خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم
به ره دوست نشينيم و مرادي طلبيم خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم به گدايي ز در ميکده زادي طلبيم زاد راه حرم وصل نداريم مگر
Monday, May 31, 2010
صلاح از ما چه مي‌جويي که مستان را صلا گفتيم
به دور نرگس مستت سلامت را دعا گفتيم صلاح از ما چه مي‌جويي که مستان را صلا گفتيم گرت باور بود ور نه سخن اين بود و ما گفتيم در ميخانه‌ام بگشا...
Monday, May 31, 2010
ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم
محصول دعا در ره جانانه نهاديم ما درس سحر در ره ميخانه نهاديم اين داغ که ما بر دل ديوانه نهاديم در خرمن صد زاهد عاقل زند آتش
Monday, May 31, 2010
ديدار شد ميسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم ديدار شد ميسر و بوس و کنار هم جامم به دست باشد و زلف نگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع من است
Monday, May 31, 2010
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم دردم از يار است و درمان نيز هم يار ما اين دارد و آن نيز هم اين که مي‌گويند آن خوشتر ز حسن
Monday, May 31, 2010
ما بي غمان مست دل از دست داده‌ايم
همراز عشق و همنفس جام باده‌ايم ما بي غمان مست دل از دست داده‌ايم تا کار خود ز ابروي جانان گشاده‌ايم بر ما بسي کمان ملامت کشيده‌اند
Monday, May 31, 2010
عمريست تا به راه غمت رو نهاده‌ايم
روي و رياي خلق به يک سو نهاده‌ايم عمريست تا به راه غمت رو نهاده‌ايم در راه جام و ساقي مه رو نهاده‌ايم طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
Monday, May 31, 2010
ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم
از بد حادثه اين جا به پناه آمده‌ايم ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمده‌ايم تا به اقليم وجود اين همه راه آمده‌ايم ره رو منزل عشقيم و ز سرحد...
Monday, May 31, 2010
خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست
خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست ساقي کجاست گو سبب انتظار چيست هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار کس را وقوف نيست که انجام کار چيست
Monday, May 31, 2010
در خرابات مغان نور خدا مي‌بينم
اين عجب بين که چه نوري ز کجا مي‌بينم در خرابات مغان نور خدا مي‌بينم خانه مي‌بيني و من خانه خدا مي‌بينم جلوه بر من مفروش اي ملک الحاج که تو...
Monday, May 31, 2010
غم زمانه که هيچش کران نمي‌بينم
دواش جز مي چون ارغوان نمي‌بينم غم زمانه که هيچش کران نمي‌بينم چرا که مصلحت خود در آن نمي‌بينم به ترک خدمت پير مغان نخواهم گفت
Monday, May 31, 2010
خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم و از پي جانان بروم خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم من به بوي سر آن زلف پريشان بروم گر چه دانم که به جايي نبرد راه غريب
Monday, May 31, 2010
گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم نذر کردم که هم از راه به ميخانه روم زين سفر گر به سلامت به وطن بازرسم...
Monday, May 31, 2010
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک مي‌بوسم و عذر قدمش مي‌خواهم آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم بنده معتقد و چاکر دولتخواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
Monday, May 31, 2010
گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم
ز جام وصل مي‌نوشم ز باغ عيش گل چينم گرم از دست برخيزد که با دلدار بنشينم لبم بر لب نه اي ساقي و بستان جان شيرينم شراب تلخ صوفي سوز بنيادم...
Monday, May 31, 2010
روزگاري شد که در ميخانه خدمت مي‌کنم
در لباس فقر کار اهل دولت مي‌کنم روزگاري شد که در ميخانه خدمت مي‌کنم در کمينم و انتظار وقت فرصت مي‌کنم تا کي اندر دام وصل آرم تذروي خوش خرام...
Monday, May 31, 2010
اگر چه عرض هنر پيش يار بي‌ادبيست
اگر چه عرض هنر پيش يار بي‌ادبيست زبان خموش وليکن دهان پر از عربيست پري نهفته رخ و ديو در کرشمه حسن بسوخت ديده ز حيرت که اين...
Monday, May 31, 2010
من ترک عشق شاهد و ساغر نمي‌کنم
صد بار توبه کردم و ديگر نمي‌کنم من ترک عشق شاهد و ساغر نمي‌کنم با خاک کوي دوست برابر نمي‌کنم باغ بهشت و سايه طوبي و قصر و حور
Monday, May 31, 2010
به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم
بيا کز چشم بيمارت هزاران درد برچينم به مژگان سيه کردي هزاران رخنه در دينم مرا روزي مباد آن دم که بي ياد تو بنشينم الا اي همنشين دل که يارانت...
Monday, May 31, 2010
حاليا مصلحت وقت در آن مي‌بينم
که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم حاليا مصلحت وقت در آن مي‌بينم يعني از اهل جهان پاکدلي بگزينم جام مي گيرم و از اهل ريا دور شوم
Monday, May 31, 2010