المسیر الجاریه :
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده ۲۱: همکاری با مقامات صلاحیتدار
قانون هوش مصنوعی اتحادیه اروپا - فصل 3؛ ماده 20: اقدامات اصلاحی و تکلیف اطلاعرسانی
بسیج در نگاه رهبر انقلاب چگونه است؟
سردردهای دیابتی؛از علل تا درمان
چرا کف پاها اغلب در شب داغ می شود؟
پیرمحمد صوفی خوشنویس سده نهم قمری
هدایای سازمانی و نقش آن در کاهش نرخ خروج کارکنان
چطور با کمک کدهای تخفیف آفردیلی، خرج ماهانهام را کمتر کردم
علی آقاحسینی خوشنویس سده چهاردهم هجری
حق سنوات چیست؟ از نحوه محاسبه تا چگونگی بهرهمندی از آن
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
روش و آداب ختم صلوات حضرت زهرا (س) + متن و صوت
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چهار زن برگزیده عالم
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه ختم سوره حمد در شنبه اول ماه قمری
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
سایر شهدا
لاين بودن و نبودن
پايش را گذاشته بود روي مين. طرفش نبود؛ طرف چپش. از طرف راستش عكس انداخته بودند. عكسش روي دكور پذيرايي بود. ميگفت قبل رفتنش پنج روز مرخصي گرفته بود. ميگفت پنج بار (قبل از رفتن) ازش ميخواد سير نگاهش كنه....
سایر شهدا
شهيد نشديد، لااقل مرد باشيد
ستارههاي پرفروغ و نوراني محلة مهديآباد ساري، هميشه در آسمان اين شهر درخشيدهاند. در جستوجوي يافتن يكي از اين ستارهها وارد كوچه شهيد معلم كلايي ميشوي. نميداني خانه مهدي كجاست. پاهايت بياختيار تو...
سایر شهدا
به عراقيها گفتم: داوطلب آمدم
توي گرگوميش هوا ديدم چند نفر طرفم ميآيند. داد زدم: «من اينجام. زخمي شدم.» ولي آنها به طرفم تيراندازي كردند. توي دلم گفتم: عجب آدمهايي هستند. من ميگم تير خوردم، اينها باز تير ميزنند. نزديكتر كه...
سایر شهدا
به بهانه دلتنگي تنها يادگار سيدمجتبي علمدار
دوست داشتم از شهيد علمدار برايتان مينوشتم. خيليها او را ديگر خوب ميشناسند. يكي با نگاهش انس گرفته، ديگري با صدايش آرام ميگيرد و كسي ديگر هم با حضور بر سنگ مزارش كه سالهاست زيارتگاه عاشقان شهادت است،...
سایر شهدا
آنكه فهميد، آنكه نفهميد
عجب بچهاي بود «نادر»! اصلاً رحم و مروت نداشت. خيلي شوخ و شاد بود، ولي وقتي ميديد كسي ادا درميآورد يا به قول ما «ريا ميكند» بدجوري قاطي ميكرد. ميگفت ريا بدترين نوع دروغ است. اصلاً انگار به ريا و دغل...
گفتگو
از نجف تا شلمچه
سنّم براي جبهه رفتن كم بود. براي جور كردنِ سنّم، تنها فكري كه به ذهنم رسيد اين بود كه سال تولدم را ـ كه در گذرنامه به انگليسي نوشته شده بود ـ به فارسي، ۱۳۴۷ بنويسم؛ يعني يك سال بزرگتر. بايد براي ثبتنام...
سایر شهدا
آن شب كه واويلا شده
داوود اميريان، يك كار تحقيقي گسترده درباره گردان ذوالجناح شروع كرده است. گردان ذوالجناح، قاطرهايي بودند كه بخش عمدهاي از بار دفاع هشتساله را بر دوش (بخوانيد: بر پشت) كشيدند. اگر خاطرهاي، عكسي، اطلاعاتي...
سایر شهدا
شب رسوايي مرگ
رزمندهاي خود را روي سيمخاردار انداخته بود تا رزمندگان ديگر از روي بدنش عبور كنند. دلم هوري ريخت. زير پوتينهايم را نيمنگاهي كردم. زانوهايم سست شد. روي كمر جواني راه ميرفتم و جلوتر، جوان ديگر.
تا...
سایر مقالات
در سوئيس لباسهايمان را آتش زدند
«يا علي، از اينجا رفتيم بيرون توقف نكنيد! بچهها ديگه پشت سرمون را نگاه نميكنيم. متوجه شديد؟!» من تازه متوجه شدم كه حكايت كفش كتاني در وقت اضافي چي هست! گفتم: يوسف الهي، وقت اضافي يعني همين دويدن؟! خنديد...
سایر مقالات
جنگ و طعم چاي تلخ
يكبار كه در خيابان ديدمش و سوارم كرد، به او گفتم: ببخشيد حاجرضا، من خيلي كوچيكم، ولي فكر نميكني براي شما كه اهل مسجد و شرع و اين حرفها هستيد، خوب نيست كه برويد چهارراه استانبول و دلار خريد و فروش كنيد؟...