المسیر الجاریه :
چه کسانی احتمال دارد دیابت بگیرند؟
اصفهان، شهری که از خون ایمان و خرد تمدن ساخت؛ بازخوانی حماسه ۲۵ آبان اصفهان در اندیشه امام و رهبری
چیکار کنیم دیابت نگیریم؟
علائم پیشرفت بیماری دیابت در بدن
بایدها و نبایدهای تغذیه ای برای دیابتی ها
میر محمد مؤمن عرشی اکبرآبادی شاعر و خوشنویس ایرانی
چرا زن غربی در بحران هویت است؟ بررسی علل شکست مکاتب فمینیستی
چگونه هورمون ها ذهن را کنترل می کنند؟
پروفسور یاقی کیست؛ از جایزه مصطفی تا جایزه نوبل
چرا هر چه سن بالاتر می رود، روزها انگار سریع تر می گذرد؟
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
چهار زن برگزیده عالم
پیش شماره شهر های استان گیلان
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
نحوه خواندن نماز والدین
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
ادبیات دفاع مقدس
تا آخر ایستاده ام
به فرماندهی شهید برونسی از مشهد عازم جبهه بودیم. راه آهن مشهد مملو از نیروهایی بود که به انتظار حرکت قطار ایستاده بودند. نیروها توسط حاج برونسی سازماندهی شده و سوار قطار می شدند. فردی نزدش آمد و گفت: «...
ادبیات دفاع مقدس
برای او کارش مهم بود
دانشجویان دانشکده ی افسری، معمولاً اهل شهرهای مختلف هستند. از این میان، دانشجویانی که خود یا اقوامشان در تهران زندگی می کردند، بچه های شهرستانی را راضی می نمودند که در روزهای تعطیل به جای آن ها نگهبانی...
ادبیات دفاع مقدس
به جای 15 نفر
یکی از همرزمان اکبر تعریف می کرد: زمانی که حجم آتش دشمن خیلی بالا بود و مرتب توپ و خمپاره به زمین می خورد و ما همگی سنگر گرفته بودیم، اکبر بدون توجه به آتش سنگین دشمن، مشغول تعمیر ماشین های آمبولانس شده...
ادبیات دفاع مقدس
پرتاب چهل گلوله ی خمپاره
جا خوردم وقتی دیدمش، توی نانوایی بود. داشت شاگردی می کرد. اولش باورم نشد. رامین در کار سابقه دار بود. قبلاً توی مغازه آلومینیوم سازی کار کرده بود. از چاه و چاه کنی هم سر در می آورد. می گفت:
ادبیات دفاع مقدس
خواب در حین صحبت!
گله می کرد که: « بچه ها آن جا لت و پار افتادن، هیچ کسی نیست جمع و جورشون کنه، هیچ کسی نیست اقلاً یک پانسمانشان بکند، آن وقت من را به زور نگه داشتین این جا، کار دفتری بکنم خیرِ سَرم. من نمی مونم این جا....
ادبیات دفاع مقدس
وجدان بیدار
حاج همت در برابر جان بچه های مردم احساس مسئولیت می کرد. کیلومترها جلوتر از نیروهای تحت امرش می جنگید، حاضر بود حتی در پوتین بچه بسیجی ها آب هم بخورد. فرمانده ی جان بچه ها بود. به آن ها عشق می ورزید، ولی
ادبیات دفاع مقدس
همه فن حریف
در جریان بازسازی منزل محرومین در اوایل انقلاب، با هم کار می کردیم. زمان بازسازی خانه ای در اسلام آباد خاک زیادی در کوچه ریخته بود که در رفت و آمد مردم مشکل ایجاد می کرد. یک شب تصمیم گرفتیم خاک ها را از...
ادبیات دفاع مقدس
مرد الوار بر دوش!
در تابستان 1360 در کنار شیرمردان و رزمندگان پرشوری چون اصغر معصومی، حبیب الله دهدار ابراهیمی، حمدالله زارعی، رحیم مسعودنیا و... که همگی به لقاالله پیوستند، در جبهه ی شوش بودیم. شب ها به حفر شیار و زدن...
ادبیات دفاع مقدس
کمتر به مأموریت برو!
« حاج آقا» مدارس چهارده معصوم( علیهم السلام) را غالباً در حاشیه ی شهر و مناطق محروم احداث کرده اند. از مدیر یکی از این مدارس شنیدم که می گفت: « اگر این مدرسه در این جا ساخته نمی شد، فضای آموزشی دیگری در...
ادبیات دفاع مقدس
چرا خسته نمی شوی؟
رزمندگان اسلام، به خصوص شهیدان ما، اکثراً انسان های پاک و با لیاقتی بودند که در جبهه های جنگ که به فرموده ی رهبر بزرگوارمان حضرت امام راحل، دانشگاه انسان سازی است، ساخته شدند. جوهره ی وجودی آنان قابلیت