المسیر الجاریه :
ای عدالت گسترِ حیدر سرشت
ای عدالت گسترِ حیدر سرشت<br />
مهدی، ای خورشید تابان در بهشت<br />
مِهر تو، سرمایه دین من است<br />
از ازل، خالق به قلب من نوشت<br />
مرا آتش زده سوز فراقت
مرا آتش زده سوز فراقت<br />
که هر جمعه شدم مشتاق راهت<br />
پدر جانم بگو از من، چه دیدی<br />
که من دورم هماره از وصالت
این جمعه دوباره آمد و یار نیامد
این جمعه دوباره آمد و یار نیامد<br />
آن شمس دل افروز شب تار نیامد<br />
مولای غریب، پدر عالم هستی<br />
آن طبیبِ قلب و دل بیمار نیامد
جمعه هایم سپری شد ز فراق رویت
جمعه هایم سپری شد ز فراق رویت<br />
العجَل، عاشق خسته نرسیده کویت<br />
جمعه ها، ندبه بخوانم ز برایت هر دم<br />
قسمتم کی شود آقا، که ببینم رویت
سیّدی، بانگ فرج را ساز کن
سیّدی، بانگ فرج را ساز کن<br />
من نیاز محضم و تو، ناز کن<br />
باز هم جمعه، گدا و ندبه ها<br />
سیّدی، در میزنم در باز کن<br />
مصلح کل رهنمای انس و جان کی خواهد آمد
آتش نمرودیان سر تا سر عالم گرفته <br />
آن که سازد این جهان را چون گلستان کی خواهد آمد<br />
انتظار مصلحی دارد جهان<br />
مصلح کل رهنمای انس و جان کی خواهد آمد
ناخدای کشتی اسلامیان کی خواهد آمد
قلب اگر از کار ماند روح اندر تن نماند <br />
آن که هم روح است هم قلب جهان کی خواهد آمد<br />
موج طوفان بلای ظلم شد نزدیک یا رب <br />
ناخدای کشتی اسلامیان کی خواهد آمد
شعیان را غمگسار مهربان کی خواهد آمد
درد ما درمان ندارد جسم عالم جان ندارد <br />
این تن بی روح را روح روان کی خواهد آمد<br />
غم فزون شد قلب خون شد صبر از دل ها برون شد <br />
شعیان را غمگسار مهربان کی خواهد آمد
بارالها رهبر اسلامیان کی خواهد آمد
بارالها رهبر اسلامیان کی خواهد آمد <br />
جانشین خاتم پیغمبران کی خواهد آمد<br />
دردمندان غمش را کشت داروهای مهلک <br />
دردمندان را طبیب جسم و جان کی خواهد آمد
عشق از روی تو مشفق شده در عالم هستی
جمله شاهان جهان جیره خور خان تواند <br />
معدن جود سخا بحر کرم کان عطایی<br />
عشق از روی تو مشفق شده در عالم هستی <br />
باب علم و هنر و مصدر هر عشق و صفایی