المسیر الجاریه :
جلال الدین شاه شجاع خوشنویس و شاعر
محمدقاسم شادیشاه خوشنویس صاحبنام ایرانی
چگونه خار پاشنه را قبل از مزمن شدن درمان کنیم؟ توصیههای یک متخصص ارتوپدی فنی
الگویی فاطمی برای جهاد تبیین: واکاوی استدلالهای حضرت زهرا (س) و پاسخهای روایی به شبههافکنان معاصر
آیا واقعا تخم مرغ در بلند قد شدن کودک تاثیری دارد؟
چه زمانی بالا آوردن شیر نوزاد نگران کننده است؟
علائم دیابت در نوجوانان
10 ماده غذایی که سریع قند خون شما را کاهش می دهند
سفته چیست؟ انواع سفته و نحوه صدور آن
بعد از مصرف بیش از حد نمک چه کار کنیم؟
خلاصه ای از زندگی مولانا
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
چهار زن برگزیده عالم
بهترین دعاها برای ختم به خیر شدن معامله کداماند؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
نحوه خواندن نماز والدین
ادبیات دفاع مقدس
با کاروان عشق و عرفان (3)
روزی که قرار بود برای عملیات پاکسازی منطقه از ضد انقلاب برویم، به من گفت: «برادر رحمان! من خواب دیده ام که در عملیات شهید می شوم. متنی نوشته ام که وصیت نامه ی من است و روی میز خودم گذاشته ام. پس از شهادتم...
ادبیات دفاع مقدس
اینجا محل دفن من است!
می خواستم به خط مقدم بروم. اما عباس آقا به علت کمی سن و کوچکی جثه ام مانع رفتن می شد. به فکر افتادم چه کار کنم و چه بگویم تا رضایت او را فراهم آورم. با خود گفتم بهتر است بروم و به او بگویم اگر نگذارید...
ادبیات دفاع مقدس
با کاروان عشق و عرفان (2)
پدرم در جزیره ی مجنون مجروح شده بود و او را برای مداوا به بیمارستان اهواز برده بودند. به علّت شدّت جراحات وارده، او را به شیراز می فرستند ولی پدرم زمانی که به شیراز رسیده بود، شهید شده بود و دکترهای بیمارستان...
ادبیات دفاع مقدس
خاطراتی از شجاعت و شهامت شهدا (3)
در یکی از عملیّات ها به عنوان نیروی تفنگ چی، تحت فرماندهی برادر جندقیان بودم. حدود 15 خودرو داشتیم و قرار بود برای دشمن کمین کنیم که هر خودرو 10 الی 12 نیرو با خود همراه داشت. شبانه به محل مورد نظر رسیدیم...
ادبیات دفاع مقدس
خاطراتی از شجاعت و شهامت شهدا (2)
در مدتی که من با شهید همرزم بودم، متوجه شدم که ایشان از شجاعت بسیار زیادی برخوردار است. در عملیات و الفجر هشت یک تیربار عراقی به طور کامل جلو بچه های رزمنده را سد کرده بود و دائماً رگبار می زد. شهید احمد...
ادبیات دفاع مقدس
خاطراتی از شجاعت و شهامت شهدا (1)
در بحرن ها و مشکلات، سعی می کرد که آرامش خود را حفظ کند و رفتاری عادی داشته باشد. گاهی در توجیه یک عملیات از او می پرسیدم؛ اگر فلان نقطه لو رفت، چکار کنیم؟
ادبیات دفاع مقدس
انفجار در اتوبوس
سال شصت و یک، من و آقای خدری از سوی ستاد مشترک سپاه برای طی دوره ی فرماندهی ستاد به تهران اعزام شده بودیم. یک روز که با اتوبوس واحد از نماز جمعه به طرف اقامتگاه بر می گشتیم، بر اثر بمب گذاری منافقین...
ادبیات دفاع مقدس
زیر باران گلوله
یکی از همرزمان شهید حسن منصوری از لشکر امام حسین (علیه السلام) می گفت: «شهید منصوری وقتی درعملیات خیبر تحرکات عراقی ها را دید، در حالی که سوار بولدوزر بود ـ چون دید عراقی ها خیلی نزدیک شده اند ـ از بولدوزر
ادبیات دفاع مقدس
اسطوره های شجاعت و شهامت (3)
در همان ایام بود که صلیب سرخ برای بازدید از اسرا به اردوگاه آمد و حاج آقا از موقعیت استفاده نمود و نامه ای را در باره ی محکومیت اسرائیل نوشتند که بسیار قاطع و کوبنده و بیانگر پیروی از اسرا از راه و خط...
ادبیات دفاع مقدس
نوک پیکان حمله
کمتر کسی را به شجاعت او دیده ام. نه از تیر می ترسید و نه از خمپاره. حرکت می کرد و می رفت در دل دشمن. جوانی بود هیکل دار، چهار شانه و قد بلند. معمولاً موقع حرکت، کاملاً انگشت نما و مشخص تر بود برای تیر...