگرش قرآنی
٣- فرهنگ گفتگو طبق نگرش قرآنی
 

محور نخست: تعریف گفتگو و تفاوت آن با جدال

الف. تعریف گفتگو و جدال
اما گفتگو که معنای عربی آن حوار است و حوار مشتق از واژهی محاوره که مراجعه در سخن است. الزبیدی در تاج العروس می گوید: «الحوار یعنی المحاورة و المحاورة المجاوبة و مراجعة النطق و الکلام فی المخاطبة. » در تاج العروس بدین معنی می گوید: «حوار به معنای محاوره است و محاوره یعنی پاسخ گویی و مراجعت در سخن و کلام در گفتگو است. با او گفتگو کرد و با هم گفتگو و به سخن میان خود رجوع می کنند و آنها با هم گفتگو و محاوره می کنند.(1)
 
طبرسی نیز گفته است: «والتحاور: التراجع، و هی المحاورة، یقال حاوره محاورة می: راجعة الکلام، و تحاورا. »(2)
 
بدین معنی که گفتگو یعنی بازگشت و همان محاورت است و گفته می شود حاوره محاورة و به معنای سخن را با او باز گرداند و با هم گفتگو کردند. (3) اما جدال، راغب اصفهانی در تعریف آن گفته است:
 
جدال یعنی مذاکره در راستای منازعه و غلبه طلبی و اصل آن، جدلت الحبل، است یعنی طناب را پیچیدم و پیچش آن را محکم تر کردم و جدیل هم از همان است. و جدلت البناء، یعنی ساختمانی را محکم کردم و درع مجدولة، یعنی سپری محکم شده است. و الاجدل یعنی عقابی که بنیه ی محکم دارد و المجدل القصد، یعنی ساختمان محکمی دارد. و جدال هم همین معنا را دارد که هر یک دیگری را نسبت به نظر خود می پیچاند. و گفته شده است که اصل در جدال کشتی و انداختن طرف دیگر روی جداله به معنای زمین سخت است. خداوند متعال می فرماید: (ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ) (بالتی هی احسن - الذین یجادلون فی آیات الله – و إن جادلوک فقل الله اعلم): اگر با شما جدال کردند، به آنها بگو که خداوند داناتر است. (قد جادلتنا فاکثرت جدالنا): با ما جدال کردی و جدال شما با ما زیاد شد و جدلنا - خوانده شده - ما ضربوک إلا جدلا - شما را کتک نزدند، مگر این که جدالی بوده است- و کان الانسان اکثر شیئا جدلا- انسان از هر چیز دیگر جدال بیشتری داشته. و خداوند متعال می فرماید: (و هم یجادلون فی الله) آنها درباره ی خداوند جدال می کنند. یجادلنا فی قوم لوط - دربارهی قوم لوط با ما جدال می کند (و جادلوا بالباطل) و با باطل جدال کنید - و من الناس من یجادل فی الله - از مردم کسانی هستند که درباره ی خدا جدال می کنند و لا جدال فی الحج - در حج جدال نیست - یانوح قد جادلتنا - ای نوح، تو با ما جدال کرده ای.)(4)
 
قرطبی نیز گفته است: (جدال در سخن عرب غلو کردن در خصومت است... و به عقاب نیز به خاطر شدت پروازش اجدل می گویند).(5)
 
طباطبایی نیز گفته است: (جدال حجتی است که برای پیچاندن خصم از چیزی که بر سر آن اصرار دارد و کشمکش می نماید، بی آن که بخواهد حق را با مؤاخذه با وی از راهی که او و مردم دریافت کرده اند و یا این که او به تنهایی در گفته و حجتی که دارد).(6)

گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن
 
ب- تفاوت میان گفتگو و جدال
بررسی دربارهی وجود و یا عدم وجود اختلاف میان این دو از دو منظر است:

منظر نخست: تفاوت میان این دو از نظر دارا بودن و یا نبودن معنای منفی. از این نظر دو نگرش ظاهر گردیده

 
نگرش نخست؛ آن است که جدال بر خلاف گفتگو یک معنای منفی دارد و دلیلی که می تواند برای اثبات آن مطرح می شود، آن است که قرآن کریم در بسیاری موارد بر گفتگو تأکید دارد. در حالی که قرآن کریم جدال را در موضع های نامطلوب از آن یاد می کند و مانند اینست که جدال را محکوم می کند. در کتاب الدر المنثور آمده است: ابن ابی حاتم به نقل از ابن زید می گوید: این طور به نظر می رسد که انسان بیش از هر چیز دیگری جدال می کند و جدل یعنی خصومت مردم با پیامبرانشان و واکنش آنها به آنچه آنها آورده اند. و هر چیزی که در قرآن از جدل نام برده شده از همان وجه در مورد خصومت آنها از دینشان و پاسخی به آن چه آورده اند، بوده است و الله اعلم.(7)
 
نگرش دوم: آن است که در جدل هم چون گفتگو معنای منفی وجود ندارد و نظر بسیاری از مفسران شیعه و اهل تسنن است.
 
از جمله ی آنها علامه ی طباطبایی است. وی جدال در قرآن را همان جدل منطقی می داند و می گوید: خداوند سبحان جدال را با التی هی احسن مقید کرد و این خود دلیلی بر وجود جدال احسن یعنی شایسته و جدال غیر احسن و ناشایسته است. بنابراین، مجادله بر دو قسم است: حسنه و غیر حسنه - و نیز جدال احسن یعنی نیکوتر. و نیز گفته اند: جدال به کمال الحسن از موعظه نیاز دارد از این رو خداوند از موعظه ی نیکوتر را یعنی موعظة حسنة را اجازه داد و بکارگیری مجادله را تنها بالتی هی احسن اجازه داده اند. و در موضع گیری از سخن خود به جایی فراتر از آن و بیشتر از آن رفته اند که مجادله می تواند از بخش های دعوت و روش های آن باشد و در این باره می گوید: برخی گفته اند که مجادله بالتی هی أحسن در برگیرنده ی چیزی از دعوت نیست، بلکه منظور از آن چیز دیگری بر خلاف آن است و آن الزام و انجام به معنای ساکت کردن طرف دیگر با دلیل و حجت است. از این رو، جدال را در این آیه به ما قبل خود معطوف ننموده، بلکه در سیاق دیگری است و گفته شد وجادلهم، با آنها بحث کن به گونه ای شایسته و در آن غفلتی از حقیقت قیاس جدلی است. بنابراین، افحام و یا ساکت کردن طرف مقابل هر چند که هدفی برای قیاس جدلی است، ولی هدف همیشگی نیست. بسیاری موارد وجود دارد که قیاس از مقدمه های قابل قبول و یا مسلم و بویژه در امور علمی و علوم غیر یقینی نظیر فقه و اصول و اخلاق و هنرهای ادبی روی می دهد که منظور از آن الزام و یا افحام نیست. در حالی که در الزام و افحام دعوتی وجود دارد و نیز در موعظه دعوتی وجود دارد هر چند که صورت آن با اختلاف راه های متفاوت است آری، تغییر سیاق به خاطر وجود معنای منازعه و مغالبه در جدال است.(8)
 
از جمله قرطبی که می گوید: «والجدل فی الدین محمود، و لهذا جادل نوح و الأنبیاء قومهم حتى یظهر الحق، فمن قبله انجح وافلح و من رده خاب و خسر، وأما الجدل لغیر الحق حتى یظهر الباطل فی صورة الحق فمذموم، و صاحبه»(9)
 
بدین معنی که جدال در دین ستوده است، از این رو نوح و پیامبران با قوم خود جدال کردند تا حق ظاهر شود. که هر کس آن را پذیرا شود، موفق و رستگار است و هر که آن را رد کند، ناکام و زیان کار و اما جدالی که برای حق نباشد و بخواهد باطل را در چهره ی حق نمایان کند، نکوهیده و صاحب آن نیز همین طور است. و نتیجه ای که به آن می رسیم آن است که ما نباید گمان کنیم که جدال، سرشار از مفهوم منفی است تا جایی که در برگیرنده ی معنی و مصداقی از «جدال مثبت» نباشد. در قرآن کریم موارد قابل توجهی از بکارگیری معنای این ترکیب وجود دارد. بنابراین، جدال در ذات خود یک امر منفی نیست، بلکه اوضاعی همچون تعصب و جهالت همراه آن است که به آن جنبه ی منفی می دهد. و با لحاظ کثرت تحقق چنین حالتی، یا همراه شدن اوضاع فطری انسان در جدال با امور منفی، باعث برداشت عدم رضایت قرآن از جدالی که فایده ای در آن نیست گردیده است.
 
یکی از نویسندگان می گوید: «اما واژه ی گفتگو در برگیرنده ی مضامین معرفتی و مدلول های گسترده ای است... این درست است که واژه ی جدل بر مفاهیم دریافت و پاسخ است که گفتگو به موجب آن به جدال عقیم سلبی تبدیل می شود و هدف از آن اعمال جدال محض است، بی آن که اهداف واقعی وجود داشته باشد، چون مسأله ی متحرک در این سو می تواند نزد برخی از جدل کنندگان به یک فرهنگ اندیشه ای تبدیل شود، بی آن که تلاش شود به درون قناعت راسخ و یا حقیقت آرام وارد شد... ولی جدال همچنان به اصل وجود ما به عنوان مردمی که حرکت رویدادها را زیر نظر داریم ارتباط دارد و بر مبنای رویدادها و قناعت ها و تورهای ما نسبت به امور زندگی و وجود مربوط به حرکت روزانه ی ما استوار خواهد بود.
 
 منظر دوم: تعیین نسبت میان آنها، در این زمینه با چند فرضیه روبرو می شویم:

فرض نخست: دو اصطلاح با یک معنی.
طبق این فرضیه، این دو اصطلاح یک معنی خواهند داشت. و آن بحث و گفتگو میان طرفین و یا چند طرف، که منظور از آن در برخی موارد اظهار حجتی برای اثبات یک حق و یا دفع یک شبهه و در مواردی دیگر تصحیح سخن و یا رد قول فاسدی باشد.
 
فرض دوم: دو اصطلاح برای دو معنی متفاوت.
بنابر این فرض، هر یک از دو اصطلاح معنای ویژه ای دارد که با معنای دیگر متفاوت است و کسانی که این فرض را پذیرفته اند، می توان در دو گروه تقسیم بندی کرد:
 
گروه نخست معتقد است که گفتگو و جدال هر چند که با هم به معنای گفتگو و یا بحث میان دو طرف می باشند، ولی با هم تفاوت دارند. چون گفتگو بازگشت کلام و سخن میان طرفین است به گونه ای که سخن از طرف اول به طرف دوم منتقل می شود. سپس به طرف اول باز می گردد، بی آن که شنونده و یا ناظر متوجه شود که میان طرفین چیزی دال بر خصومت وجود دارد. اما جدال مخاصمه در سخن است و بحث تند سرشار از عناد و تمسک به رأی و تعصب است.
 
گروه دوم بر این باور است که گفتگو اصولی دارد و چنانچه آن اصول رعایت نشود، به مفهوم دیگری تبدیل خواهد شد که نام آن جدال خواهد بود.
 
فرض سوم: دو اصطلاح برای دو معنی که رابطه ی میان آنها، نسبت عموم و خصوص باشد. این گروه بر این باور است که گفتگو به دو بخش تقسیم می شود: گفتگوی سازنده و گفتگوی غیرسازنده که گفتگوی غیر سازنده همان جدل و یا جدال است.

گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن
 

محور دوم: جایگاه گفت وگو طبق نگرش قرآنی

مطالب در توضیح آن زیر عناوین ذیل ارایه خواهد شد:
 
- حقیقت های هستی که بر پایه ی آن امکان و معقولیت گفتگو استوار است.
- نگرش قرآن به نقش گفتگو در زندگی انسانی.
- انعکاس جایگاه گفتگو در قرآن طی روایت های آن از گفتگوها.
 
1- حقیقت های هستی که بر پایه ی آن امکان و معقولیت گفتگو استوار است
حقیقت های هستی پیرامون انسان وجود دارد که قرآن کریم آن را طرح کرده است و چارچوب فطری و هستی را تشکیل می دهد که بر اساس آن مصداقیت امکان گفتگو و یا معقولیت آن برای انسان استوار خواهد بود. و در توضیح آن می گوییم که وضع فطری میان انسانها و ملائکه در زمینه های زیر متفاوتند:
 
الف) اعتقاد به حق
انسان بر خلاف ملائکه - و کسانی که با اعتقاد به حق، فطرت یافته اند - از همان آغاز بر ایمان و اعتقاد به حق فطرت نیافته، بلکه بر استعدادهای روانی و امکانات عقلی فطرت یافته که به وسیله ی آن زمینه برای درک حق و ایمان به آن فراهم می شود.
 
ب) انقیاد به حق
انسان بر خلاف فرشتگان - که بر اطاعت همیشگی به خداوند متعال فطرت یافته اند- بر اختیار فطرت یافته است. از این رو، اطاعت یک حالت همیشگی در او نیست بلکه این اطاعت با اراده و اختیار او انجام می گیرد. بنابراین، اگر بخواهد بندگی می کند و اگر بخواهد کفر می ورزد. که خداوند متعال می فرماید: (لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ). و در جایی دیگر می فرماید: (وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ). و نیز در آیه ی دیگری می گوید: (إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَ إِمَّا کَفُورًا).
 
ج- اختلاف بعضی با بعضی دیگر
 انسان ها بر خلاف فرشته ها - که بر عدم اختلاف و چند دستگی فطرت یافته اند - متفاوت آفریده شده اند. که قرآن کریم در این آیه ی کریمه از این مسأله آگاه ساخته است: (وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ) (إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَلِذَلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ)(10). بدین معنی: و اگر پروردگارت می خواست مردم را یک ملت واحدی قرار می داد. اما ملل و اقوام همواره در اختلاف هستند. مگر کسانی که خدای تو بر آنها رحم کرده تا حق را دریابند.
 
این اختلاف جزو سنن الهی است که نه عوض خواهد شد و نه متحول. که خداوند سبحان می فرماید: (وَ مِنْ آیَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلَافُ أَلْسِنَتِکُمْ وَ أَلْوَانِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِلْعَالِمِینَ)(11) و از نشانه های اوست آفریدن آسمانها و زمین و اختلاف در زبان ها و رنگ های شما، به درستی که در این امور نشانه هایی برای عالمیان است. در مورد اختلاف در زبان اشاره ای به وجود اختلاف های طبیعی دیگری نزد مردم است که اختلاف در زبان متأثر از چند عامل است. مهم ترین آنها اختلاف مردم در عقل ها، صفات، طبع ها و معنویت ها است و اختلاف در زبان نیز به نوبه ی خود یکی از عوامل تأثیرگذار در ایجاد تکثر در آرا و ادراکات و توجهات و تمایلات میان مردم است.
 
و پنهان نماند که اعتبار وجود اختلاف در آفرینش به عنوان پایه ی فلسفی گفتگو بر این نگرش است که گفتگو ممکن و با معقول نخواهد بود، مگر این که اختلافی وجود داشته باشد. و با بیانی دیگر واقعیتی که بر آن امکان - ویا معقولیت گفتگو استوار است - وجود اختلاف اندیشه ای میان مردم است.
 
د- جدال
قرآن بر این باور است که تمایل و تلاش برای انجام گفتگو بر خلاف فرشته ها ضمن ویژگی های ذاتی انسان است و این مسأله را از این دو آیه می توان استنباط کرد: «یَوْمَ تَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ تُجَادِلُ عَنْ نَفْسِهَا وَ تُوَفَّى کُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ وَ هُمْ لَا یُظْلَمُونَ»(12). روزی فرا می رسد که هر نفسی دربارهی خود جدال می کند و هر نفسی به میزان اعمال خود اجر می گیرد و به آنها ظلم نمی شود.
 
طبق این آیه، جدال جزو ویژگی های انسان در روز قیامت است، چون او حتی در لحظه های حساب، روزی که انسان به خاطر اعمال و کارهای خود پاداش و کیفر می بیند، جدال می کند. با توجه به این که صفات عرضی انسان روز قیامت برطرف می شود و بقای جدال در آخرت را می توان دلیلی بر ذاتی بودن این خصلت دانست. از این رو ما می توانیم ویژگی گفتگو و یا تلاشی که به گفتگو می انجامد جزو فطرت و ذات انسان بدانیم.
 
«وَ لَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَذَا الْقُرْآنِ لِلنَّاسِ مِنْ کُلِّ مَثَلٍ وَ کَانَ الْإِنْسَانُ أَکْثَرَ شَیْءٍ جَدَلًا» (13). بر پایه ی این آیه، جدال جزو طینت انسان و بخشی از وضع فطری او است که به موجب آن تلاش می کند رویدادها را پیگیری و آن را حدس و یا از آن با خبر شود و طبق تجربه ها و تصورات و تمایلاتی که دارد آن را تفسیر نماید. ویژگی جدال در سخت ترین و دشوارترین شرایط در انسان وجود دارد. با توجه به آنچه گفته شد، چهار اصل فلسفی پیرامون خلقت انسان وجود دارد، که عبارتند از:
 
الف - انسان بر اندیشه فطرت یافته.
ب - انسان بر اختیار فطرت یافته.
ج- اختلاف میان مردم یک سنت جهانی است.
د- جدال یک خصلت فطری در انسان است.
 
تفاوت میان این اصول این است که فطرت جدال در انسان با کمک تحلیل یاد می کند با صرف نظر نمودن از این تفاوت، همهی اصول چهارگانه نمایانگر وجود وضعیتی برای انسان است که بطور فطری او را به انجام گفتگو دعوت می نماید و نیز گفتگو را یک امر ممکن و معقول و بلکه لازم برای انسان می داند.

گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن
 
2- نگرش قرآن به نقش گفتگو در زندگی انسانی
اولا: چون گفتگو زمینه ی مناسبی برای حصول معنویت و کمال دینی است از نظر قرآن کریم گفتگو زمینه ی مناسبی برای برقراری روابط انسان و معنویت است. قرآن کریم به گونه ای آشکار میان سرنوشت معنوی و گفتگو ارتباط می دهد و معتقد است که میان آنها ارتباط تنگاتنگ و ثابتی وجود دارد. و از این نقش می توان در دو امر زیر استفاده کرد.
 
نخست: گفتگو برخوردار از بشارت الهی است
که چنین چیزی از این آیه ی کریمه مستفاد می شود: (الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) ما می توانیم جایگاه گفتگو را در این آیه در سه نکته ی زیر ثابت کنیم:
 
نکته ی اول: این آیه، سه عنصر را طرح می نماید که عبارتند از: «القول» یعنی گفتار و «استماع القول» یعنی شنیدن گفتار و (اتباع احسن القول) یعنی پیروی از بهترین آن گفتارها و بدین ترتیب سه مرحله تشکیل می شود. مرحله ی نخست: تبلور فضای تبادل نظرها و گفته ها - که گفت و شنود را به وضع منسجم تری آماده می کند. نگرش های گوناگون و متفاوت را ظاهر می کند.

مرحله دوم: شنیدن گفتار و آگاهی یافتن از نکات و نیکوترین گفتارها. مرحله سوم: پیروی از بهترین گفته ها.
 
بسیاری وجود دارند که گفتگو می کنند برای این که اعتقاد خود را و پیروی از آن را ثابت کنند. از نظر قرآن کریم جایگاه پیر وی در مرحلهی پس از شنیدن قرار دارد. و چنان چه پیروی روی ندهد، آن گاه بشارت معنایی نخواهد داشت. بنابراین، روشن شدن حقایق و واقعیت ها رمز تبلور بشارت الهی به شمار می رود.
 
خلاصه گفتار: چنانچه مرحله ی نخست گفتگو تحقق نیابد زمینه ی شنیدن و آشنایی با نکات درونی آن که بهترین را در بر دارد، تبلور نخواهد یافت. و چنانچه مرحله ی سوم صورت نگیرد (شنیدن و آشنا شدن با گفتار بهتر) زمینه ی پیروی از سخن بهتر فراهم نمی شود.
 
نکته ی سوم: هر جا که خداوند واژه ی «عبادی» و امثال آن را برای بیان رابطه ی میان او و انسان میان داشته طی آن عمیق ترین و اساسی ترین اندیشه ها را به نمایش گذاشته است. و با در نظر گرفتن این قالب بیانی (ایجاد نسبت به ویژه میان خداوند متعال و بندگانش) به عنوان معیار روحانی از عمق اصالت اندیشه می توان به علو جایگاه گفتگو پی برد، چرا که این قالب بیانی در زمینه ی گفتگو بکار برده شده است که خداوند متعال بشر عبادی تا آخر آیه را بیان داشته است.
 
نکته ی سوم: با در نظر گرفتن این مسأله که بشارت قرآن متوجه نعمت هایی با اصالت بیشتر و حقیقت بیشتر گردیده و بکارگیری واژه ی «بشر» مربوط به موضوع شنیدن و پیروی از بهترین سخن حاکی از سطح بالای گفتگو به خاطر برخورداری از جایگاه سرنوشت ساز در زندگی معنوی والا و بر نقشی که در زندگی مادی انسان دارد.
 
دوم: محوریت گفتگو در دعوت؛ قرآن کریم، وحدتی در فضایی که دعوت پیامبران در آن تبلور یافت، نمی بیند. بلکه خداوند سبحان از پیامبران خواسته است که دعوت خود را با گفتگو نشان دهند (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَیِّنًا لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشَى)(14) یعنی: گفتار نرمی به او بگویید تا شاید بیاد بیاورد و یا بترسد.
 
بی تردید، دعوت به حق یکی از مظاهر اساسی در این کتاب است، اگر نگوییم که اساس دعوت را تشکیل می دهد. و مسأله ی مورد توجه در این جا این است که این مظهر مهم و محور در چارچوب دعوت صریح برای انجام گفتگو حاصل است. از باب مثال آیات ذیل آمده است:
 
- «ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنْ ضَلَّ عَنْ سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ»(15). به راه پروردگارت بخوان و با روشی نیکوتر با آنها مناظره کن.

- «وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ کَانَ هُودًا أَوْ نَصَارَى تِلْکَ أَمَانِیُّهُمْ قُلْ هَاتُوا بُرْهَانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ»(16) بگو دلیل خود را بیاورید اگر راست می گویید.
 
علاوه بر آن، سیرت نبی اکرم و سایر پیامبران شاهد بر این است که راه دعوت و هدایت از گفتگو می گذرد و گفتگو و جدال نقشی سرنوشت ساز در این زمینه داشته است که این مسأله را قرآن کریم و تاریخ برای ما بازگو کرده است. تاریخ به ما نگفته است که پیامبر برای هدایت امت خود از شمشیر بران و یا وعده های دنیا فریبانه استفاده کرده است، بلکه همیشه گفتگو به عنوان یک پل برای انتقال هدایت الهی برای بشریت بوده است.
 
ثانیا: گفتگو یک ابزار برای دسترسی به قابلیت های نهفته در اختلاف طبیعی حاصل میان بشر است. همان گونه که یادآور شدیم بدون تردید، اختلاف یکی از پایه هایی است که نظام هستی الهی روی آن استوار است و جزو سنت های الهی است که تبدیلی و تحویلی در آن نیست. و چنانچه اختلاف هدایت نشود، موجب هلاکت بزرگ و خطرهای عظیمی برای انسان و جامعه ی او می گردد. در حالی که اگر از اختلاف در راه رشد بهره گیری شود، فواید عظیم و چشمگیری خواهد داشت. از این رو باید مکانیزم فعالی برای تعامل با این حقیقت فطری وجود داشته باشد و این مکانیزم را قرآن کریم برای ما نشان داده و گفتگو را به عنوان ابزاری برای بهره گیری از اختلاف فطری و پرهیز از گرفتار شدن در خطرهای بزرگ آن ارایه کرده است.
 
۳- انعکاس جایگاه گفتگو در قرآن کریم
گفتگو در قرآن یک موضوع نادر بشمار نمی رود، مجموعه ی متنوعی از گفتگوها وجود دارد که قرآن کریم آن را برای ما در زمینه های گوناگون روایت کرده است. و نگاه به این مجموعه ی گوناگون میزان اهمیت گفتگو و جایگاه آن را در نگرش قرآن نشان می دهد. ابعاد انعکاس این میزان در محورهای ذیل توضیح داده می شود.

گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن
 
نخست: میزان حجم روایات قرآن درباره ی گفتگو
با ارایه ی آمار زیر می توان میزان روایت گفتگو از سوی قرآن کریم را نشان داد: تکرار واژه ی «قال» ۵۲۷ بار و تکرار مادهی «جدل» ۲۹ مورد و بسیاری از این موارد بر روایت گفتگو دلالت دارد. تکرار مادهی «حوار = گفتگو» (بر وزن مفاعله و یا وزن تفاعل) در سه مورد زیر آمده است:
 
- (وَ کَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مَالًا وَ أَعَزُّ نَفَرًا)(17)
- (قَالَ لَهُ صَاحِبُهُ وَ هُوَ یُحَاوِرُهُ أَکَفَرْتَ بِالَّذِی خَلَقَکَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاکَ رَجُلًا)(18)
- (قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِی تُجَادِلُکَ فِی زَوْجِهَا وَ تَشْتَکِی إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ یَسْمَعُ تَحَاوُرَکُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ بَصِیرٌ)(19)
 
دوم: روش بیان گفتگو در قرآن
این متدلوژی با ذکر دو نکته روشن می گردد که عبارتند از:
یک: برنامه ی گفتگو جایگاهی است که همه چیز گرد آن متمرکز می شود.
هنگامی که قرآن کریم داستانی را متضمن می شود، گفتگو میان دو طرف یا چند طرف را مطرح می کند، مراحل موجود در داستان را به گونه ای مطرح می کند که خواننده تصور می کند گفتگو محور اساسی داستان است و عنصر پایه ای است که همه چیز موجود در داستان معنای خود را از آن می گیرد. و به تعبیر دیگر، قرآن با ذکر داستان های خود به گفتگو محوریت می دهد تا جایی که نشان می دهد که همانند روح واقعی است که در کلیه مراحل داستان و یا قصه ای که نقل می شود جاری می باشد. مثلا قرآن هنگامی که داستانی میان دو طرف در قصه به سطح توهین و ایذا و امثال آن می رسد، گفتگو را رها نمی کند، بلکه از روشی پیروی می کند که در آن شکست گفتگوی یکی از طرفین را نشان می دهد. چنین برنامه ای در بر گیرندهی تأکید بر منطق گفتگو است و گفتگو در این موارد دارای اهمیتی فراتر از روایت است تا جایی که اهمیت همه چیز در قبال آن از بین می رود. می توان نمونه هایی از بکارگیری این برنامه را در چندین مورد در قرآن کریم مشاهده کرد از جمله:
 
قرآن فقدان پاسخ های منطقی قوم لوط را در داستانی بیان می کند و می گوید: (فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ یَتَطَهَّرُونَ) بدین معنی که پاسخ قوم لوط چیزی نبود جز این که بگویند آل لوط را از روستایتان بیرون کنید.
 
- و نیز داستان فقدان پاسخ های منطقی از سوی قوم ابراهیم نسبت به سؤال های مطرح شده در گفتگوهای طولانی که می گوید: (فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا اقْتُلُوهُ أَوْ حَرِّقُوهُ فَأَنْجَاهُ اللَّهُ مِنَ النَّارِ إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ) پاسخ قوم او چیزی نبود جز این که گفتند، بکشید او را و یا بسوزانید.
 
این تعبیر در برگیرنده ی نسبت سفاهت به آنها است، چون هنگامی که به بن بست رسیدند و دلیل نداشتند، گفتند: (لا تحاجوه بل اقتلوه لکی تتخلصوا منه). گفتند با او احتجاح نکنید، بلکه او را بکشید و یا بسوزانید تا از او رها شوید. (20)
 
شیخ طبرسی می گوید: «در این آیه برای آنها تسفیه است، چون هنگامی که دیگر بهانه نداشتند گفتند با او احتجاج نکنید، ولی او را بکشید و یا بسوزانید تا از او رها شوند.»(21) و همان گونه که مشخص است اطلاق واژه ی جواب - که معنای حقیقی آن در سخن یکی از طرفین گفتگو برای پاسخ به طرف دیگر متجلی می شود - بر اعمال وحشیانه و روش های غیر انسانی نظیر قتل و سوزاندن نشان دهنده ی این است که توجه قرآن به گفتگو است و قرآن تأکید دارد که گفتگو یک عنصر اساسی در داستان است.
 
 ارایه ی مقولات طرفین گفتگو در آرامش کامل
قرآن کریم توجه فراوانی به انتقال گفته های طرفین گفتگو و اندیشه های آنها دارد، و شاهد بر این مطلب وجود ۵۲۷ واژه ی قال یعنی گفت در آن است که قبلا نیز به آن اشاره داشته ایم.

گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن


محور سوم: فرهنگ گفتگو طبق بینش قرآنی

ما در این جا از دو موضوع سخن می گوییم:
• آداب گفتگو
• زمینه های گفتگو
 
آداب گفتگو در قرآن
موار زیر از جمله آداب گفتگو هستند که در قرآن کریم آمده اند:
 
 هم ترازی و مساوی بودن طرفین مناظره
باید گفتگو بر اصل برابری استوار باشد و هدف از بحث، دسترسی به حقیقت ها و واقعیت ها و کشف آن باشد و در غیر این صورت گفتگو نتیجه ای نخواهد داشت. هر چند که یکی از طرفین گفتگو احتمالا از سطح علمی بالاتری برخوردار باشد، ولی شرط گفتگو - از نظر قرآن کریم - تلاش طرفین گفتگو برای ایجاد فضای شنیدن و چیزی که بتواند حقیقت را کشف نماید. این هم ترازی و برابری میان طرفین باید تا حدی تعمیق یابد که طرفین از نظر آمادگی های روانی نیز با هم برابر باشند تا بتوانند گفتگو را با آرامش ادامه دهند.
 
آیه ی (...فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ) (22)، وضعی را برای ما ترسیم می نماید که سخن در آن از یک شخص صادر نمی شود، بلکه از یک گروه - و همان عبادند- یعنی بندگان می باشند، و عمل کردن به این، یعنی تلاش همگان برای شنیدن سخن یکدیگر، این اصل را نیز می توان از آیات زیر استفاده کرد:
 
) قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَ إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ) (23)
(قُلْ لَا تُسْأَلُونَ عَمَّا أَجْرَمْنَا وَلَا نُسْأَلُ عَمَّا تَعْمَلُونَ)(24)
 
۱- شنیدن ادعا و تأمل در آن
گفتگو کننده باید ادعاهای طرف مقابل را با تأمل کامل بشنود. این اصل را به طور آشکار از آیهی (...فَبَشِّرْ عِبَادِ * الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ) می توان استفاده کرد. کسی که بخواهد سخن بگوید، ولی به گفته ی دیگران گوش ندهد و بخواهد دیگران سخن او را گوش کنند، این بشارت الهی که در این آیه ی شریفه آمده است، شامل او نمی شود. و آنچه معلوم است قطع سخن سخنران و یا اعمال خشونت علیه او بر خلاف قاعده ی «استماع» قرآنی است.
 
۲- حاکمیت فضای علمی و پرهیز از عاطفه
طرفین گفتگو باید تلاش کنند که بحث هایشان علمی باشد و از فضاهای عاطفی و چیزهایی که احساس برانگیز باشد پرهیز کنند. برای اثبات این مطلب به آیات زیر رجوع شود:( هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ).(25) شما کسانی هستید که گیرم درباره آن چه می دانید مجادله کردید، چرا درباره ی آنچه عالم نیستید، جدل و گفتگو می کنید؟
 
(إِنَّ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطَانٍ أَتَاهُمْ إِنْ فِی صُدُورِهِمْ إِلَّا کِبْرٌ مَا هُمْ بِبَالِغِیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ).(26) آنان که در آیات خدا بی هیچ حجت بحث می کنند، جز تکبر چیزی در دل ندارند. که به آن هم نخواهند رسید.
 
(أَمْ لَکُمْ سُلْطَانٌ مُبِینٌ * فَأْتُوا بِکِتَابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ).(27) با این که حجت و دلیل روشنی دارید و اگر راست می گویید کتابتان را بیاورید.
 
و شدت تأکید قرآن بر جنبه ی علمی و موضوعی گفتگو به مرز خطاب «هاتوا برهانکم» به عنوان یک شعار برای قرآن تبدیل گردیده که نشان دهنده ی اهمیت و جایگاه گفتگو در آن است. این خطاب در چهار جای قرآن آمده است: سورهی بقره، آیه ی ۱۱۱ و سوره ی انبیاء آیه ی 24 و سوره نمل آیه ی 4 و سوره ی قصص آیه ی ۷۵.
 
٣- فراهم کردن زمینه برای طرح اندیشه ها
هر چند که برخی از عقاید از نظر علمی طبق نظر اسلام مردودند، ولی اسلام نمی خواهد که انسان از نظر عقیده و اندیشه در حالت ترس بسر ببر، و نیز نمی خواهد که در عقیده، جاهای خالی و یا نقطه های سیاهی وجود داشته باشد. بلکه در نظر دارد که انسان با آزادی کامل بیاندیشد و افق ها را در برابر او باز کرده تا با بصیرت باشد. این مطلب را می توان از این آیه استفاده کرد. «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ قُلِ اللَّهُ وَإِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ» (28). من و شما در هدایت و یا در گمراهی آشکاری هستیم.
 
4- آغاز نکات مشترک و استفاده از آن در مناظره
از آیه ی «تعالوا الى کلمة سواء» مستفاد می شود که طرفین گفتگو باید بیش از هر چیز نکات مشترک میانشان را کشف نمایند تا در ایجاد گفتگو از آن استفاده کنند - و گفتگو عبارت است از: روندی که در در آن واژه ها میان طرفین رد و بدل می شود - گفتگو در خلأ و چنانچه از مشترکاتی آغاز نشود، بی فایده خواهد بود.
 
بنابراین، برای این که گفتگو ثمرده باشد، باید طرفین تلاش کنند که مشترکاتی برای سخنان خود داشته باشند. گفته می شود که سقراط در سخن با مناظران خود سخن را با نکات مورد توافق نظر آغاز می کرد و از طرف خود سؤال هایی می کرد که طرف ناچار بود به آنها با آری پاسخ بگوید و هنگامی که سؤالی مطرح می کرد طرف او پاسخ آری می داد، وی همچنان از پاسخی به پاسخ دیگری منتقل می نمود تا جایی که مناظره کننده احساس می کرد که او با اندیشه ای که قبلا با آن مخالفت می ورزید، موافق است.
 
5- پرهیز از طعنه زدن و دشنام
از محورهای اساسی توصیه های قرآن در زمینه ی گفتگو، پرهیز از به کارگیری طعنه گویی و مسخره کردن و تحقیر طرف دیگر است. خداوند متعال در این زمینه می فرمایند: (وَ لَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ کَذَلِکَ زَیَّنَّا لِکُلِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّهِمْ مَرْجِعُهُمْ فَیُنَبِّئُهُمْ بِمَا کَانُوا یَعْمَلُونَ)(29) به آنان که غیر خدا را می خوانند، دشنام مدهید تا مبادا آنها (نیز) از روی دشمنی و نادانی خدا را دشنام دهند.
 
6- با آرامش پایان دادن به گفتگو
پایان دادن به گفتگو همانند آغاز آن باید در فضایی آرام و بدور از هر گونه انفعال با هر نتیجه ای که داشته، انجام گیرد. خداوند سبحان می فرماید: (أَمْ یَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ إِنِ افْتَرَیْتُهُ فَعَلَیَّ إِجْرَامِی وَأَنَا بَرِیءٌ مِمَّا تُجْرِمُونَ) (30) یا باز خواهند گفت تو سخنانی ساخته ای، بگو اگر من به (خدا) نسبت دروغ می دهم، عقوبت آن بر من است و من از گناه شما مبرا هستم. و نیز می فرماید: (وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ)(31). و هر گاه سخن گزافی را می شنوند از آن روی می گردانند و می گویند اعمال ما برای ما و اعمال شما برای شما، سلام بر شما که ما طالب نادانان نیستیم.

گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن
 

زمینه های گفتگو

توصیه ها و آموزه های قرآن دربارهی گفتگو که به آن اشاره کرده ایم، هدف از آن تعمیق ابعاد حرکت تأثیر گذار اندیشه در سه سطح است:
 
اول: روابط انسانی حاصل میان انسان و انسانی دیگر صرف نظر از دین و اندیشه ی آنها.
دوم: اصل در روابط موجود میان ملل جهان این است که در چارچوب تفاهم و همکاری زندگی کنند، چون:
 
اولا: همه خواهان خیر برای خود هستند و خیر بدست نمی آید مگر این که مردم از یکدیگر استفاده و بهره بگیرند.
 
ثانیا – اختلاف یک سنت جهانی است و طبق گفته ی قرآن کریم (وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ لَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ)(32). از این رو، برخی که زبانشان و یا دینشان را بر گروه دیگر تحمیل می کنند، هیچ نتیجه ی منطقی و رضایت بخشی نخواهند گرفت. سوما اسلام هیچ کس را به اکراه، وادار به پیروی از خود نمی کند.
 
خداوند سبحان می فرماید: (لَا إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَى لَا انْفِصَامَ لَهَا وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)(33)، کار دین به اکراه نیست (چه) راه هدایت و گمراهی روشن گردیده است.
 
و نیز خداوند متعال می فرماید: (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ)(34)، آیا می خواهی مردم از روی اکراه مؤمن شوند؟
 
و نیز خدا می فرماید: (لَیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ...)(35)، وظیفه ی تو هدایت آنها نیست، بلکه خداوند هر که را بخواهد هدایت می کند.
 
برخوردهای دینی میان مسلمانان و پیروان دیگر ادیان
گفتگو در قرآن کریم یک ضرورت است که همه شرایط آن را ایجاد می کند و با توجه به این اصل، قرآن کریم خواستار انجام گفتگو میان صاحبان کتاب شد: (وَ لَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ إِلَّا الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْهُمْ وَ قُولُوا آمَنَّا بِالَّذِی أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَ أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ وَ إِلَهُنَا وَ إِلَهُکُمْ وَاحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ).(36)
 
با اهل کتاب بحث نکنید مگر با روش شایسته و بگویید ما به آنچه که برای ما و برای شما است ایمان آورده ایم و خدای ما و خدای شما یکی است و ما هم در برابر او سر تعظیم و تسلیم فرود آورده ایم.
 
و نیز خداوند سبحان می فرماید: « قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِی اللَّهِ وَ هُوَ رَبُّنَا وَ رَبُّکُمْ وَ لَنَا أَعْمَالُنَا وَ لَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ »، بگو که شما درباره ی خدا با ما احتجاج می کنید که خدای ما و خدای شما است. و نیز می فرماید: (قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ...)، ای اهل کتاب! بیایید که میان ما و شما سخن برابری داشته باشیم.
 
چنان چه قرآن کریم روی گفتگو میان اسلام و دیگر ادیان تأکید دارد و از مسلمانان دعوت می کند که دعوت خود را به پیروان دیگر ادیان با فصل های مشترک با آنها در اصول و ارزش ها آغاز کنند تا تصمیماتی به نفع همگان اتخاذ شود. بنابراین، بی تردید گفتگو میان مسلمانان اهمیت و ضرورت بیشتری دارد. و با بیانی دیگر اگر لازم باشد که مسلمانان موضع گفتگو در برابر اهل کتاب - که در اصل دین با او مخالف است – داشته باشد، چنین موضعی نسبت به برادر مسلمان خود اهمیت بیشتری خواهد داشت.
 
- دیدارهای اسلامی که میان مسلمانان انجام گرفته است صرف نظر از مذاهب آنها امت اسلامی نیاز به انجام گفتگوهای علمی و اجتماعی به گونهی مستمری دارد. گفتگوها باعث ایجاد تحول در سطح دانایی و معرفت و تفاهم و معارفه ی آنها خواهد شد و به آنها امکان می دهد تا از تاریکی های سوءظن به یکدیگر بیرون بیایند. از این رو، از نظر قرآن کریم مکانیزم عمده ای برای نزدیکی میان مذاهب خواهد بود و همبستگی میان کشورهای اسلامی وسیله ای مؤثر برای بسیج کردن امکانات امت در مقابله با چالش های جهانی خواهد داشت و در ذیل توضیح بیشتری دربارهی نقش گفتگو در تقریب ذکر می شود:

گفتگوی اندیشه و اندیشه ی گفتگو از منظر قرآن
 

نقش گفتگو در تقریب مذاهب

این نقش با توجه به دو مقدمه ی زیر روشن می گردد:
 

1- وحدت اسلامی نیاز به موارد ذیل دارد

 
-گردهمایی همه ی مسلمانان بر فصل های مشترک در کاری واحد.
- عدم تبدیل اختلاف مذهبی به کشمکش.
- پرهیز از کشمکش های جانبی.
- عدم رقابت برای الغا و حذف طرف دیگر.
- بکارگیری همه ی امکانات در انجام پروژه های حساب شده و به هم پیوسته.
 
۲- پنج موردی که به آنها اشاره شد را نمی توان فراهم کرد، مگر این که اموری فراهم شود که گفتگو نقش فعالی در ایجاد آن ایفا می کند، که برخی از این امور دارای جنبه ی اندیشه ای و بعضی دیگر دارای جنبه ی روانی اند در حالی که بخش سوم آن مربوط به کار است.
 
الف - آنچه که مربوط به اندیشه است
- لزوم دسترسی به نتایج بهتر
نقش گفتگو در آن با توجه به این که همکاری طرفین باید در جهت شناخت حقیقت و رسیدن به آن باشد روشن می شود، چرا که گفتگو در واقع خود ابزاری برای بحث و جستجو است که هر طرف چیزهایی که برای طرف دیگر پنهان بوده، روشن می نماید و ابزاری برای بررسی و استقرا در تنوع نظرها است که طرفین می توانند به وسیله ی آن به نتایج بهتر و با امکان بیشتری دست یابند.
 
- لزوم معارفه
با انجام معارفه، هر طرف نسبت به نقطه نظر طرف دیگر آشنا می شود که با این وسیله مفهوم های اشتباهی را که دارد درک خواهد کرد. و برای او روشن می شود که اگر گفتگو نباشد هر طرف با عدم شناخت طرف دیگر باقی خواهد ماند و هیچ گونه شناختی از او حاصل نخواهد شد و یا اگر آشنایی پیدا کند این آشنایی از راه رابطه انجام خواهد گرفت که شاید این اطلاعات بدست آمده دقیق و صحیح نباشد.
 
ب- چیزهایی که نمایانگر وضعیت روانی با شد
- تفاهم
عدم آمادگی هر طرف برای تفاهم با طرف دیگر، جزو عوامل بزرگ کشمکش و اختلافات مذهبی است. و عدم آمادگی برای تفاهم ناشی از سوء فهم موجود میان طرفین است. در واقع تجربه هایی که مذاهب در مراحل تاریخی کسب کرده اند، نشان می دهد که طرفداران هر مذهبی شک و تردید بدی نسبت به یکدیگر پیدا کرده اند. این شک و تردیدها در روانشان رسوخ پیدا کرده تا جایی که تحلیل ها و نتیجه گیری ها و تصمیمات خود را روی آن استوار کرده اند. از این رو، موضع های انفعالی از آن حاصل گردیده و بخش بزرگی از این موضع ها همچنان ادامه دارد. چیزی که قابلیت بزرگی برای ایجاد زمینه ی تفاهم برای برطرف نمودن شک و تردیدهای ناشی از مسایل موهوم میان پیروان مذاهب گردیده است همان برگزاری گفتگوهای مذهبی در سطح گستردهی آن است. ما عادت کرده ایم که نسبت به هرگونه حرمت سوء ظن داشته، با دید فردی به آن نگاه کنیم و آن را به عنوان سوءظن یک فرد مسلمان نسبت به یک فرد مسلمان دیگر تلقی نماییم، در حالی که آثار و پیامدهای سوءظن اجتماعی میان گروه های اسلامی بسیار بزرگتر و خطرناک ترند.
 
- کاهش شدت تعصب و ایجاد احساس دوستی
از جمله مشکلاتی که جنبش تقریبی با آن مواجه است، وجود عصبیت حاد می باشد که ریشه در میراث اندیشه و موضع های اجتماعی دارد. و بدون شک در فضاهای پر از تعصب و شرایط مملو از ستیز هیچ گونه سودی برای تلاش های تقریبی وجود ندارد. نقشی که گفتگو در چنین فضاها و شرایط بازی می کند موجب کاهش تعصب و تقویت زمینه ی دوستی خواهد گردید. از این رو، گفتگو موجب دیدار طرفین با گفت و شنود با یکدیگر خواهد شد و چنان چه این روند برای همیشه ادامه یابد، موجب کاهش دشمنی و ستیز و ایجاد فضاهای ملایم و دعوت به وحدت خواهد شد. تقریب میان دل ها مستلزم انجام گفتگو و یکی از نتایج اولیه ی آن است. چنانچه بتوانیم گفتگو را با نظارت و ضوابط قرآنی تحکیم نماییم و آن را از بهره برداری برای ایجاد تفرقه حفظ نماییم و به آداب عقلانی آن پایبند باشیم، در آن صورت، قابلیت های تقریبی گفتگو افزایش خواهد یافت.
 
ج - آنچه به کار مربوط است
- همکاری برای رهایی از وضعیت بحرانی
گفتگو می تواند روزنه ی امید درخشانی برای رهایی از بحران کنونی و چالش های سرنوشت سازی که تاکنون امت اسلامی در کلیه ی زمینه ها با آن روبرو بوده است، ایجاد نماید.
 
- تعامل و همکاری برای ایجاد یک جامعه ی ایده آل
امت اسلامی اگر بتواند در پرتو گفتگو معارف خود را بیافزاید و معارفه میان مذاهب خود را بدست آورد و زمینه ی تفاهم با یکدیگر را فراهم نماید و مشکلات خود را با همکاری حل نماید در آن صورت می تواند گام های مؤثری در روند بیداری و اتخاذ تصمیمات سرنوشت ساز برای ایجاد یک جامعه ی انسانی پیشرفته بر پایه ی اصول اسلامی بردارد.
 
پی‌نوشت‌ها:
1- تاج العروس، الزبیدی، ج ۳، ص 162
2- تفسیر مجمع البیان، طبرسی، ج ۹، ص 408
3- تفسیر المیزان، ج۱۳، ص309
4- مفردات غریب القرآن، الراغب الأصفهانی، ص ۸۹
5- تفسیر قرطبی، ج ۹، ص ۲۸
6- تفسیر المیزان، ج ۱۲، ص ۳۷۱.
7- الدر المنثور، جلال الدین السیوطی، ج 4، ص ۲۲۸.
8- تفسیر المیزان، ج ۱۲، ص 374
9- تفسیر قرطبی، ج ۹، صص ۲۷- ۲۸
10- سوره هود، آیه های ۱۱۸-۱۱۹
11- سوره روم، آیه ۲۲
12- سوره نحل، آیه ۱۱۱
13- سوره کهف، آیه 54
14- سوره طه، آیه 44
15- سوره نحل، آیه ۱۲۵
16- سوره بقره، آیه ۱۱۱
17- سوره کهف، آیه ۳۶
18- سوره کهف، آیه ۳۷
19- سوره مجادلة، آیه ۱
20- التبیان، شیخ طوسی، ج ۸ ص ۱۹۹
21- تفسیر مجمع البیان - شیخ طبرسی ج ۸ ص ۱۹.
22- سوره زمر، آیه های ۱۷ - ۱۸
23- سوره سبأ، آیه ۲۶
24- سوره سبأ، آیه ۲۰
25- سوره آل عمران، آیه ۲۹
26- سوره غافر، آیه 56
27- سوره صافات، آیه های۱۵۶-۱۵۷
28- سوره سبأ، آیه 24
29- سوره انعام، آیه ۱۰۸
30- سوره هود، آیه ۳۵
31- سوره قصص، آیه 50
32- سوره هود، آیه 118
33- سوره بقره، آیه 256
34- سوره یونس، آیه ۹۹
35- سوره بقره، آیه 272
36- سوره عنکبوت، آیه 46
 
منبع: مجموعه مقالات استراتژی تقریب مذاهب اسلامی، نویسنده: حجت الاسلام والمسلمین احمد مبلغی، چاپ اول، ناشر: مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، تهران، 1384ش، صص 362-341


مجله راسخون مرتبط
ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مجله راسخون ذات صلة