المسیر الجاریه :
عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟ مهدوی

عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟

مدینه، مکه، نجف، کاظمین، کرب‌و‌بلایی<br /> عزیز مصر ولایت! ولی عصر! کجایی؟<br /> صفا و مروه و حجر و حطیم و کعبه و زمزم<br /> تمام، دیده به ره دوختند تا تو بیایی
مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم مهدوی

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم

مدتی در پی تو رند و نظر باز شدیم<br /> همه را غیر تو دیدیم و ندیدیم تو را<br /> فکر کردیم که مشکل سر دلبستگی است<br /> از همه جز تو بریدیم و ندیدیم تو را<br /> لا اقل کاش دم خیمه ی تو جان بدهیم<br...
گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود مهدوی

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود

گاهی اندازه ی یک پرده فقط فاصله بود<br /> پرده را نیز کشیدیم و ندیدیم تو را<br /> سعی کردیم تو را خواب ببینیم شبی<br /> سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را
مگر ایام کهن سالی ما جلوه کنی! مهدوی

مگر ایام کهن سالی ما جلوه کنی!

مگر ایام کهن سالی ما جلوه کنی!<br /> در جوانی که دویدیم و ندیدیم تو را<br /> چه قدَر نذر ِتو کردیم و خبر از تو نشد<br /> چه قدر شمع خریدیم و ندیدیم تو را
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را مهدوی

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را

از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را<br /> به وصالت نـرسیدیم و ندیدیم تو را<br /> روزی ما فقرا شربت وصل تو نبـود<br /> زهر هجر تو چشیدیم و ندیدیم تو را
تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم مهدوی

تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم

تو غصه خوردی ما که غمخواری نکردیم<br /> تو ناله کردی هیچ دلداری نکردیم<br /> یک شب اسیر رنج بی خوابی نبودیم<br /> از دوری تو گریه و زاری نکردیم
هر شیعه دعا کند بیایی مهدی مهدوی

هر شیعه دعا کند بیایی مهدی

هر شیعه دعا کند بیایی مهدی<br /> صد شور به پا کند بیایی مهدی<br /> دیگر به دل سوخته ام صبری نیست<br /> این جمعه خدا کند بیایی مهدی<br />
از شوق دیدن توست گر بی تو زنده ماندم مهدوی

از شوق دیدن توست گر بی تو زنده ماندم

از شوق دیدن توست گر بی تو زنده ماندم<br /> ورنه بریده ام دل از عمر در تباهی<br /> با اشک چون بلورت تا جمعه ظهورت<br /> امن یجیب خوانم هر صبح و شامگاهی<br />
یک جمعه موانع از سر راه رود مهدوی

یک جمعه موانع از سر راه رود

یک جمعه موانع از سر راه رود<br /> یک جمعه دگر از لبمان آه رود<br /> گلبانگ فرج وقت ظهور مهدی<br /> از کعبه بلند است و سحرگاه رود<br />
بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون مهدوی

بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون

بیا که ظلم و عداوت ز حد شده بیرون <br /> بیا که کار عدویت جفا و آزار است<br /> بیا که جوشن خود را به تن کنی ای دوست<br /> که بهر دفع تظلم زمان پیکار است<br />