يا رب آن آهوي مشکين به ختن بازرسان
وان سهي سرو خرامان به چمن بازرسان يا رب آن آهوي مشکين به ختن بازرسان يعني آن جان ز تن رفته به تن بازرسان دل آزرده ما را به نسيمي بنواز
Monday, May 31, 2010
خدا را کم نشين با خرقه پوشان
رخ از رندان بي‌سامان مپوشان خدا را کم نشين با خرقه پوشان خوشا وقت قباي مي فروشان در اين خرقه بسي آلودگي هست
Monday, May 31, 2010
شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان شاه شمشادقدان خسرو شيرين دهنان گفت اي چشم و چراغ همه شيرين سخنان مست بگذشت و نظر بر من درويش انداخت
Monday, May 31, 2010
چندان که گفتم غم با طبيبان
درمان نکردند مسکين غريبان چندان که گفتم غم با طبيبان گو شرم بادش از عندليبان آن گل که هر دم در دست باديست
Monday, May 31, 2010
بارها گفته‌ام و بار دگر مي‌گويم
که من دلشده اين ره نه به خود مي‌پويم بارها گفته‌ام و بار دگر مي‌گويم آن چه استاد ازل گفت بگو مي‌گويم در پس آينه طوطي صفتم داشته‌اند
Monday, May 31, 2010
گر چه ما بندگان پادشهيم
پادشاهان ملک صبحگهيم گر چه ما بندگان پادشهيم جام گيتي نما و خاک رهيم گنج در آستين و کيسه تهي
Monday, May 31, 2010
کس نيست که افتاده آن زلف دوتا نيست
کس نيست که افتاده آن زلف دوتا نيست در رهگذر کيست که دامي ز بلا نيست چون چشم تو دل مي‌برد از گوشه نشينان همراه تو بودن گنه از جانب ما...
Monday, May 31, 2010
فاتحه‌اي چو آمدي بر سر خسته‌اي بخوان
لب بگشا که مي‌دهد لعل لبت به مرده جان فاتحه‌اي چو آمدي بر سر خسته‌اي بخوان گو نفسي که روح را مي‌کنم از پي اش روان آن که به پرسش آمد و فاتحه...
Monday, May 31, 2010
ما شبي دست برآريم و دعايي بکنيم
غم هجران تو را چاره ز جايي بکنيم ما شبي دست برآريم و دعايي بکنيم تا طبيبش به سر آريم و دوايي بکنيم دل بيمار شد از دست رفيقان مددي
Monday, May 31, 2010
ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم
جامه کس سيه و دلق خود ازرق نکنيم ما نگوييم بد و ميل به ناحق نکنيم کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنيم عيب درويش و توانگر به کم و بيش بد است...
Monday, May 31, 2010
سرم خوش است و به بانگ بلند مي‌گويم
که من نسيم حيات از پياله مي‌جويم سرم خوش است و به بانگ بلند مي‌گويم مريد خرقه دردي کشان خوش خويم عبوس زهد به وجه خمار ننشيند
Monday, May 31, 2010
ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم ساليست
ماهم اين هفته برون رفت و به چشمم ساليست حال هجران تو چه داني که چه مشکل حاليست مردم ديده ز لطف رخ او در رخ او ...
Monday, May 31, 2010
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست
يا رب اين شمع دل افروز ز کاشانه کيست جان ما سوخت بپرسيد که جانانه کيست حاليا خانه برانداز دل و دين من است تا در آغوش...
Monday, May 31, 2010
بگذار تا ز شارع ميخانه بگذريم
کز بهر جرعه‌اي همه محتاج اين دريم بگذار تا ز شارع ميخانه بگذريم شرط آن بود که جز ره آن شيوه نسپريم روز نخست چون دم رندي زديم و عشق
Monday, May 31, 2010
خيز تا خرقه صوفي به خرابات بريم
شطح و طامات به بازار خرافات بريم خيز تا خرقه صوفي به خرابات بريم دلق بسطامي و سجاده طامات بريم سوي رندان قلندر به ره آورد سفر
Monday, May 31, 2010
بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم
فلک را سقف بشکافيم و طرحي نو دراندازيم بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم من و ساقي به هم تازيم و بنيادش براندازيم اگر غم لشکر انگيزد...
Monday, May 31, 2010
صوفي بيا که خرقه سالوس برکشيم
وين نقش زرق را خط بطلان به سر کشيم صوفي بيا که خرقه سالوس برکشيم دلق ريا به آب خرابات برکشيم نذر و فتوح صومعه در وجه مي‌نهيم
Monday, May 31, 2010
بنال بلبل اگر با منت سر ياريست
بنال بلبل اگر با منت سر ياريست که ما دو عاشق زاريم و کار ما زاريست در آن زمين که نسيمي وزد ز طره دوست چه جاي دم زدن نافه‌هاي...
Monday, May 31, 2010
فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم
که حرام است مي آن جا که نه يار است نديم فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم چاک خواهم زدن اين دلق ريايي چه کنم...
Monday, May 31, 2010
خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم
به ره دوست نشينيم و مرادي طلبيم خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم به گدايي ز در ميکده زادي طلبيم زاد راه حرم وصل نداريم مگر
Monday, May 31, 2010