المسیر الجاریه :
آدینه‌ی موعود تو کی می‌رسد از راه؟ مهدوی

آدینه‌ی موعود تو کی می‌رسد از راه؟

آدینه‌ی موعود تو کی می‌رسد از راه؟<br /> دارم دعای عهد می‌خوانم نمی‌آیی؟<br /> کاش این غروب جمعه‌ها را من نمی‌دیدم<br /> محض رضای بغض چشمانم نمی‌آیی؟
امید وصل تو را بین هر دعا دارم مهدوی

امید وصل تو را بین هر دعا دارم

الا امیر سحر ای مسافر صحرا<br /> امید وصل تو را بین هر دعا دارم<br /> به کام خویش چشیدم غم جدایی را<br /> نشان رحمتی از یار آشنا دارم
باز از دوری دلدار به هم ریخته‌ام مهدوی

باز از دوری دلدار به هم ریخته‌ام

حرف هجران شده بسیار به هم ریخته‌ام<br /> باز از دوری دلدار به هم ریخته‌ام<br /> کاش ای کاش فقط نیمه نگاهی می‌کرد<br /> به منِ عاشق بیمار ... به هم ریخته‌ام
این جمعه هم گذشت و خبر از شما نشد مهدوی

این جمعه هم گذشت و خبر از شما نشد

این جمعه هم گذشت و خبر از شما نشد<br /> من منتظر نشستم و دردم دوا نشد<br /> کردم دعاکه یوسف زهرا ببینمت<br /> آقا چه شد که حاجت قلبم روا نشد
بردار ز رخ پرده که با تو ظفر آید مهدوی

بردار ز رخ پرده که با تو ظفر آید

ای منتقم آل علی کعبه مهیّاست<br /> بردار ز رخ پرده که با تو ظفر آید<br /> داریم امید تو امید دل ارباب<br /> دانیم که هجران تو آخر بسر آید
ما منتظر امام باران هستیم مهدوی

ما منتظر امام باران هستیم

مانند کویر خشک، بی جان هستیم<br /> دلواپس لحظه های طوفان هستیم<br /> از اوّل شب تا سحر هر جمعه<br /> ما منتظر امام باران هستیم
برای دیدن روی تو ناله ها دارم مهدوی

برای دیدن روی تو ناله ها دارم

برای دیدن روی تو ناله ها دارم<br /> خوشم اگر چه غریبم ولی تو را دارم<br /> تمام سوز دل من ز ناله های شماست<br /> ز درد هجر تو سوز ی در این صدا دارم
کجا رو بنگرم رو تو ببینم؟ مهدوی

کجا رو بنگرم رو تو ببینم؟

چه سازم هر چه سازم دل غمینم<br /> کجایی تا بیام پیشت بشینم؟<br /> دلم حیرون، چشام گریون همیشه<br /> کجا رو بنگرم رو تو ببینم؟
امیر بى قرینه کى مى آیی؟ مهدوی

امیر بى قرینه کى مى آیی؟

امیر بى قرینه کى مى آیی؟<br /> کشم ناله ز سینه کى مى آیی؟<br /> عزیزم فاطمه چشم انتظاره<br /> سحر خیز مدینه کى مى آیی؟
علم به دوش بگیر ای سوار صبح امید مهدوی

علم به دوش بگیر ای سوار صبح امید

علم به دوش بگیر ای سوار صبح امید<br /> که چشم عالم وآدم بر این علمداری است<br /> از آن زمان که تو رفتی بهار خشکیده است<br /> دل زمانه تَرَک خورده، تشنه ی یاری است