المسیر الجاریه :
به دور لاله قدح گير و بيريا ميباش
به بوي گل نفسي همدم صبا ميباش به دور لاله قدح گير و بيريا ميباش
سه ماه مي خور و نه ماه پارسا ميباش نگويمت که همه ساله مي پرستي کن
اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش
حريف خانه و گرمابه و گلستان باش اگر رفيق شفيقي درست پيمان باش
مگو که خاطر عشاق گو پريشان باش شکنج زلف پريشان به دست باد مده
بازآي و دل تنگ مرا مونس جان باش
وين سوخته را محرم اسرار نهان باش بازآي و دل تنگ مرا مونس جان باش
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش زان باده که در ميکده عشق فروشند
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس / که چنان ز او شدهام بی سر و سامان که مپرس
درد عشقي کشيدهام که مپرس
زهر هجري چشيدهام که مپرس درد عشقي کشيدهام که مپرس
دلبري برگزيدهام که مپرس گشتهام در جهان و آخر کار
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است شمشاد خانه پرور ما از که کمتر است
اي نازنين پسر تو چه مذهب گرفتهاي کت خون ما حلالتر از شير مادر است
دلا رفيق سفر بخت نيکخواهت بس
نسيم روضه شيراز پيک راهت بس دلا رفيق سفر بخت نيکخواهت بس
که سير معنوي و کنج خانقاهت بس دگر ز منزل جانان سفر مکن درويش
گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس
زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس
از گرانان جهان رطل گران ما را بس من و همصحبتي اهل ريا دورم باد
اي صبا گر بگذري بر ساحل رود ارس
بوسه زن بر خاک آن وادي و مشکين کن نفس اي صبا گر بگذري بر ساحل رود ارس
پرصداي ساربانان بيني و بانگ جرس منزل سلمي که بادش هر دم از ما صد سلام
دلم رميده لوليوشيست شورانگيز
دروغ وعده و قتال وضع و رنگ آميز دلم رميده لوليوشيست شورانگيز
هزار جامه تقوا و خرقه پرهيز فداي پيرهن چاک ماه رويان باد