المسیر الجاریه :
ملا حسن حزین خطاط سنندجی
جعفر سلطان القرائی کتاب شناس، نسخه شناس، مصحح، خطاط و نقاش ایرانی
لیفت شقیقه با نخ بدون درد چگونه است؟
حافظ حسین کربلایی تبریزی معروف به ابن کربلایی، مورخ، شاعر و خطاط قرن دهم
تأثیر میکروپلاستیک ها بر سلامت انسان
راهکار هایی برای کسانی که فکر و خیال نمی گذارد بخوابند
سید حیدر حسینی معروف به گُنده نویس
دیر حرف زدن کودک دلیل نگران کننده ای دارد؟
چه کنی وقتی طولانی مدت کنار همسرتی دعوات نشه؟
چه کسانی احتمال دارد دیابت بگیرند؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
چهار زن برگزیده عالم
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
نحوه خواندن نماز والدین
پنج پسر یکی اش خُمس است!
شهید سیّدمحمّدحسین نواب اوایل دهه هفتاد و در جبهه بوسنی، به شهادت رسید. روایتی که از زندگی و سیره این شهید بزرگوار ملاحظه می فرمایید، تلفیق چهار مصاحبه با آقایان سیّد احمد نوّاب (برادر شهید)، سیّد عبدالفتّاح...
ادبیات دفاع مقدس
راهی که هر شب می رفت!
سیدابوالفضل برخلاف من، کار کردن را بسیار دوست داشت. مشغول ساختمان سازی بود که به نزدش رفتم. آن روز، کت و شلوار تازه ام را پوشیده بودم.
ادبیات دفاع مقدس
چهار شبانه روز بدون خستگی می جنگید!
مرحله ی سوم عملیات کربلای پنج، پای آقا مهدی تا زانو در گچ بود.
آثار جراحت و زخم در جسم ایشان لبریز وجود داشت و پزشکان بر استراحت مطلق ایشان تأکید داشتند.
ادبیات دفاع مقدس
همیشه در حال دویدن!
با آنکه سن و سالی از ایشان گذشته بود، بچه های کوچک و نوجوان را جمع می کرد، برای آنها کلاس های عقیدتی- سیاسی می گذاشت. حتی به آنها آموزش های نظامی می داد. سعی می کرد آنها را در مراسم مختلف شرکت دهد. خیلی...
ادبیات دفاع مقدس
بسته ی پر از گرمکن
همت و پشتکارش بی نظیر بود. همکلاسی های ابتدایی اش می گفتند که وقتی مدرسه می رفتیم هر بار که تصمیم می گرفت کاری را انجام دهد، تمام همتش را روی همان کار می گذاشت.
ادبیات دفاع مقدس
شلیک های روحیه بخش
« روزی در حیاط اداره، مشغول کار بودیم با سر و رویی خاکی؛ دو سه نفر از خانمهای معلم آمدند و پرسیدند که« آقای فخاری هستند؟» آنها را به داخل ساختمان راهنمایی کردیم؛ آنها شاید فکر کردند که ما فراش یا خدمتگذاریم!...
ادبیات دفاع مقدس
سینه خیز روی برف ها
با صد و بیست نفر افراد خارجی مباحثه کردم، می نشستم و برایشان از انقلاب می گفتم، از اهداف امام می گفتم، از کارهایی که در ایران واقع شده و آنها هم یادداشت می کردند
ادبیات دفاع مقدس
شناسنامه برای پلهای مناطق جنگی!
صدای در زدنش را شناختم. دویدم از پله ها پایین رفتم و در را باز کردم. خودش بود. آمد تو، سلام کرد و همان جا روی پله ها نشست. گفت که دنبال چند نفر از منافقین هستند. مخفی گاهشان چند کوچه بالاتر است و برای...
ادبیات دفاع مقدس
روزها جلسه، شبها حمله
جلسه ی فرماندهان در قرارگاه تیپ برگزار شده بود. همه آمده بودند جز آقا ولی. سابقه نداشت آقا ولی بدقولی کند و یا تأخیر داشته باشد. جلسه هم که بدون حضور ایشان برگزار نمی شد. وقتی پرس و جو کردیم، آقا ولی را...
ادبیات دفاع مقدس
احداث چهار جاده در یک نیمه شب!
دست راست کاوه مجروح شده بود. آمده بود ملاقات آیت الله خامنه ای که آن موقع رئیس جمهور بودند. وقتی که آقا او را دیدند، خیلی گرم با او معانقه و روبوسی کردند. حدود نیم ساعت با هم بودند.