المسیر الجاریه :
در دير مغان آمد يارم قدحي در دست
در دير مغان آمد يارم قدحي در دست مست از مي و ميخواران از نرگس مستش مست
در نعل سمند او شکل مه نو پيدا وز قد بلند او بالاي صنوبر پست
زلف آشفته و خوي کرده و خندان لب و مست
زلف آشفته و خوي کرده و خندان لب و مست پيرهن چاک و غزل خوان و صراحي در دست
نرگسش عربده جوي و لبش افسوس کنان نيم شب دوش به بالين من آمد بنشست
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست
شکفته شد گل حمرا و گشت بلبل مست صلاي سرخوشي اي صوفيان باده پرست
اساس توبه که در محکمي چو سنگ نمود ببين که جام زجاجي چه طرفهاش بشکست
مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست
مطلب طاعت و پيمان و صلاح از من مست که به پيمانه کشي شهره شدم روز الست
من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق چارتکبير زدم يک سره بر هر چه که هست
خيال روي تو در هر طريق همره ماست
خيال روي تو در هر طريق همره ماست نسيم موي تو پيوند جان آگه ماست
به رغم مدعياني که منع عشق کنند جمال چهره تو حجت موجه ماست
چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست
چو بشنوي سخن اهل دل مگو که خطاست سخن شناس نهاي جان من خطا اين جاست
سرم به دنيي و عقبي فرو نميآيد تبارک الله از اين فتنهها که در سر ماست
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست
دل و دينم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشين کز تو سلامت برخاست
که شنيدي که در اين بزم دمي خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست
روزه يک سو شد و عيد آمد و دلها برخاست مي ز خمخانه به جوش آمد و مي بايد خواست
نوبه زهدفروشان گران جان بگذشت وقت رندي و طرب کردن رندان پيداست
اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست
اي نسيم سحر آرامگه يار کجاست منزل آن مه عاشق کش عيار کجاست
شب تار است و ره وادي ايمن در پيش آتش طور کجا موعد ديدار کجاست
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت
ساقيا آمدن عيد مبارک بادت وان مواعيد که کردي مرواد از يادت
در شگفتم که در اين مدت ايام فراق برگرفتي ز حريفان دل و دل ميدادت