المسیر الجاریه :
بسیج در نگاه رهبر انقلاب چگونه است؟
سردردهای دیابتی؛از علل تا درمان
چرا کف پاها اغلب در شب داغ می شود؟
پیرمحمد صوفی خوشنویس سده نهم قمری
هدایای سازمانی و نقش آن در کاهش نرخ خروج کارکنان
چطور با کمک کدهای تخفیف آفردیلی، خرج ماهانهام را کمتر کردم
علی آقاحسینی خوشنویس سده چهاردهم هجری
حق سنوات چیست؟ از نحوه محاسبه تا چگونگی بهرهمندی از آن
کودک در آیینه حقیقت؛ تربیت دینی و جایگاه کودک در اسلام در برابر نگاه ابزاری غرب
فدک در آینۀ خطبۀ فدکیه؛ تحلیلی بر استراتژی مبارزاتی حضرت زهرا سلام الله علیها
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
روش و آداب ختم صلوات حضرت زهرا (س) + متن و صوت
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
چهار زن برگزیده عالم
نحوه ختم سوره حمد در شنبه اول ماه قمری
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
راز آفرینش و چرایی هستی
ادبیات دفاع مقدس
پیشانی بر زمین
یک روز حاجی به من گفت: «برادران لشکر تعجب می کنند که من چه طور با این همه مبارزاتی که در زمان انقلاب و در درگیری های خیابانی و درگیری های خلق عرب در خرمشهر و درسیستان و کردستان و حمله های جنگ داشته ام،
ادبیات دفاع مقدس
گل های باغ معرفت (1)
اکبری (شهید آینده) در گوشه ای هق هق کنان چون ابر بهار می گرید و اشک می ریزد. مجیری (شهید آینده) خندان به هر طرف می رود و حلالیت می طلبد. وقتی پیش گلگون می آید به شوخی تحویلش نمی گیرد و مجیری می گوید: «علی
ادبیات دفاع مقدس
گریه های بی قرار
شهید سید محسن صفیرا
سه شنبه شب به اردوگاه لشکر ثارالله، در امیدیه ی اهواز وارد شدیم. سیدمحسن هم آمده بود. خوشبو و خوش لهجه و مهربان بود.
ادبیات دفاع مقدس
عبادت با تمام بدن
برای درس خواندن به دامغان رفت. خانه ای اجاره کرده بود. یک شب برای مراسم دعای کمیل رفت و دیر به خانه آمد. نمی خواست صاحب خانه بیدار شود. به خانه ی یکی از بستگان رفت. دیر وقت بودکه پشت در رسید. زنگ زد.
ادبیات دفاع مقدس
آخرین راز و نیاز
حمید از اول جنگ چندین بار به جبهه رفت. آخرین بار که برای عملیات طریق القدس می رفت، دلم نگران شد. ولی نمی خواستم او را از راه حق که خودش انتخاب کرده بود، باز دارم. فقط در آن لحظه پیشانی اش را بوسیدم و او...
ادبیات دفاع مقدس
از شلمچه تا بهشت
شهید حاج محمد زمان شالباف در همه ی زمینه ها نمونه و الگوی بچه های گردان بود با شنیدن آوای قرآن و اذان، گویی روحش به آسمان پر می کشید. اهل دعا و نیایش بود.
ادبیات دفاع مقدس
غرق در مناجات
قرار شد فروردین سال 61 عروسی کنیم. با خانواده آمدیم اصفهان؛ خانه ی دائی ام بودم. لباس سفید خیلی ساده ای پوشیده بودم، مختصری هم آرایش کرده بودم. آخر شب آمدند دنبالم؛ خودش بود و مادر و خواهر و شوهر خواهرش.
ادبیات دفاع مقدس
با همه ی خستگی
با همه ی جوانی نماز صبحش قضا نمی شد. یک روز دیدم دارد در اتاق و حیاط با ناراحتی راه می رود و مرتب تأسف می خورد. پرسیدم: چه شده؟ چرا ناراحتی؟
گفت: «امروز نماز صبح من قضا شده. عجب روز بدی است.»
ادبیات دفاع مقدس
خلوت با معبود
نماز برایش در درجه ی اول اهمیت قرار داشت. اگر فرد بی نمازی مهمان او می شد، باکمال ادب و احترام از او پذیرایی می کرد. با خوش رویی نصیحتش می کرد. اگر فرد بی نماز نصیحتش را نمی پذیرفت، خیلی مؤدبانه از مهمان...
ادبیات دفاع مقدس
وقتی همه خواب بودند
درست هفت روز از شهادت فرمانده ی مخلص و شجاع گروهانمان یعنی صالحی می گذشت. عصر پنج شنبه بود و شب جمعه. بچه ها تصمیم گرفتند که دعای کمیل برگزار کنند.