المسیر الجاریه :
جدا از این برکات سحر شدن کافی است
جدا از این برکات سحر شدن کافی است<br />
بیایی و بروی... بی خبر شدن کافی است<br />
عزیز فاطمه تا کی به هر دری بزنم<br />
بیا بیا که دگر در به در شدن کافی است
الا ای مونس هر صبح و شامم
الا ای مونس هر صبح و شامم<br />
نفس دادی و بگشودی تو کامم<br />
که من شبهای جمعه در مناجات<br />
بگویم بر حسین تو سلامم
با هر گناه کردن من آه می کشی
با هر گناه کردن من آه می کشی<br />
باید مریض بودن دل را دوا کنم<br />
با گریه پاک میشود این دلهایمان<br />
کافیست یادِ تشنه لب کربلا کـنم
میترسم از دمی که شما را رها کنم
من اهل کوفه نیستم ولی آقا بدان<br />
میترسم از دمی که شما را رها کنم<br />
سنگینی فراق تو در شعر جا نشد<br />
باید فراق را به دل خویش جا کنم<br />
باید تمام عمر شما را صدا کنم
باید تمام عمر شما را صدا کنم<br />
شاید که حق نان و نمک را ادا کنم<br />
تا زنده ام به عشق تو باید، امام عصر<br />
فکری به حال این گذر جمعه ها کنم
از هجر تو چشمم شده چون چشمه زمزم
از هجر تو چشمم شده چون چشمه زمزم<br />
در حسرت دیدار رخت من به کمینم<br />
ای شاه کرم دست من بی سر و پا گیر<br />
کین بار گنه میزند اخر به زمینم<br />
آیا که شود قسمت من آن دم آخر<br />
اندر لحدم...
صاحب به تمنای وصال تو نشینم
صاحب به تمنای وصال تو نشینم<br />
در کنج حرم از غم تو باده گزینم<br />
این هفته به غفلت گذر از کوی تو کردم<br />
مولا نظری کن که من آلوده ترینم
دستان دعا، بهر ظهورت بردار
دستان دعا، بهر ظهورت بردار<br />
در مسجد سهله، تو که مأوا داری<br />
ای منتقمِ حسین زهرا، برگرد<br />
در پشت سرت، دعای زهرا داری
در سینه خود، ماتم زهرا داری
وقتی که شوی زائر قبر مادر<br />
در سینه خود، ماتم زهرا داری<br />
در گوشه سرداب، بسی ناله زدی<br />
با خالق شیعیان، تو نجوا داری
هر جمعه، کنار علقمه می آیی
در هر شب جمعه به کنار مقتل<br />
بر سینه زدی، ذکر غریبا داری<br />
هر جمعه، کنار علقمه می آیی<br />
بر روی لبت، روضه سقّا داری