المسیر الجاریه :
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود
هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود<br />
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی
تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی<br />
سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است
از دل و جان شرف صحبت جانان غرض است<br />
غرض این است وگرنه دل و جان این همه نیست
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری
پنج روزی که در این مرحله مهلت داری<br />
خوش بیاسای زمانی که زمان این همه نیست
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت
دیدی که یار جز سر جور و ستم نداشت<br />
بشکست عهد وز غم ما هیچ غم نداشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش<br />
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل
ناامیدم مکن از سابقه لطف ازل<br />
تو پس پرده چه دانی که که خوب است و که زشت
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت<br />
ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی<br />
هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین
تا رفت مرا از نظر آن چشم جهان بین<br />
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت