المسیر الجاریه :
شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست حافظ

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست

شادی مجلسیان در قدم و مقدم توست<br /> جای غم باد مر آن دل که نخواهد شادت
شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت حافظ

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت

شکر ایزد که ز تاراج خزان رخنه نیافت<br /> بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت حافظ

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت

تنم از واسطه دوری دلبر بگداخت<br /> جانم از آتش مهر رخ جانانه بسوخت
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع حافظ

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع

سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع<br /> دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل حافظ

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل<br /> باری به غلط صرف شد ایام شبابت
گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب حافظ

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب

گفتم ای سلطان خوبان رحم کن بر این غریب<br /> گفت در دنبال دل ره گم کند مسکین غریب
عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده حافظ

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده

عزم دیدار تو دارد جان بر لب آمده<br /> بازگردد یا برآید چیست فرمان شما
هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است حافظ

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است

هر که را خوابگه آخر مشتی خاک است<br /> گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را
روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد حافظ

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد

روی خوبت آیتی از لطف بر ما کشف کرد<br /> زان زمان جز لطف و خوبی نیست در تفسیر ما
صبر کن حافظ به سختی روز و شب حافظ

صبر کن حافظ به سختی روز و شب

صبر کن حافظ به سختی روز و شب<br /> عاقبت روزی بیابی کام را