المسیر الجاریه :
تأثیر میکروپلاستیک ها بر سلامت انسان
راهکار هایی برای کسانی که فکر و خیال نمی گذارد بخوابند
دیر حرف زدن کودک دلیل نگران کننده ای دارد؟
چه کنی وقتی طولانی مدت کنار همسرتی دعوات نشه؟
چه کسانی احتمال دارد دیابت بگیرند؟
اصفهان، شهری که از خون ایمان و خرد تمدن ساخت؛ بازخوانی حماسه ۲۵ آبان اصفهان در اندیشه امام و رهبری
چیکار کنیم دیابت نگیریم؟
علائم پیشرفت بیماری دیابت در بدن
بایدها و نبایدهای تغذیه ای برای دیابتی ها
میر محمد مؤمن عرشی اکبرآبادی شاعر و خوشنویس ایرانی
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
چهار زن برگزیده عالم
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
نحوه خواندن نماز والدین
ادبیات دفاع مقدس
موتور هوندای هزار
اولین بار که می خواست به جبهه برود، باید مصاحبه ای با او می کردند تا پای بندی او را به اسلام بفهمند از او پرسیده بودند: «انگیزه ی شما برای رفتن به جبهه چیه؟»
ادبیات دفاع مقدس
صدای خمپاره ی شصت
سال شصت و شش به مائوت رفتیم. مقرمان در گردانی بود. گردان داشت جا به جا می شد. به علّت صعب العبور بودن منطقه، به هر گردانی تعدادی قاطر می دادند.
ادبیات دفاع مقدس
شوخی با فرمانده
گردان ما در حال استراحت بود. شنیدیم که عملیّات در پیش است. من رفتم سپاه و به آقارضا که عضو رسمی سپاه بود، گفتم: «می گن عملیّات در پیشه، نمی دونیم چه کار کنیم؟ چطوری بریم؟»
ادبیات دفاع مقدس
آبگوشت به یاد ماندنی
دو گروهان از نیروهای گردان ما در خط بودند و یک گروهان در حال استراحت. سه روز به شهات آقا رضا مانده بود. آقای شعبانی از خط برگشته بود، تا شبی استراحت کند. ضمن این که سرماخوردگی شدیدی هم داشت.
ادبیات دفاع مقدس
سیگار کشیدن ممنوع
صدای صلوات سالن را پر کرد. ماهیچه هایش را منقبض کرد و قیافه ی پهلوان ها را به خود گرفت. بعد هم نشست روی زمین و گفت: «طناب رو محکم ببند.»
ادبیات دفاع مقدس
فرمانده ی مقرراتی
بعد از عملیّات والفجر مقدماتی، در حالی که با دست راست مچ دست چپش را گرفته بوده است. اعلام می کند: «من یک ساعت از دست یکی از فرماندهان عراقی باز کردم، خیلی ساعت عجیبیه!»
ادبیات دفاع مقدس
چهره دیپلماتیک
توی منطقه، دید بچه ها در سنگرهای تاریک شب ها را سپری می کنند. تصمیم گرفت کاری کند. برگه هایی از کاغذ برداشت و به قطعات کوچک تقسیم کرد.
ادبیات دفاع مقدس
سواران بیل
یک ماه قبل از عملیات تغییر محسوسی در چهره ی احمد احساس کردم. به نظرم رنگ چهره اش روشن تر و سفیدتر شده بود. وقتی با احمد صحبت می کردم در عالم دیگری سیر می کرد. گویی در این دنیا نبود.
ادبیات دفاع مقدس
لبخند زنان
سرباز سید مهدی حسینی، روز 60/11/15 از خدمت مرخص شد. حسینی انسانی با سواد، خوش فکر، متدین و حزب اللهی بود و از نظر سنی هم از همه ی ما بزرگتر بود و ما از تجربه ی دو ساله خدمتش بسیار بهره بردیم. خدمتش که...
ادبیات دفاع مقدس
میوه های بهشتی
شوخ طبعی و با نشاط بود. می گفت: « بچّه ها! حالا که قرار است به مرخصّی برویم، شب منزل ما باشید تا صبح با وضع آراسته ای به دیدن خانواده تان بروید.»