المسیر الجاریه :
می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است
می رسد آنکه به دستش گره ها وا شدنی است<br />
آنکه با آمدنش نـور هویـدا شدنی است<br />
غم مخور ای دل سرگشته سحر نزدیک است<br />
شب ظلمانی این بادیه فردا شدنی است
هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور
هر جمعه می بینم تو را از ابتدا نور<br />
ای آنکه هستی در افق در انتها نور<br />
بی شک تمام عمر در ظلمت نشستم<br />
من منشأ تاریکی ام اما شما نور
ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا
ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا<br />
چون موسم خزان به خدا خسته ام بیا<br />
آخر بیا بگو به چه اسمی بخوانمت<br />
یا صاحب الزمان به خدا خسته ام بیا
دل که شد سائل تو فخر به عالم دارد
دل که شد سائل تو فخر به عالم دارد<br />
تیره بخت آنکه دلش حب تو را کم دارد<br />
چهره ای که سحر از یاد تو پر اشک شود<br />
برگ آلاله ی عشق است که شبنم دارد
محفل روضه ی ما بی تو چه ارزش دارد؟
همه ی عمر به رنج و غم و مهجوری رفت<br />
عشق جان بخش تو ایام خوشی هم دارد؟<br />
هر که شد منتظر منتقم فاطمیان<br />
در حسینیه ی دل شور محرم دارد<br />
محفل روضه ی ما بی تو چه ارزش دارد؟<br />
روضه...
جمعه شد و نیامد و دل باز هم شکست
حرف از غروب جمعه شد و مرز غم شکست<br />
کهنه غرور کاغذ و بغض قلم شکست<br />
مانند هفته های گذشته زبان گرفت ...<br />
جمعه شد و نیامد و دل باز هم شکست
انتقام گل نشکفته ی زهرا شدنی است
منتقم می رسد و با غضب حیدری اش<br />
انتقام گل نشکفته ی زهرا شدنی است<br />
بر سر تربت مادر عَلَمی خواهد زد<br />
قبر پنهان شده ی فاطمه پیدا شدنی است
به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر
الا که صاحب عزای تمام غم هایی<br />
دوباره فاطمیه آمده؛ نمی آیی؟<br />
به ما نگاه کن ای ساحل نجات بشر<br />
تو را طلب کند این دیده های دریایی
دنیا چه زیبا می شود وقتی بیایی
دنیا چه زیبا می شود وقتی بیایی<br />
خوشحال زهرا می شود وقتی بیایی<br />
نور تو می تابد به عالم با ظهورت<br />
خورشید رسوا می شود وقتی بیایی
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من
دلگیرم از زمانه بیا مهربان من<br />
بر لب رسیده از غم ایّام جان من<br />
دنیا مرا به بند اسارت کشیده است<br />
رنگ قفس شده همه ی آسمان من