المسیر الجاریه :
باید که به جز فرج دعایی نکنیم مهدوی

باید که به جز فرج دعایی نکنیم

باید که به جز فرج دعایی نکنیم<br /> جز در غم او آه و نوایی نکنیم<br /> خوشنودی صاحب الزمان از امروز<br /> تصمیم بگیریم، خطایی نکنیم
ای کاش شبی صدا کنی ما را هم مهدوی

ای کاش شبی صدا کنی ما را هم

ای کاش شبی صدا کنی ما را هم<br /> از غصه و غم رها کنی ما را هم<br /> آیا شود ای یوسف زهرا، امشب<br /> لطفی کنی و دعا کنی ما را هم
دوباره جمعه شد و یک مدینه از اندوه مهدوی

دوباره جمعه شد و یک مدینه از اندوه

دوباره جمعه شد و یک مدینه از اندوه<br /> درون سینه مولای بی‌نشان می‌رفت<br /> دوباره جمعه شد و با کتیبه‌ای از غم<br /> غزل به سوی فراقش دوان دوان می‌رفت<br /> خدا کند که همین جمعه بشنود کعبه<br /> صدای...
عزیز فاطمه با چشم اشکبار بیاید مهدوی

عزیز فاطمه با چشم اشکبار بیاید

جهان ز روی محمد بهار بود، خدا را<br /> دعا کنید که بار دگر بهار بیاید<br /> دعا کنید که بر انتقام خون شهیدان<br /> عزیز فاطمه با چشم اشکبار بیاید
گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری مهدوی

گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری

مباد آن که بیایی و مرده باشم من<br /> شتاب کن که اجل می کند شتاب بیا<br /> گذشت عمر و ندیدم تو را به بیداری<br /> کرامتی کن و امشب مرا به خواب بیا
به راه او نشستم من با دو چشم خسته مهدوی

به راه او نشستم من با دو چشم خسته

به راه او نشستم من با دو چشم خسته<br /> دلم درِ امیدُ به روی خود نبسته<br /> گذشت چو باد چو از پی، این جمعه‌ها پیاپی<br /> این دوری و جدایی به انتها رسد کِی
دوران انتظار به جز احتضار نیست مهدوی

دوران انتظار به جز احتضار نیست

در روزگارِ غیبت تو، صبح ما به چشم<br /> غیر از غروب غربت و جز شام تار نیست<br /> هر چند در فراق تو یک چند زنده‌ایم<br /> دوران انتظار به جز احتضار نیست
نیمۀ شب دعای من، مهدیست مهدوی

نیمۀ شب دعای من، مهدیست

گر چه از داغ هجر می سوزم   <br /> راضیم چون شفای من مهدیست<br /> گه به یادش ز خواب برخیزم  <br /> نیمۀ شب دعای من، مهدیست
بهر فرجت خودت بیا کاری کن مهدوی

بهر فرجت خودت بیا کاری کن

تکیه به وفای ما نکن آقا جان<br /> گریه تو  برای ما نکن آقا جان<br /> بهر فرجت خودت بیا کاری کن<br /> دل خوش به دعای ما نکن آقا جان
ای آنکه تویی مونس و غمخوار، کجایی؟ مهدوی

ای آنکه تویی مونس و غمخوار، کجایی؟

بر مردم محروم و ستمدیده و رنجور    <br /> ای آنکه تویی مونس و غمخوار، کجایی؟<br /> جان‌ها به لب آمد ز فراغ رخ ماهت  <br /> هستیم همه طالب دیـدار، کجایی؟