بوسه زنی بدکاره بر پای حضرت عیسی علیه السلام!
پرسش :
ماجرای شستن پاهای حضرت عیسی (علیه السلام) توسط «مریم مجدلیه» با اشک چشم و بوسه بر پاهای ایشان چیست؟ آیا با شأن حضرت عیسی (علیه السلام) سازگاری دارد؟!
پاسخ :
در بحث های انتقادی مربوط به انجیل و در بررسی تحریف شدگی این کتاب و راست آزمایی گزارش هایش راجع به حضرت عیسی(علیه السلام) موضوعات فراوانی مورد بررسی قرار می گیرند. یکی از آنها داستان زنی است که با اشک هایش پاهای عیسی(علیه السلام) را شسته و قدم هایش را بوسه باران می کند. انجیل لوقا این داستان را اینچنین گزارش می کند:
یکى از فریسیان(1) از او (مسیح) وعده خواست که با او غذا خورد پس به خانه فریسى درآمده بنشست* که ناگاه زنى که در آن شهر گناهکار بود چون شنید که در خانه «فریسى» به غذا نشسته است شیشه اى از عطر آورده* در پشت سر او نزد پاهایش گریان بایستاد و شروع کرد به شستن پاهاى او به اشک خود و خشکانیدن آنها به موى سر خود و پاهاى وى را بوسیده آنها را به عطر تدهین کرد* چون فریسى که از او وعده خواسته بود این را بدید با خود مى گفت که این شخص اگر نبى بودى هر آینه دانستى که این کدام و چگونه زن است که او را لمس مى کند زیرا که او گناهکارى است* عیسى جواب داده به وى گفت: اى شمعون چیزى دارم که به تو بگویم. گفت: اى استاد بگو* گفت: طلبکارى را دو بدهکار بود که از یکى پانصد و از دیگرى پنجاه دینار طلب داشتى* چون چیزى نداشتند که ادا کنند هر دو را بخشید بگو کدام یک از آن دو او را زیادتر محبت خواهد نمود* شمعون در جواب گفت: گمان مى کنم آن که او را زیادتر بخشید. به وى گفت: نیکو گفتى* پس به سوى آن زن اشاره نموده به شمعون گفت: این زن را نمى بینى؟* به خانه تو آمدم آب به جهت پاهاى من نیاوردى ولى این زن پاهاى مرا به اشک ها شست و به موهاى سر خود آنها را خشک کرد* مرا نبوسیدى لیکن این زن از وقتى که داخل شدم از بوسیدن پاهاى من باز نایستاد* سر مرا به روغن مسح نکردى لیکن او پاهاى مرا به عطر تدهین کرد* از این جهت به تو مى گویم گناهان او که بسیار است آمرزیده شد زیرا که محبت بسیار نموده است لیکن آن که آمرزش کمتر یافت محبت کمتر مى نماید.(2)
خلاصه داستان این است که حضرت مسیح(علیه السلام) به خانه یکى از یهودیان در مى آید. صاحب خانه احترام زیادى براى او قائل نمى شود، امّا زن گناهکار و منحرفى که در آن شهر بود از حضور او با خبر شد و به خانه یهودى آمد و با آن شرحی که گفته شد، مسیح(ع) را اکرام می کند. پیش از هر چیز می گوییم این زن احتمالا همان «مریم مجدلیه»، زن زناکار و ثروتمندى است که به گفته انجیل لوقا در باب هشتم به دست مسیح(ع) توبه کرد و یکی از یاران او شده بود.(3)
ظاهرا در آن زمان معمول بود که پاى مهمان را به احترام مى شستند و گاه به موهاى او روغن مى مالیدند. به خاطر این که غالبا پا برهنه راه مى رفتند و در سفرها چون وسیله پوشش دارى نداشتند موها و پوست بدن شان بر اثر وزش بادها خشک مى شد. آن زن گنهکار به جاى آب با اشک چشم خود پاهاى مسیح(علیه السلام) را شست و شو داد و به جاى حوله با گیسوان بلندش پاى او را خشک کرد و بر آنها بوسه زد! این منظره چنان زننده بود که مرد یهودى صاحب خانه ناراحت شد و با خود گفت: اگر این مرد پیامبر بود و متوجه مى شود که این زن چه کاره است لااقل از این کار جلوگیرى مى کرد. آن هنگام مسیح(ع) اشکال ذهنی ای که برای میزبانش پدید آمده بود را دریافت و با مثالى که در مورد دو بدهکار زد او را قانع کرد.(4)
این داستانی است که در انجیل های فعلی، همین گونه روایت می شود اما برای راست آزمایی آن ما چند پرسش مطرح می کنیم:
1. آیا براى پیامبری بزرگ یا حتی برای یک فرد پرهیزکار عادى سزاوار است که خود را در اختیار زن آلوده اى بگذارد که این چنین با او رفتار کند؟ به این نکته توجه کنیم که حضرت مسیح(علیه السلام) در آن زمان جوان بود و حدود سى سال داشت و آن زن بدکار هم قاعدتا جوان و زیبا بود. زیرا زن بدکار معروف شهر قاعدتا زنی زشت و از کار افتاده نمى تواند باشد. چگونه مى توان باور کرد پیامبر بزرگى که براى تهذیب اخلاق و گسترش آیین تقوا مبعوث شده به زن بدکارى اجازه دهد که آن گونه به او نزدیک شود و چنان رفتار شرم آوری با وی نماید؟ آیا چنین رفتاری باورکردنى است؟!(5)
2. به فرض که چنین زنی مى خواست توبه کند و از راه و رسم گذشته آلوده خود دست بشوید، اما توبه هم راه و رسم خودش را دارد. ندامت او از گناه و ایمان آوردن به خدا و علاقه او به مسیح(علیه السلام) و تصمیم بر ترک اعمال خلاف کافى بوده و دیگر هیچ مجوزى براى آنهمه صورت مالى و دست مالى و امثال آن در کار نبوده است. آیا تسلیم در برابر این اعمال دور از عفت با مقام نبوت و رهبرى خلق و با مندرجات کتابی آسمانى سازگار است؟!(6)
3. آیا این عمل مسیح سرمشقى براى مردم دیگر به خصوص شاگردان او نمى شده که از چنان اظهار محبت هاى شرم آورى استقبال کنند؟
4. گذشته از آن، عذرى که در این باب از مسیح نقل شده خیلى عجیب است؛ زیرا خلاصه عذر مزبور این مى شود که گناه این زن بیشتر از دیگران است و چون بیشتر اظهار محبت کرد آمرزش بیشترى یافته است. اما معلوم نیست این پاسخ چه ربطى به ایرادى که میزبان مسیح در دلش به ایشان داشت دارد. یعنی توجیهی که مسیح در این داستان – بر فرض صحتش – برای رفتار آن زن بیان کرده، چیزی از زشتی و زننده بودن آن کم نمی کند و آن تمثیل به هر حال پاسخ ایراد میزبان مسیح به ایشان نمی گردد. (7)
5. آیا تاکنون کسى با یک روحانى یا کشیش عادى چنین معامله اى کرده است؟ آیا اگر در همین زمان زنی بدکاره چنین رفتاری را با پاپ، حتی کمتر از آن، با کشیش کلیسایی محلی انجام دهد و آن کشیش ساکت بماند و واکنشی حاکی از نارضایتی از خود نشان ندهد، اعتبار و نفوذش نزد همان پیروان کلیسای محلی اش مخدوش نمی شود؟ پس چگونه مسیحیان چنین وضعیت و داستانی را – به صرف ذکر شدن در انجیل – بدون هیچ تحقیق و تأملی در حق پیامبر الهی خود یعنی حضرت عیسی(علیه السلام) می پذیرند؟!
آیا چنین موضوعی خود نشان نمی دهد که انجیل فعلی تا چه اندازه از آموزه های اصیل و وحیانی حضرت عیسی(علیه السلام) منحرف شده است؟ به هر حال آثار خرافى و افسانه ای بودن این داستان از ظاهر آن کاملا نمایان است. کو آن همه اشک چشم که کسى پاى دیگرى را [به جاى آب] با آن بشوید و با موهایش خشک کند.(8)
پی نوشت:
(1). فریسیان طایفه اى از یهود بودند.
(2). انجیل لوقا، باب 7، جمله هاى 36 تا 47.
(3). پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386هـ ش، ج 8، ص 241.
(4). همان.
(5). همان.
(6). مسیحیت در دنیاى کنونى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1390هـ ش، چاپ اول، ص 48.
(7). ر.ک. همان.
(8). همان؛ پیام قرآن، همان.
در بحث های انتقادی مربوط به انجیل و در بررسی تحریف شدگی این کتاب و راست آزمایی گزارش هایش راجع به حضرت عیسی(علیه السلام) موضوعات فراوانی مورد بررسی قرار می گیرند. یکی از آنها داستان زنی است که با اشک هایش پاهای عیسی(علیه السلام) را شسته و قدم هایش را بوسه باران می کند. انجیل لوقا این داستان را اینچنین گزارش می کند:
یکى از فریسیان(1) از او (مسیح) وعده خواست که با او غذا خورد پس به خانه فریسى درآمده بنشست* که ناگاه زنى که در آن شهر گناهکار بود چون شنید که در خانه «فریسى» به غذا نشسته است شیشه اى از عطر آورده* در پشت سر او نزد پاهایش گریان بایستاد و شروع کرد به شستن پاهاى او به اشک خود و خشکانیدن آنها به موى سر خود و پاهاى وى را بوسیده آنها را به عطر تدهین کرد* چون فریسى که از او وعده خواسته بود این را بدید با خود مى گفت که این شخص اگر نبى بودى هر آینه دانستى که این کدام و چگونه زن است که او را لمس مى کند زیرا که او گناهکارى است* عیسى جواب داده به وى گفت: اى شمعون چیزى دارم که به تو بگویم. گفت: اى استاد بگو* گفت: طلبکارى را دو بدهکار بود که از یکى پانصد و از دیگرى پنجاه دینار طلب داشتى* چون چیزى نداشتند که ادا کنند هر دو را بخشید بگو کدام یک از آن دو او را زیادتر محبت خواهد نمود* شمعون در جواب گفت: گمان مى کنم آن که او را زیادتر بخشید. به وى گفت: نیکو گفتى* پس به سوى آن زن اشاره نموده به شمعون گفت: این زن را نمى بینى؟* به خانه تو آمدم آب به جهت پاهاى من نیاوردى ولى این زن پاهاى مرا به اشک ها شست و به موهاى سر خود آنها را خشک کرد* مرا نبوسیدى لیکن این زن از وقتى که داخل شدم از بوسیدن پاهاى من باز نایستاد* سر مرا به روغن مسح نکردى لیکن او پاهاى مرا به عطر تدهین کرد* از این جهت به تو مى گویم گناهان او که بسیار است آمرزیده شد زیرا که محبت بسیار نموده است لیکن آن که آمرزش کمتر یافت محبت کمتر مى نماید.(2)
خلاصه داستان این است که حضرت مسیح(علیه السلام) به خانه یکى از یهودیان در مى آید. صاحب خانه احترام زیادى براى او قائل نمى شود، امّا زن گناهکار و منحرفى که در آن شهر بود از حضور او با خبر شد و به خانه یهودى آمد و با آن شرحی که گفته شد، مسیح(ع) را اکرام می کند. پیش از هر چیز می گوییم این زن احتمالا همان «مریم مجدلیه»، زن زناکار و ثروتمندى است که به گفته انجیل لوقا در باب هشتم به دست مسیح(ع) توبه کرد و یکی از یاران او شده بود.(3)
ظاهرا در آن زمان معمول بود که پاى مهمان را به احترام مى شستند و گاه به موهاى او روغن مى مالیدند. به خاطر این که غالبا پا برهنه راه مى رفتند و در سفرها چون وسیله پوشش دارى نداشتند موها و پوست بدن شان بر اثر وزش بادها خشک مى شد. آن زن گنهکار به جاى آب با اشک چشم خود پاهاى مسیح(علیه السلام) را شست و شو داد و به جاى حوله با گیسوان بلندش پاى او را خشک کرد و بر آنها بوسه زد! این منظره چنان زننده بود که مرد یهودى صاحب خانه ناراحت شد و با خود گفت: اگر این مرد پیامبر بود و متوجه مى شود که این زن چه کاره است لااقل از این کار جلوگیرى مى کرد. آن هنگام مسیح(ع) اشکال ذهنی ای که برای میزبانش پدید آمده بود را دریافت و با مثالى که در مورد دو بدهکار زد او را قانع کرد.(4)
این داستانی است که در انجیل های فعلی، همین گونه روایت می شود اما برای راست آزمایی آن ما چند پرسش مطرح می کنیم:
1. آیا براى پیامبری بزرگ یا حتی برای یک فرد پرهیزکار عادى سزاوار است که خود را در اختیار زن آلوده اى بگذارد که این چنین با او رفتار کند؟ به این نکته توجه کنیم که حضرت مسیح(علیه السلام) در آن زمان جوان بود و حدود سى سال داشت و آن زن بدکار هم قاعدتا جوان و زیبا بود. زیرا زن بدکار معروف شهر قاعدتا زنی زشت و از کار افتاده نمى تواند باشد. چگونه مى توان باور کرد پیامبر بزرگى که براى تهذیب اخلاق و گسترش آیین تقوا مبعوث شده به زن بدکارى اجازه دهد که آن گونه به او نزدیک شود و چنان رفتار شرم آوری با وی نماید؟ آیا چنین رفتاری باورکردنى است؟!(5)
2. به فرض که چنین زنی مى خواست توبه کند و از راه و رسم گذشته آلوده خود دست بشوید، اما توبه هم راه و رسم خودش را دارد. ندامت او از گناه و ایمان آوردن به خدا و علاقه او به مسیح(علیه السلام) و تصمیم بر ترک اعمال خلاف کافى بوده و دیگر هیچ مجوزى براى آنهمه صورت مالى و دست مالى و امثال آن در کار نبوده است. آیا تسلیم در برابر این اعمال دور از عفت با مقام نبوت و رهبرى خلق و با مندرجات کتابی آسمانى سازگار است؟!(6)
3. آیا این عمل مسیح سرمشقى براى مردم دیگر به خصوص شاگردان او نمى شده که از چنان اظهار محبت هاى شرم آورى استقبال کنند؟
4. گذشته از آن، عذرى که در این باب از مسیح نقل شده خیلى عجیب است؛ زیرا خلاصه عذر مزبور این مى شود که گناه این زن بیشتر از دیگران است و چون بیشتر اظهار محبت کرد آمرزش بیشترى یافته است. اما معلوم نیست این پاسخ چه ربطى به ایرادى که میزبان مسیح در دلش به ایشان داشت دارد. یعنی توجیهی که مسیح در این داستان – بر فرض صحتش – برای رفتار آن زن بیان کرده، چیزی از زشتی و زننده بودن آن کم نمی کند و آن تمثیل به هر حال پاسخ ایراد میزبان مسیح به ایشان نمی گردد. (7)
5. آیا تاکنون کسى با یک روحانى یا کشیش عادى چنین معامله اى کرده است؟ آیا اگر در همین زمان زنی بدکاره چنین رفتاری را با پاپ، حتی کمتر از آن، با کشیش کلیسایی محلی انجام دهد و آن کشیش ساکت بماند و واکنشی حاکی از نارضایتی از خود نشان ندهد، اعتبار و نفوذش نزد همان پیروان کلیسای محلی اش مخدوش نمی شود؟ پس چگونه مسیحیان چنین وضعیت و داستانی را – به صرف ذکر شدن در انجیل – بدون هیچ تحقیق و تأملی در حق پیامبر الهی خود یعنی حضرت عیسی(علیه السلام) می پذیرند؟!
آیا چنین موضوعی خود نشان نمی دهد که انجیل فعلی تا چه اندازه از آموزه های اصیل و وحیانی حضرت عیسی(علیه السلام) منحرف شده است؟ به هر حال آثار خرافى و افسانه ای بودن این داستان از ظاهر آن کاملا نمایان است. کو آن همه اشک چشم که کسى پاى دیگرى را [به جاى آب] با آن بشوید و با موهایش خشک کند.(8)
پی نوشت:
(1). فریسیان طایفه اى از یهود بودند.
(2). انجیل لوقا، باب 7، جمله هاى 36 تا 47.
(3). پیام قرآن، مکارم شیرازی، ناصر، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1386هـ ش، ج 8، ص 241.
(4). همان.
(5). همان.
(6). مسیحیت در دنیاى کنونى، مکارم شیرازی، ناصر، انتشارات مدرسه امام على بن ابى طالب(علیه السلام)، قم، 1390هـ ش، چاپ اول، ص 48.
(7). ر.ک. همان.
(8). همان؛ پیام قرآن، همان.