المسیر الجاریه :
در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است حافظ شیرازی

در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است

در اين زمانه رفيقي که خالي از خلل است صراحي مي ناب و سفينه غزل است جريده رو که گذرگاه عافيت تنگ است پياله گير که عمر عزيز بي‌بدل است
اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل حافظ شیرازی

اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل

سلسبيلت کرده جان و دل سبيل اي رخت چون خلد و لعلت سلسبيل همچو مورانند گرد سلسبيل سبزپوشان خطت بر گرد لب
هر نکته‌اي که گفتم در وصف آن شمايل حافظ شیرازی

هر نکته‌اي که گفتم در وصف آن شمايل

هر کو شنيد گفتا لله در قائل هر نکته‌اي که گفتم در وصف آن شمايل آخر بسوخت جانم در کسب اين فضايل تحصيل عشق و رندي آسان نمود اول
اگر به کوي تو باشد مرا مجال وصول حافظ شیرازی

اگر به کوي تو باشد مرا مجال وصول

رسد به دولت وصل تو کار من به اصول اگر به کوي تو باشد مرا مجال وصول فراغ برده ز من آن دو جادوي مکحول قرار برده ز من آن دو نرگس رعنا
به وقت گل شدم از توبه شراب خجل حافظ شیرازی

به وقت گل شدم از توبه شراب خجل

که کس مباد ز کردار ناصواب خجل به وقت گل شدم از توبه شراب خجل نيم ز شاهد و ساقي به هيچ باب خجل صلاح ما همه دام ره است و من زين بحث
داراي جهان نصرت دين خسرو کامل حافظ شیرازی

داراي جهان نصرت دين خسرو کامل

يحيي بن مظفر ملک عالم عادل داراي جهان نصرت دين خسرو کامل بر روي زمين روزنه جان و در دل اي درگه اسلام پناه تو گشاده
شممت روح وداد و شمت برق وصال حافظ شیرازی

شممت روح وداد و شمت برق وصال

بيا که بوي تو را ميرم اي نسيم شمال شممت روح وداد و شمت برق وصال که نيست صبر جميلم ز اشتياق جمال احاديا بجمال الحبيب قف و انزل
خوش خبر باشي اي نسيم شمال حافظ شیرازی

خوش خبر باشي اي نسيم شمال

که به ما مي‌رسد زمان وصال خوش خبر باشي اي نسيم شمال فصمت‌ها هنا لسان القال قصه العشق لا انفصام لها
اي دل ريش مرا با لب تو حق نمک حافظ شیرازی

اي دل ريش مرا با لب تو حق نمک

حق نگه دار که من مي‌روم الله معک اي دل ريش مرا با لب تو حق نمک ذکر خير تو بود حاصل تسبيح ملک تويي آن گوهر پاکيزه که در عالم قدس
هزار دشمنم ار مي‌کنند قصد هلاک حافظ شیرازی

هزار دشمنم ار مي‌کنند قصد هلاک

گرم تو دوستي از دشمنان ندارم باک هزار دشمنم ار مي‌کنند قصد هلاک و گر نه هر دمم از هجر توست بيم هلاک مرا اميد وصال تو زنده مي‌دارد