المسیر الجاریه :
جز حسرت ظهور تو در سررسید نیست مهدوی

جز حسرت ظهور تو در سررسید نیست

با جمعه سال آمد و با جمعه می رود<br /> با این حساب آمدنت هم بعید نیست<br /> هر بار دوره میکنم این سالنامه را<br /> جز حسرت ظهور تو در سررسید نیست
یک روز می رسد که تو از راه می رسی مهدوی

یک روز می رسد که تو از راه می رسی

ما را ببخش اگر دلمان در سیاهی است<br /> یا چشممان ز اشک فراقت سپید نیست<br /> یک روز می رسد که تو از راه می رسی<br /> آن روز قبر مادر تو ناپدید نیست
ای منتقم حضرت زهرا تو کجایی؟ مهدوی

ای منتقم حضرت زهرا تو کجایی؟

ای منتقم حضرت زهرا تو کجایی؟<br /> مُردم به خدا از غم این درد جدایی<br /> سالی که رسیده ست بدون تو عذاب است<br /> توهین کنند باز بگویند که خواب است
خدا کند که بهار رسیدنش برسد مهدوی

خدا کند که بهار رسیدنش برسد

خدا کند که بهار رسیدنش برسد<br /> شب تولّد چشمان روشنش برسد<br /> چو گرد بر سر راهش نشسته ام شب و روز<br /> به این امید که دستم به دامنش برسد
خورشیدی و آسمان به تو محتاج ست مهدوی

خورشیدی و آسمان به تو محتاج ست

تاریخ به حول محورت می گردد<br /> پرواز به دنبال پرت می گردد<br /> خورشیدی و آسمان به تو محتاج ست<br /> هر روز زمین دور سرت می گردد
بی تو بهار ما همان فصل خزان است مهدوی

بی تو بهار ما همان فصل خزان است

بی تو بهار ما همان فصل خزان است<br /> باد بهاری شعله ی آتشفشان است<br /> در جاده ایم و پای رفتن را نداریم<br /> بار فراق تو به دوش ما گران است
برای گریه به غم های مادرت آقا مهدوی

برای گریه به غم های مادرت آقا

برای گریه به غم های مادرت آقا<br /> نه اینکه فکر کنم، مطمئنم اینجایی<br /> شنیده ایم که گفتید روضه خوان باشیم<br /> به روی چشم؛ هرآنچه شما بفرمایی
راهی که به تو ختم نگردید کج است مهدوی

راهی که به تو ختم نگردید کج است

راهی که به تو ختم نگردید کج است<br /> بی مرحمت تو کار عالم فلج است<br /> هر سال بدون تو شده طی، ای کاش<br /> امسال بگویند که سال فرج است
غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست مهدوی

غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست

غروب روز سه شنبه دلم هوایی توست<br /> وَ عاجزانه نگاهش به میزبانی توست<br /> غروب روز سه شنبه دوباره می خوانم<br /> بیا که لحظه ی امداد آسمانی توست
کدام جمعه‌ موعود می‌زنی لبخند مهدوی

کدام جمعه‌ موعود می‌زنی لبخند

کدام جمعه‌ موعود می‌زنی لبخند <br /> به این جهان که پر از قحطی تبسم شد؟<br /> برای آمدنت جمعه‌ای معین کن <br /> که هفته‌ها همه‌شان خالی از ترنم شد