المسیر الجاریه :
شب را سحر باشد ز پی، آخر بهاری میرسد
اندیشه از سرما مکن، سر میشود دوران دی<br />
شب را سحر باشد ز پی، آخر بهاری میرسد<br />
ای منتظر غمگین مشو، قدری تحمل بیشتر<br />
گردی به پاشد در افق، گویی سواری میرسد
ای تیر نگاهت به دل زار کجایی
ای تیر نگاهت به دل زار کجایی<br />
ای روی گلت شمع شب تار کجایی<br />
آرام و قرار دل بی تاب و شکیبم<br />
آرام وقرار دل بیمار کجایی
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی
الا که راز خدایی، خدا کند که بیایی<br />
تو نور غیب نمایی، خدا کند که بیایی<br />
شب فراق تو جانا خدا کند به سرآید<br />
سرآید و تو برآیی، خدا کند که بیایی
چشمم به جز بروی تو بینا نمی شود
چشمم به جز بروی تو بینا نمی شود<br />
مایل به سیر و گشت و تماشا نمی شود<br />
عالم اگر به طنز شود چون تو نیستی<br />
لبهای من به خنده دگر وا نمی شود
گل من مهدی صاحب زمان است
گلی گم کردهام میجویم او را<br />
به هر گل میرسم میبویم او را<br />
گل من نی بود این و نه آنست<br />
گل من مهدی صاحب زمان است
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد
صبح بیتو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد <br />
بیتو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد<br />
بیتو میگویند تعطیل است کار عشقبازی <br />
عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد
در غروب جمعه ما دلخون شدیم
در غروب جمعه ما دلخون شدیم<br />
از غم عشق تو ما مجنون شدیم<br />
در حرم بودیم بهر غفلتی<br />
از حریم آن حرم بیرون شدیم
امشب نشسته بر دلم غمهای عالم
امشب نشسته بر دلم غمهای عالم <br />
بی تو گذشت امروز هم آقای عالم<br />
امروز هم حتی خبر از تو نیامد<br />
شب آمد و من ماندم و غمهای عالم
چون بیاید دردها را جمله درمان میکند
چون بیاید عشق را معنای دیگر میکند<br />
چون بیاید دردها را جمله درمان میکند<br />
چون بیاید نارها همچون گلستان میکند<br />
چون بیاید رازهای خفته سر وا میکند
روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟
روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست؟ <br />
آن ذخیره گوهر عالم اسرار کجاست؟<br />
آن سفر کرده چرا از سفرش بازنگشت؟<br />
وان که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست؟