المسیر الجاریه :
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد<br />
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران<br />
پیکی ندوانید و سلامی نفرستاد
از رهگذر خاک سر کوی شما بود
از رهگذر خاک سر کوی شما بود<br />
هر نافه که در دست نسیم سحر افتاد
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات<br />
با دردکشان هر که درافتاد برافتاد
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست
گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیست<br />
آن که آن داد به شاهان به گدایان این داد
همای اوج سعادت به دام ما افتد
همای اوج سعادت به دام ما افتد<br />
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد<br />
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما
شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگار ما<br />
بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال
بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هر سال<br />
چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد
دل ما به دور رویت ز چمن فراغ دارد<br />
که چو سرو پایبند است و چو لاله داغ دارد