المسیر الجاریه :
جلال الدین شاه شجاع خوشنویس و شاعر
محمدقاسم شادیشاه خوشنویس صاحبنام ایرانی
چگونه خار پاشنه را قبل از مزمن شدن درمان کنیم؟ توصیههای یک متخصص ارتوپدی فنی
الگویی فاطمی برای جهاد تبیین: واکاوی استدلالهای حضرت زهرا (س) و پاسخهای روایی به شبههافکنان معاصر
آیا واقعا تخم مرغ در بلند قد شدن کودک تاثیری دارد؟
چه زمانی بالا آوردن شیر نوزاد نگران کننده است؟
علائم دیابت در نوجوانان
10 ماده غذایی که سریع قند خون شما را کاهش می دهند
سفته چیست؟ انواع سفته و نحوه صدور آن
بعد از مصرف بیش از حد نمک چه کار کنیم؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
چهار زن برگزیده عالم
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
نحوه خواندن نماز والدین
پیش شماره شهر های استان گیلان
ادبیات دفاع مقدس
مبادا وسوسه شویم
«یادم است داشتیم در اهواز آماده می شدیم برای عملیّات والفجر یک. یک روز ظهر مسؤول غذا به بچّه ها کنسرو ماهی داد. بعضی از برادران کنسرو را نیم خورده کنار می گذاشتند و می رفتند. برادرم که این صحنه را دید...
ادبیات دفاع مقدس
این سفره مولایی نیست
ساعتی قبل از حرکت بسوی منطقه ی عملیّاتی کربلای چهار متوجّه شدم یک نفر از بچه های کم سن و سال بسیجی گردان بنام شهید محمّد صفری وظیفه در حال گریه است. جریان را که جویا شدم فهمیدم این برادر عزیز را به خاطر...
ادبیات دفاع مقدس
حتی یک سر سوزن
با وجودی که فرمانده بود و استفاده از ماشین برای امور شخصی اش حقّی مسلم بود ولی چنان بی ادعا و با قناعت می زیست که چنین استفاده ای را ناروا و لطمه به بیت المال می دانست و هنگامی که جهت سرکشی به منزل می...
ادبیات دفاع مقدس
اهمیت بیت المال در سیره ی شهدا (1)
شهید نامجوی، یک دستگاه فولکس کهنه ی قدیمی آبی رنگ داشت. این فولکس به علت فرسودگی، مرتّب خراب می شد و او را می آزرد. یک روز از شهید نامجوی خواستم که فولکس را به من بدهد تا به یک تعمیرگاه معتبر که دارای
ادبیات دفاع مقدس
پس چرا ماشین را پارک کردی؟
یک دست لباس برای کسی که دائماً به این طرف و آن طرف می رفت و به جاهای مختلف سر می زد خیلی کم بود، اما حاج حسن به همان یک دست لباس قانع بود. شب ها لباس تنش را در می آورد و می شست و بعد خشک می کرد. این
ادبیات دفاع مقدس
خاطراتی از رعایت بیت المال توسط شهدا
شهید نمکی حدود دو سال در آبادی «هونیه در» کامیاران معلم بود و از بس که به مردم روستا محبت می کرد، اهالی هم او را از دل و جان دوست داشتند. یک روز برای دیدنش رفته بودیم هونیه در. وقتی رسیدیم، جماعت آمدند...
ادبیات دفاع مقدس
بیت المال و شهدا
برایم تعریف کرد؛ مأموریت رفته بوده «قم». سوارِ تاکسی می شود برود حرم؛ می بیند پول همراهش نیست. می گوید نگه دارید پول همراهم نیاوردم. راننده مردانگی می کند و تا خود حرم می بردش.
ادبیات دفاع مقدس
شهدا و رعایت بیت المال (3)
می خواستم بروم جبهه. علی آقا اورکتی خرید و هنگام اعزام تنم کرد. شب عملیّات، مجروح شدم و اورکت هم پاره پاره شد. امدادگران آن را از تنم بیرون آوردند. و چون هوا سرد بود، اورکتی دیگر تنم کردند، زمانی که به...
ادبیات دفاع مقدس
شهدا و رعایت بیت المال (2)
لیموشیرین ها، مثل چراغ می درخشیدند و خوردن و یا نخوردنشان برای مدافعان شهرِ خالی از سکنه ی سرپل ذهاب معمّایی شده بود. چند تا از بچه ها فتوا داده بودند که میوه های روی درختها داره خراب می شه، باید خوردشان...
ادبیات دفاع مقدس
اورکت نو و کهنه!
پدرش گاه گاهی از روستا می آمد خانه ی ما خبرگیری. یک بار که عبدالحسین آمد مرخصی، اتفّاقاً او از گرد راه رسید. هنوز خستگی راه توی تنشان بود که عبدالحسین باز صحبت جبهه را پیش کشید. همیشه می گفت: «من خیلی...