المسیر الجاریه :
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست<br />
جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت<br />
بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت<br />
جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع<br />
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل<br />
باری به غلط صرف شد ایام شبابت
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب<br />
گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده<br />
بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است<br />
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد<br />
زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
صبر کن حافظ به سختی روز و شب<br />
عاقبت روزی بیابی کام را