المسیر الجاریه :
ای حجت زمانه، زمانه چه بد شده است
ای حجت زمانه، زمانه چه بد شده است<br />
یک تکه ابر بین من و نور سد شده است<br />
دیگر برای غنچه سری تب نمی کند<br />
در عالمی که خار، گل سر سبد شده است
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد<br />
صبح همراه سحر خیز جوانش برسد<br />
خواندنی تر شود این قصه از این نقطه به بعد<br />
ماجرا تازه به اوج هیجانش برسد<br />
پرده چاردهم وا شود و ماه تمام<br />
از...
از روزهای هفته سه شنبه برای من
از روزهای هفته سه شنبه برای من<br />
شبهای پنجشنبه و جمعه برای تو<br />
روزی به خاطر سفر جمکران من<br />
روزی به خاطر سفر کربلای تو
ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم
ما مدتی است خانه تکانی نکرده ایم<br />
شرمنده ایم در دل ما نیست جای تو<br />
غیر از همین دو قطره اشکی که مانده بود<br />
چیزی نداشتم که بیارم برای تو
یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو
یک شب بیا ستاره بریزم به پای تو<br />
ای آفتاب من همه چیزم فدای تو<br />
یک شب بیا به ما برسد ای اذان صبح<br />
از پشت بام مسجد کوفه صدای تو
غروب جمعه که دلها همیشه می گیرد
غروب جمعه که دلها همیشه می گیرد<br />
ز هر چه غیر تو بیزار می شود دل من<br />
به یاد غربت یاس علی که می گریم<br />
قسم به لاله سبکبار می شود دل من
سرور دل به ظهور تو بستگی دارد
بیا که از غم هجر تو یا ابا صالح<br />
اسیر غصه بسیار می شود دل من<br />
سرور دل به ظهور تو بستگی دارد<br />
بیا که بی تو عزادار می شود دل من<br />
به شوق دیدن روی تو صبح آدینه
به شوق دیدن روی تو صبح آدینه<br />
رفیق دیده بیدار می شود دل من<br />
چه اشتیاق عجیبی چه حالتی دارد<br />
سحر، که منتظر یار می شود دل من
به یک نگاه تو بیدارمی شود دل من
به یک نگاه تو بیدارمی شود دل من<br />
به یک کرشمه گرفتار می شود دل من<br />
برای درک حضور تو ای گل نرگس<br />
همیشه راهی گلزار می شود دل من
ای جمعه ی نیامده ی روز گارها
ای جمعه ی نیامده ی روز گارها<br />
الغوث و الامان خزان و بهارها<br />
آیینه ی شریف ترین تبارها<br />
خال لب تو کعه ی دلبر مدارها