ناشناس

بعد از پایان رابطه،حال خوبی ندارم"لطفا راهنمایی م کنین.

با عرض سلام تقریبا سه ماه پیش یکی از هم رشته ایهای من که در خارج از کشور زندگی میکند در یک پایگاه اجتماعی علمی پیامی را مبنی بر همکاری علمی در خصوص یک زمینه مشترک ارسال کرد. از آنجایی که من بسیار به انجام کارها و فعالیتهای علمی علاقه مندم پذیرفتم. بعد ایشان درخواست کرد که شماره تماس خود را برای ایشان ارسال کنم تا در اسرع وقت در خصوص همکاری صحبت کنیم. ایشان با من تماس تلفنی برقرار کرد و من در همان تماس اول احساس کردم که موضوعی تا حد بسیار کمی احساسی در کنار این همکاری علمی وجود دارد. بعد از تقریبا 20 یا 30 دقیقه صحبت ایشان برای من چندین پیام در تلگرام گذاشت و با احساس صمیمیت چندتا از کارهای خوشنویسی خودرا برای من ارسال کرد. ما همشهری بودیم و دوره کارشناسی را در یک دانشگاه خوانده بودیم. اما ایشان از 13 یا 14 سال پیش برای درس خواندن به آمریکا رفته بود و البته الان درسش تمام شده بود. و البته لحن صمیمی و مهربانی داشت و همشهری بودن برای من نقطه شروع و انگیزه خوبی برای برقرای ارتباط بود. بعد ایشان تقریبا شروع به ادامه رابطه کرد در حالی که شکل رابطه به سمت احساسی و عاطفی میرفت و گویا ایشان به طور غیر مستقیم میخواست موضوع ازدواج را مطرح کند. بسیار از من تعریف میکرد و ابراز علاقه میکرد. تا اینکه من چند روزی پیش خانواده برگشتم و خب کمی ارتباط تلفنی کمتری برقرار کردم. بعد که مجددا به تهران برگشتم به ایشان پیام دادم و با هم تلفنی صحبت کردیم. گویا من هم تا حدی وابسته شده بودم. بعد ایشان گفت که احساس میکند خانواده من چندان موافق نیستن و این علت کم شدن ارتباط من با ایشان در مدتی که شهرستان و پیش خانواده بودم بوده است. البته من هم گفتم که علت معذب بودن من پیش خانواده برای تلفنی صحبت کردن بوده. بعد از یکی دو روز ایشان دوباره تلفن زد و از من خواست تا برنامه ریزی کنیم تا در یک کنفرانس خارجی همدیگر را ببینیم. من هم گفتم که نمیتوانم بدون اینکه به خانواده بگویم برای چه موضوعی از کشور خارج میشوم صرفا برای دیدن شما به خارج از کشور بیایم. البته ایشان در این زمان در مالزی ساکن بود. بعد احساس کردم بعد از این صحبت تلفنی کمی پا پس کشید و البته حدسم درست بود چون بعد از چند روز رابطه کجدار و مریض من به ایشان پیام دادم و ایشان گفت که من احساس میکنم ما به درد هم نمیخوریم و انتهایی با هم نخواهیم داشت...حالا اگر تمایل داری همکاری علمی را ادامه دهیم. من هم که تا حد زیادی به ایشان وابستگی احساس میکرد و چون تنها بودم تصمیم گرفتم که ادامه دهم. اما ایکاش ادامه نمیدادم... مدت دو سه ماهی با هم در ارتباط بودیم در حالی که ایشان دیگر هیچ صحبتی از ازدواج نمیکرد...بارها انتقادهای زیادی از رفتار من کرد و مشکلات زیادی را در ارتباط با من مطرح کرد و گفت دو دوست باید باعث پیشرفت هم بشوند. احساس میکنم فردی بود که حرفهایش به شدت روی من تاثیر میگذاشت شاید هیچکس تا این حد همچنین تاثیری بر روحیات من نگذاشته بود. یک شب از من درخواست کرد که برایش عکس بدون حجاب بفرستم. خیلی با خودم کانجار رفتم اما بالاخره فرستادم. شب عکس را در تلگرام ارسال کردم و فردا صبح به دلیل عذاب وجدان و اینکه خیلی عکس العمل در مقابل فرستادن عکس به من نشان نداد عکس را پاک کردم. و بابت پاک کردن عکس عذرخواهی کردم و گفتم علت دلایل شخصی بوده. بلافاصله صبح پیام داد که بهتر هست که فقط همکار باشیم و به کلی از این وادی ها بیرون بیاییم. البته نظرش در مدت صحبت ما این بود که شاید بتوانیم در آینده به نتایجی برسیم. من از این حرف خیلی افسرده شدم و پیش خودم گفتم چقدر سریع از پیشنهاد خود منصرف شد...احساس کمبود اعتماد به نفس داشتم...من که اینهمه خواستگار داشتم و دارم چرا الان اینطوری با من برخورد میکند؟؟ مشکل من این بود که از او خوشم امده بود و به سختی تن به قطع ارتباط میدادم... بالاخره ارتباطش را ضعیف و ضعیف تر کرد تا اینکه من با یکی از دوستان که گویا 2 سال پیش با این آقا در ارتباط بوده و به قول خود این آقا به نتیجه نرسیده اند، در باره ایشان کنجکاوی کرده و سوال پرسیدم...تازه متوجه یک چیز عجیب شدم...دوستم به من گفت که این فرد در خارج از کشور به فساد اخلاقی گرفتار شده و همه نوع کار از قیبل داشتن تعداد بسیاری دوست دختر، خوردن مشروبات الکلی، روابط جنسی متعدد انجام میدهد. به من گفت که در شان من نیست که با او در رابطه باشم...از طرفی دوستم به من گفت که ایشان قبلا ازدواج کرده و حدود 10 سال با همسرش زندگی کرده و بعد جدا شده و همسرش همه داراییش را با خودش برده...به من گفت که این ادم تعادل روانی ندارد... من همه حرفها را شنیدم ناراحت شدم که به من درباره ازدواج قبلی چیزی نگفته...اما قدری هم احساس دلسوزی داشتم. شب در تلگرام به او پیام دادم و با عصبانیت به او گفتم که چرا چیزی از ازدواج قبلی به من نگفته...ایشان هم گفت من اصلا قصد ازدواج را با تو مطرح نکردم و نه عشقی دادم و نه عشقی گرفتم...با افتخار در 20 سالگی عاشق شدم و در 24 سالگی ازدواج کردم...احساس کردم به نوعی به من هم طعنه و کنایه میزد که این تویی که تا 33 سالگی ازدواج نکردی...و در هیچ رابطه جدی نبوده ای...به طور کلی حرفهایش همیشه سنگین بود و به شدت اعتماد به نفس من را کم میکرد...تصمیم گرفتم که کلا با او قطع ارتباط کنم اما تماس گرفت و من را راضی کرد...گویا او هم نمیخواست که ارتباط حداقل کاری را با من قطع کند...رفتارش عوض شد...در موضعی پایین تر قرار گرفت و گفت او را ببخشم. آنشب هم تمام شد و همه چیز به خوبی پیش رفت...البته ارتباطملن همچنان کجدار و مریض بود تا اینکه یکشب وارد یک چت به شدت احساسی شد و حرفهایی زده شد که شاید تا آن زمان بین ما زده نشده بود. بعد هم گفت که باید فراموش کنیم...من هم قبول کردم... تقریبا 3 یا 4 روز بعد که من برای تعطیلات نوروز به شهرستان برگشتم همچنان خیلی جسته و گریخته پیام میدادیم...اما ارتباط خیلی کم شده بود...تا اینکه من یک روز حالش را پرسیدم و او هم کمی دوباره صمیمی تر شد. اما بعد از یکی دوبار چت در تلگرام (وقتی به شهرستان امدم تلفنی صحبت نکردیم) حرفهایی میزد که در شان من نبود و بیشتر جنبه جنسی داشت. من هم خوشم نیامد...و پا به پای حرفهایش نشدم...اما او به شدت واکنش نشان داد و گفت تو از نظر من یک دختر 33 ساله نیستی بلکه یک دختر 13 ساله و حتی 4 یا 5 ساله ای که از وارد رابطه شدن با جنس مخالف چیزی نمیدانی...علی رغم اینکه بسیار زیبایی داری اما تا حال از آن استفاده نکرده ای...امسال تو تا 40 سالگی هم ازدواج نمیکنند و بعد به یک دیپلمه هم راضی میشوند...اینبار من خیلی حرمت نفسم شکسته شد و درخواست پایان رابطه را کردم...و او دوباره در پیامهایش تحقیرم کرد...بعد از چند پیام ناخوشایند من را در تلگرام بلک کردو من هم او را...در هر شبکه اجتماعی هم بودم او را Unfollow کردم و در واتساپ هم بلاک... همه این اتفاقات دیروز افتاد و ارتباط ما به شکل بدی خاتمه یافت...با و جود اینکه میدانم او به من بیحرمتی کرد...اما احساس خوبی ندارم و تا حدی خودم را هم مقصر میدانم... ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید. با تشکر
Thursday, March 29, 2018
الوقت المقدر للدراسة:
مؤلف: سیده نرجس رضایی
موارد بیشتر برای شما

ناشناس

بعد از پایان رابطه،حال خوبی ندارم"لطفا راهنمایی م کنین.

ناشناس ( تحصیلات : فوق دکترا ، 33 ساله )

با عرض سلام

تقریبا سه ماه پیش یکی از هم رشته ایهای من که در خارج از کشور زندگی میکند در یک پایگاه اجتماعی علمی پیامی را مبنی بر همکاری علمی در خصوص یک زمینه مشترک ارسال کرد. از آنجایی که من بسیار به انجام کارها و فعالیتهای علمی علاقه مندم پذیرفتم. بعد ایشان درخواست کرد که شماره تماس خود را برای ایشان ارسال کنم تا در اسرع وقت در خصوص همکاری صحبت کنیم. ایشان با من تماس تلفنی برقرار کرد و من در همان تماس اول احساس کردم که موضوعی تا حد بسیار کمی احساسی در کنار این همکاری علمی وجود دارد. بعد از تقریبا 20 یا 30 دقیقه صحبت ایشان برای من چندین پیام در تلگرام گذاشت و با احساس صمیمیت چندتا از کارهای خوشنویسی خودرا برای من ارسال کرد. ما همشهری بودیم و دوره کارشناسی را در یک دانشگاه خوانده بودیم. اما ایشان از 13 یا 14 سال پیش برای درس خواندن به آمریکا رفته بود و البته الان درسش تمام شده بود. و البته لحن صمیمی و مهربانی داشت و همشهری بودن برای من نقطه شروع و انگیزه خوبی برای برقرای ارتباط بود. بعد ایشان تقریبا شروع به ادامه رابطه کرد در حالی که شکل رابطه به سمت احساسی و عاطفی میرفت و گویا ایشان به طور غیر مستقیم میخواست موضوع ازدواج را مطرح کند. بسیار از من تعریف میکرد و ابراز علاقه میکرد. تا اینکه من چند روزی پیش خانواده برگشتم و خب کمی ارتباط تلفنی کمتری برقرار کردم. بعد که مجددا به تهران برگشتم به ایشان پیام دادم و با هم تلفنی صحبت کردیم. گویا من هم تا حدی وابسته شده بودم. بعد ایشان گفت که احساس میکند خانواده من چندان موافق نیستن و این علت کم شدن ارتباط من با ایشان در مدتی که شهرستان و پیش خانواده بودم بوده است. البته من هم گفتم که علت معذب بودن من پیش خانواده برای تلفنی صحبت کردن بوده. بعد از یکی دو روز ایشان دوباره تلفن زد و از من خواست تا برنامه ریزی کنیم تا در یک کنفرانس خارجی همدیگر را ببینیم. من هم گفتم که نمیتوانم بدون اینکه به خانواده بگویم برای چه موضوعی از کشور خارج میشوم صرفا برای دیدن شما به خارج از کشور بیایم. البته ایشان در این زمان در مالزی ساکن بود. بعد احساس کردم بعد از این صحبت تلفنی کمی پا پس کشید و البته حدسم درست بود چون بعد از چند روز رابطه کجدار و مریض من به ایشان پیام دادم و ایشان گفت که من احساس میکنم ما به درد هم نمیخوریم و انتهایی با هم نخواهیم داشت...حالا اگر تمایل داری همکاری علمی را ادامه دهیم. من هم که تا حد زیادی به ایشان وابستگی احساس میکرد و چون تنها بودم تصمیم گرفتم که ادامه دهم. اما ایکاش ادامه نمیدادم... مدت دو سه ماهی با هم در ارتباط بودیم در حالی که ایشان دیگر هیچ صحبتی از ازدواج نمیکرد...بارها انتقادهای زیادی از رفتار من کرد و مشکلات زیادی را در ارتباط با من مطرح کرد و گفت دو دوست باید باعث پیشرفت هم بشوند. احساس میکنم فردی بود که حرفهایش به شدت روی من تاثیر میگذاشت شاید هیچکس تا این حد همچنین تاثیری بر روحیات من نگذاشته بود. یک شب از من درخواست کرد که برایش عکس بدون حجاب بفرستم. خیلی با خودم کانجار رفتم اما بالاخره فرستادم. شب عکس را در تلگرام ارسال کردم و فردا صبح به دلیل عذاب وجدان و اینکه خیلی عکس العمل در مقابل فرستادن عکس به من نشان نداد عکس را پاک کردم. و بابت پاک کردن عکس عذرخواهی کردم و گفتم علت دلایل شخصی بوده. بلافاصله صبح پیام داد که بهتر هست که فقط همکار باشیم و به کلی از این وادی ها بیرون بیاییم. البته نظرش در مدت صحبت ما این بود که شاید بتوانیم در آینده به نتایجی برسیم.
من از این حرف خیلی افسرده شدم و پیش خودم گفتم چقدر سریع از پیشنهاد خود منصرف شد...احساس کمبود اعتماد به نفس داشتم...من که اینهمه خواستگار داشتم و دارم چرا الان اینطوری با من برخورد میکند؟؟
مشکل من این بود که از او خوشم امده بود و به سختی تن به قطع ارتباط میدادم...
بالاخره ارتباطش را ضعیف و ضعیف تر کرد تا اینکه من با یکی از دوستان که گویا 2 سال پیش با این آقا در ارتباط بوده و به قول خود این آقا به نتیجه نرسیده اند، در باره ایشان کنجکاوی کرده و سوال پرسیدم...تازه متوجه یک چیز عجیب شدم...دوستم به من گفت که این فرد در خارج از کشور به فساد اخلاقی گرفتار شده و همه نوع کار از قیبل داشتن تعداد بسیاری دوست دختر، خوردن مشروبات الکلی، روابط جنسی متعدد انجام میدهد. به من گفت که در شان من نیست که با او در رابطه باشم...از طرفی دوستم به من گفت که ایشان قبلا ازدواج کرده و حدود 10 سال با همسرش زندگی کرده و بعد جدا شده و همسرش همه داراییش را با خودش برده...به من گفت که این ادم تعادل روانی ندارد...
من همه حرفها را شنیدم ناراحت شدم که به من درباره ازدواج قبلی چیزی نگفته...اما قدری هم احساس دلسوزی داشتم. شب در تلگرام به او پیام دادم و با عصبانیت به او گفتم که چرا چیزی از ازدواج قبلی به من نگفته...ایشان هم گفت من اصلا قصد ازدواج را با تو مطرح نکردم و نه عشقی دادم و نه عشقی گرفتم...با افتخار در 20 سالگی عاشق شدم و در 24 سالگی ازدواج کردم...احساس کردم به نوعی به من هم طعنه و کنایه میزد که این تویی که تا 33 سالگی ازدواج نکردی...و در هیچ رابطه جدی نبوده ای...به طور کلی حرفهایش همیشه سنگین بود و به شدت اعتماد به نفس من را کم میکرد...تصمیم گرفتم که کلا با او قطع ارتباط کنم اما تماس گرفت و من را راضی کرد...گویا او هم نمیخواست که ارتباط حداقل کاری را با من قطع کند...رفتارش عوض شد...در موضعی پایین تر قرار گرفت و گفت او را ببخشم.
آنشب هم تمام شد و همه چیز به خوبی پیش رفت...البته ارتباطملن همچنان کجدار و مریض بود تا اینکه یکشب وارد یک چت به شدت احساسی شد و حرفهایی زده شد که شاید تا آن زمان بین ما زده نشده بود. بعد هم گفت که باید فراموش کنیم...من هم قبول کردم...
تقریبا 3 یا 4 روز بعد که من برای تعطیلات نوروز به شهرستان برگشتم همچنان خیلی جسته و گریخته پیام میدادیم...اما ارتباط خیلی کم شده بود...تا اینکه من یک روز حالش را پرسیدم و او هم کمی دوباره صمیمی تر شد. اما بعد از یکی دوبار چت در تلگرام (وقتی به شهرستان امدم تلفنی صحبت نکردیم) حرفهایی میزد که در شان من نبود و بیشتر جنبه جنسی داشت. من هم خوشم نیامد...و پا به پای حرفهایش نشدم...اما او به شدت واکنش نشان داد و گفت تو از نظر من یک دختر 33 ساله نیستی بلکه یک دختر 13 ساله و حتی 4 یا 5 ساله ای که از وارد رابطه شدن با جنس مخالف چیزی نمیدانی...علی رغم اینکه بسیار زیبایی داری اما تا حال از آن استفاده نکرده ای...امسال تو تا 40 سالگی هم ازدواج نمیکنند و بعد به یک دیپلمه هم راضی میشوند...اینبار من خیلی حرمت نفسم شکسته شد و درخواست پایان رابطه را کردم...و او دوباره در پیامهایش تحقیرم کرد...بعد از چند پیام ناخوشایند من را در تلگرام بلک کردو من هم او را...در هر شبکه اجتماعی هم بودم او را Unfollow کردم و در واتساپ هم بلاک...
همه این اتفاقات دیروز افتاد و ارتباط ما به شکل بدی خاتمه یافت...با و جود اینکه میدانم او به من بیحرمتی کرد...اما احساس خوبی ندارم و تا حدی خودم را هم مقصر میدانم...
ممنون میشوم راهنمایی بفرمایید.
با تشکر


مشاور: احسان فدایی

با عرض سلام و تقدیم احترام خدمت شما پرسشگر محترم! ارتباط شما با ما گویای این است که در صدد انتخاب مسیر صحیح هستید و امیدواریم ما نیز راهنمای خوبی برایتان باشیم.
خواهر محترم!
این نوع رابطه از نظر اسلام حرام است و قرآن از دوستی بین دختر و پسر و اینگونه روابط نهی کرده است؛ زیرا عفت عمومی جامعه با اینگونه روابط آسیب جدی میبیند، پایههای ازدواج و خانواده سست میشود و صدها مفسده اخلاقی برای دختر و پسر و جامعه دارد.نیازهاى عاطفى و غرایز دیگر در ایام جوانى، به گونهای هستند که آدمى را به سوى «دوست داشتن و عشق ورزیدن» سوق مى ‏دهد که البته این یک امر طبیعى و غریزى است و کمتر مى‏توان راهى براى گریز از آن پیدا کرد، آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلایى بر احساسات و پرهیز از مخاطراتى است که ممکن است فرد را به گرفتارى‏هاى مختلف روحى و جسمى دچار سازد.
اولین گام برای داشتن یک ازدواج خوب و موفق شناخت شرایط و ملاکهای یک همسر خوب است. در اینجا ما به طور اجمالی این شرایط را برایتان بر میشماریم.
بطور کلی معیارها و ملاکهایی که برای یک ازدواج موفق در انتخاب همسر باید در نظر گرفته شود دو نوع است :
الف ) آنهایی که رکن و اساساند و برای یک زندگی سعادتمندانه حتما لازماند.
ب ) آنهایی که شرط کمال هستند و برای بهتر و کاملتر شدن زندگیاند و بیشتر به سلیقه و موقعیت افراد بستگی دارند.
ملاکهای دسته اول عبارتند از :
1. تدین و دیندار بودن فرد : زیرا انسانی که دین ندارد هیچ ندارد. انسان بی دین در حقیقت مرده ی متحرک است و کسی که پای بند به دین (که اصلی ترین مسأله زندگی است) نباشد هیچ تضمینی وجود ندارد که پای بند به رعایت حقوق همسر و زندگی مشترک باشد. انسان دیندار هرگز نمی تواند با همسر بی دین کنار بیاید و با هم زندگی سعادتمندانه ای داشته باشند.
روایت شده شخصی درباره انتخاب همسر با رسول خدا(صلی الله علیه و آله) مشورت کرد، آن حضرت فرمود: «انکِحْ و علیکَ بِذاتِ الدّینَ» ازدواج کن ولی بر تو باد که با زن دین‏دار ازدواج کنی.[1]
2. اخلاق نیک داشتن : منظور داشتن صفات و خلق و خوهای پسندیده در نظر عقل و شرع است. در واقع اخلاق و دین دو ملاک و معیار اصلی در ازدواج و انتخاب همسر است.
امام علی(علیه السلام) می‏فرماید: «بِحُسْنِ الاْخْلاقِ یَطیبُ الْعَیْشُ» ؛ با خوش اخلاقی، زندگی نیکو و مطلوب می‏گردد.[2]
ملکات فاضله و اخلاق کریمه است که باعث نشاط و شادابی در زندگی شده و دشواریها را برطرف و اضطرابها و نگرانی ها را از بین می‏برد و بداخلاقی جسم و روح انسان را فرسوده می‏کند و عامل مهم پیری زودرس است.
زندگی مشترک زناشویی، دارای فراز و نشیبهایی است که برخورد صحیح با آنها نیاز به روحیه‏ ای قوی و اخلاقی پسندیده دارد. زن و مرد اگر از این مزیّت، بهره‏ای نداشته باشند، نمی‏توانند با تفاهم و همکاری متقابل بر مشکلات زندگی چیره شده، بار سنگین آن را به مقصد برسانند. چنانچه هر یک از طرفین از اخلاقی نیکو و رفتاری شایسته برخوردار نباشد، طرف دیگر هر چند خوش اخلاق هم باشد، زندگی به کامش تلخ خواهد شد.
از آنجا که اصلاح صفات ناپسند، در صورت ریشه‏دار بودن آنها، نیاز به تلاش طاقت‏فرسا و زمانی طولانی دارد، باید از همان ابتدا به صفات اخلاقی همسر توجّه کرد، تا در سایه انتخاب همسری خوش‏اخلاق، زندگی سعادتمندانه‏ای پی‏ریزی شود.
3. شرافت و اصالت خانوادگی : منظور نجابت و پاکی خانواده است زیرا ازدواج دختر و پسر تنها پیوند و ترکیب دو فرد نیست بلکه پیوند دو خانواده است و نمی توان گفت من می خواهم با خود این فرد ازدواج کنم و کاری به خانواده و فامیلش ندارم . زیرا این فرد شاخه ای است از این خانواده و از ریشه های همان درخت خانواده تغذیه کرده است و صفات اخلاقی، روحی، عقلی و جسمی آن خانواده از راه وراثت، محیط و عادات به این فرد منتقل شده است .
4. عقل : در واقع همان نور افکنی است که جاده زندگی را روشن می کند و باید زن و شوهر برای اداره ی زندگی و تربیت فرزندان از نیروی عقل و فهم مجهز برخوردار باشند و رشد عقلی کافی پیدا کرده باشند، همان طور که ائمه اطهار ما را از ازدواج با افراد احمق و کم عقل نهی فرمودهاند
امام صادق(علیه السلام) می‏فرماید: « ایّاکم و تزویج الحَمقاء فَانَّ صُحبَتَها بَلاءٌ و ولدها ضیاع»؛ بپرهیزید از ازدواج با «احمق»! زیرا، مصاحبت و زندگی با او بلاست و فرزندانش نیز تباه می‏شوند.
5. تناسب، همتایی و کفو همدیگر بودن : یکی از حساس ترین نکاتی است که باید در انتخاب همسر مورد توجه قرار گیرد. همتایی و تناسب از جنبه های زیر می باشد :
الف . تناسب در تدین و میزان پای بندی به دستورات شرع :
همانگونه که در ابتدا مطرح شد ، تدین یکی از اصول محوری انتخاب همسر می باشد ، لذا لازم است که بسیار با ظرافت و توجه به این موضوع نگریسته شود . زیرا در صورتی که زن و مرد در این اصل هماهنگ و متناسب نباشند ، مشکلات بسیاری را به بار می آورد . برای مثال یک زن متدین چگونه می تواند ، همسر یک مرد غیر متدین شود و یا برعکس. آیا آنها می توانند هم به اصول و عقاید خودشان پایبند باشند و هم طرف مقابل را راضی نگه دارند . یقینا در بسیاری از موارد جمع این دو امر مشکل می باشد.
ب . همتایی و هماهنگی فرهنگی و فکری :
تفاهم و توافق فکری و فرهنگی میان دو همسر در زندگی مشترک نقش اساسی دارد. برای ایجاد یک زندگی پویا و پر بار باید معماران این کانون بتوانند یکدیگر را درک نموده و مکنونات و محتویات درونی خود را به هم تفهیم کنند و در بسیاری از موارد تصمیم مشترک و یکسان گرفته و بر مبنای آن عمل کنند و در فراز و نشیب های زندگی یاور همدیگر باشند و فرزندان خود را بر اساس یک طرح هماهنگ تربیت کنند.
ج . همتایی اخلاقی و پای بندی به آداب اخلاقی :
این همتایی از مهمترین موارد کفویت و همتایی بین زن و شوهر است ممکن است زن و شوهر از جهت دینی کفو همدیگر باشند ولی از جهت اخلاقی نه. نظیر جریان ازدواج زید بن حارثه با زینب دختر عمه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) که هر دو متدین و با ایمان بودند اما از جهت اخلاقی با هم تفاهم نداشتند و علی رغم این که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) با آنها بارها صحبت کردند و به تفاهم و سازش سفارش کردند ولی آنها توان تحمل همدیگر را نداشتند. خلاصه چون اخلاقشان با هم جور در نمی آمد علی رغم ایمان و تدین شان نتوانستند زندگی مشترکشان را ادامه دهند. بنابراین نباید پنداشت که تنها متدین بودن زن و شوهر برای زندگی موفق کافی است بلکه هماهنگی و کفویت در مسائل اخلاقی و تناسب از این نظر مهم است.
د. تناسب از نظر تحصیلات علمی :
بهتر است زن و شوهر از نظر معلومات و تحصیلات علمی خیلی با هم فاصله نداشته باشند تا تفاهم بیشتری در زندگی شان وجود داشته باشد.
ه. تناسب در زیبایی و وضعیت ظاهری :
توجه به کفویت و تناسب میان دختر و پسر در زیبایی ظاهری ضروری است اگر یکی زیبا وخوش اندام و خوش تیپ باشد و دیگری زشت و بد اندام، احتمال به وجود آمدن ناراحتی و مشکل برای هر دو و انحراف و حسرت و ... وجود دارد. گرچه باید گفت زیبایی یک معیار و اندازه معین و استانداردی ندارد که بتوان افراد را با آن سنجید و تا حدودی به سلیقه افراد بستگی دارد. مهم آن است که هر دو یکدیگر را بپسندند و از هم دیگر خوششان بیاید و دلخواه هم باشند.
البته زیبایی ظاهری باید در کنار دیگر صفات و معیارها، مورد توجه و بررسی قرار گیرد، نه به طور مستقل. زیبایی و تناسب اندام بدون تدیّن و شرافت خانوادگی و... ، آفتی است خطرناک و بلایی است رسواگر که اگر بر مبنای ارزشهای الهی پیوند نخورد، به زودی ناپایدار خواهد بود.
و. تناسب سنی :
کفویت و تناسب دختر و پسر از نظر سن، تفاوت سن است نه تساوی سن. زیرا این تفاوت از آفرینش آنان است. بهتر است تفاوت سن آنها به همان مقدار تفاوت سن بلوغ جنسی دختر و پسر باشد که معمولا پسر حدود 4 الی 5 سال دیرتر از دختر به بلوغ جنسی می رسد.
ز. تناسب مالی و سطح اقتصادی :
ازدواج دختر و پسر، در واقع پیوند دو خانواده است و صلاح نیست دختر و پسر از خانواده هایی باشند که تفاوت مالی زیادی بین آنهاست.
*خواهر گرامی ؛ نکته مهم دیگری وجود دارد و آن اینکه نیازهاى عاطفى و غرایز در ایام جوانى، آدمى را به سوى «دوست داشتن و عشق ورزیدن» سوق مى‏دهد که البته این یک امر طبیعى و غریزى است و کمتر مى‏توان راهى براى گریز از آن پیدا کرد.
آنچه در این مقوله اهمیت دارد، کنترل عقلایى احساسات و پرهیز از مخاطراتى است که ممکن است فرد را به گرفتارى‏هاى مختلف روحى و جسمى دچار سازد.
ازدواج و انتخاب شریک برای زندگی مسأله ای نیست که با افکار و رفتارهای ناشی از احساسات زودگذر پایه ریزی شود. باید برای آن برنامه ریزی دقیق و حساب شده ای داشت؛ زیرا اقدام بدون محاسبه و دوراندیشی جز پشیمانی و حسرت چیز دیگری به دنبال ندارد.
در امر ازدواج نباید قبل از انتخاب، عاشق و دلباخته ‏ى کسى شد (نه پسر نسبت به دختر و نه دختر نسبت به پسر) البته علاقه در حدّى که انگیزه‏اى شود براى انتخاب اشکالى ندارد بلکه لازم است اما اگر این علاقه تبدیل به عشق شد مشکلات زیادى را دارد از جمله اینکه عشق‏هاى اینچنینی که جنبه‏ى شهوانى و احساسى دارد علیرغم اینکه پایدار نیست اما موجب مى‏شود که ما فرد مورد نظر و شرایط خود را بخوبى نتوانیم ارزیابى کنیم ونتوانیم جنبه‏ هاى مثبت و منفى را شناسایى نمائیم ؛لذا چنین عشق‏هایى مى‏تواند بطور کلى قدرت انتخاب را از انسان سلب کند .بنابراین علاقه‏هاى اولیه را باید مهار کرد.
اگر بعد از تحقیقات لازم انسان به این نتیجه رسید که فلان مورد مناسب است آنگاه باید علاقه‏ها را تقویت کرد ولى اگر مورد مناسب نیست یعنى کفو نیست وفقط ظاهر او چشم انسان را گرفته اما سایر شرایط ندارد و حتى اعضاء خانواده نیز موافق نیستند، طبیعى است که در این صورت باید آن علاقه ‏هاى خام اولیه را نیز از صفحه‏ى دل زدود؛ زیرا دلیلى ندارد به فردى که همسر آینده ما نیست عشق بورزیم و علاقه‏ى او را در دل خود جاى دهیم.
پیشنهاد می گردد ارتباط خود را برای همیشه با این فردی که به دنبال شقاوت شماست و نه سعادتتان قطع کنید و اجازه ندهید او دوباره با شما مرتبط شود. او با احساسات شما بازی کرده و در صدد از بین بردن آبروی شماست. این افرا دائما با خیلی از دختران پاکی چون شما رابطه دارند و موجب آزار ایشان می شوند.
موفق باشید.
 
بیشتر بخوانید:

مهم‌ترین نکته‌های ازدواج



ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.