ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
همه روز کارم این شد که بگویمت کجایی
بخدا دلم شکسته، سر راه تو نشسته
به منِ غریب و خسته، بنما یک نگاهی
تو که یار بی کسانی، تو که صاحب الزمانی
بده بر گدا امانی، تو که خوب و مهربانی
همه روز کارم این شد که بگویمت کجایی
بخدا دلم شکسته، سر راه تو نشسته
به منِ غریب و خسته، بنما یک نگاهی
تو که یار بی کسانی، تو که صاحب الزمانی
بده بر گدا امانی، تو که خوب و مهربانی