جایگاه اعتدال در تعالیم اسلامی
پرسش :
اصل «اعتدال» از چه جایگاهی در تعالیم اسلامی برخوردار است؟
پاسخ :
اعتدال، اصلى است که بر تمام تعلیمات اسلامى حاکم است. اعتدال در عقیده یعنى نه «غلوّ» و نه «شرک»، نه «جبر» و نه «تفویض»، نه «تشبیه» و نه «تعطیل»(1) هیچ کدام در عقائد اسلامى راه ندارد. اعتدال در برنامه هاى اجتماعى، نه تنها توجه به جهان مادّه (همچون یهود) و نه تنها توجه به مسائل روحى و رهبانیّت و کناره گیرى از اجتماع (به سان نصارى) اعتدال در شیوه هاى اخلاقى(2)، اعتدال در عبادت، اعتدال در اقتصاد که نه به طرف سرمایه دارى که انباشته شدن ثروت را به هر اندازه تجویز مى کند و محدودیتى براى بخش خصوصى قائل نیست، به طورى که نوشته بودند بعضى سرمایه دارهاى بلوک غرب در هواپیماى اختصاصى خود استخر شنا دارند و نه مارکسیسم که به کلى از انباشته شدن ثروت و فعالیت هاى بخش خصوصى جلوگیرى مى کند ـ اولى داراى اقتصادى لجام گسیخته و دومى داراى اقتصادى زنجیر کرده است و باید گفت: سرمایه دارى و کمونیسم عکس العمل یکدیگرند و هر یک فرزند نامشروع دیگرى در بقاء خود هستند ـ اسلام هر دو را زیر سؤال برده و حد میانه را در پیش گرفته است، هم بیت المال و انفال و اموال حکومت دارد و هم جمع ثروت را براى افراد به طور متعارف و مشروع تجویز کرده است.
و بالاخره اسلام در تمام امورش اعتدال را پیشه کرده و به این ترتیب یک مسلمان واقعى نمى تواند انسان یک بعدى باشد و تنها نظر به جهت ماده یا به جهت معنا و یا تنها نظر به جنبه هاى فردى و یا اجتماعى نمى کند؛ بلکه انسانى است همه جانبه، متفکر، باایمان، دادگر، مجاهد، مبارز و در عین حال اهل معنویت و بندگى خدا و اهل زندگى و فعالیت و معاشرت.
پینوشتها:
(1). «غلو» این است که براى بزرگ جلوه دادن وجودى، چیزهایى به او نسبت دهند که مبرّاى از آن است مثلاً درباره خداوند غلو کنند و بگویند خدا داراى صفاتى است که اصلاً قابل درک براى ما نیست و یا به على(علیه السّلام) نسبت خدایى داده و درباره ایشان غلو کنند، چنان که کردند. این طرف افراط مسئله و اما طرف تفریط مسئله این است که مقام ربوبى را به حدى پائین آورند که شریک و هم سطح با مخلوقات خود شود. «جبر» آن است که به طور کلى سلب اختیار از انسان ها کنند، چنان که به اشاعره نسبت مى دهند و یا در مقابل تفریط کرده و بگویند انسان مختار است به طورى که هیچ دخالتى خداوند در اعمال او ندارد، کما این که مُفَوِّضه گفته اند و یا مثل یهود بگویند خداوند جهان را در 6 روز آفرید و به گوشه اى رفت و دیگر دخالتى در این جهان نمى کند. «تشبیه» آن است که صفات خالق را به مخلوق تشبیه کنیم و از همین جا فرقه مجسمه بنیان نهاده شد که قائل اند خداوند جسم است و یا عده اى تفریط کرده و مى گویند صفات خداوندى قابل ادراک نیست و قائل به «تعطیل عقل» براى درک صفات اند که این نوعى غلوّ درباره خداوند است.
(2). صفات حسنه اى را که اسلام به آن امر فرموده در علم اخلاقى حد وسط مى دانند و آنرا عدالت اخلاقى نامیدند مثلاً شجاعت، حد وسط براى تَهَوُّر(بى پروایى) و جُبْن(ترس) است.
منبع: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، نسل جوان، قم، 1385 شمسی، چاپ: اول، ج 1، ص 126.
اعتدال، اصلى است که بر تمام تعلیمات اسلامى حاکم است. اعتدال در عقیده یعنى نه «غلوّ» و نه «شرک»، نه «جبر» و نه «تفویض»، نه «تشبیه» و نه «تعطیل»(1) هیچ کدام در عقائد اسلامى راه ندارد. اعتدال در برنامه هاى اجتماعى، نه تنها توجه به جهان مادّه (همچون یهود) و نه تنها توجه به مسائل روحى و رهبانیّت و کناره گیرى از اجتماع (به سان نصارى) اعتدال در شیوه هاى اخلاقى(2)، اعتدال در عبادت، اعتدال در اقتصاد که نه به طرف سرمایه دارى که انباشته شدن ثروت را به هر اندازه تجویز مى کند و محدودیتى براى بخش خصوصى قائل نیست، به طورى که نوشته بودند بعضى سرمایه دارهاى بلوک غرب در هواپیماى اختصاصى خود استخر شنا دارند و نه مارکسیسم که به کلى از انباشته شدن ثروت و فعالیت هاى بخش خصوصى جلوگیرى مى کند ـ اولى داراى اقتصادى لجام گسیخته و دومى داراى اقتصادى زنجیر کرده است و باید گفت: سرمایه دارى و کمونیسم عکس العمل یکدیگرند و هر یک فرزند نامشروع دیگرى در بقاء خود هستند ـ اسلام هر دو را زیر سؤال برده و حد میانه را در پیش گرفته است، هم بیت المال و انفال و اموال حکومت دارد و هم جمع ثروت را براى افراد به طور متعارف و مشروع تجویز کرده است.
و بالاخره اسلام در تمام امورش اعتدال را پیشه کرده و به این ترتیب یک مسلمان واقعى نمى تواند انسان یک بعدى باشد و تنها نظر به جهت ماده یا به جهت معنا و یا تنها نظر به جنبه هاى فردى و یا اجتماعى نمى کند؛ بلکه انسانى است همه جانبه، متفکر، باایمان، دادگر، مجاهد، مبارز و در عین حال اهل معنویت و بندگى خدا و اهل زندگى و فعالیت و معاشرت.
پینوشتها:
(1). «غلو» این است که براى بزرگ جلوه دادن وجودى، چیزهایى به او نسبت دهند که مبرّاى از آن است مثلاً درباره خداوند غلو کنند و بگویند خدا داراى صفاتى است که اصلاً قابل درک براى ما نیست و یا به على(علیه السّلام) نسبت خدایى داده و درباره ایشان غلو کنند، چنان که کردند. این طرف افراط مسئله و اما طرف تفریط مسئله این است که مقام ربوبى را به حدى پائین آورند که شریک و هم سطح با مخلوقات خود شود. «جبر» آن است که به طور کلى سلب اختیار از انسان ها کنند، چنان که به اشاعره نسبت مى دهند و یا در مقابل تفریط کرده و بگویند انسان مختار است به طورى که هیچ دخالتى خداوند در اعمال او ندارد، کما این که مُفَوِّضه گفته اند و یا مثل یهود بگویند خداوند جهان را در 6 روز آفرید و به گوشه اى رفت و دیگر دخالتى در این جهان نمى کند. «تشبیه» آن است که صفات خالق را به مخلوق تشبیه کنیم و از همین جا فرقه مجسمه بنیان نهاده شد که قائل اند خداوند جسم است و یا عده اى تفریط کرده و مى گویند صفات خداوندى قابل ادراک نیست و قائل به «تعطیل عقل» براى درک صفات اند که این نوعى غلوّ درباره خداوند است.
(2). صفات حسنه اى را که اسلام به آن امر فرموده در علم اخلاقى حد وسط مى دانند و آنرا عدالت اخلاقى نامیدند مثلاً شجاعت، حد وسط براى تَهَوُّر(بى پروایى) و جُبْن(ترس) است.
منبع: اخلاق اسلامى در نهج البلاغه، مکارم شیرازى، ناصر، تهیه و تنظیم: اکبر خادم الذاکرین، نسل جوان، قم، 1385 شمسی، چاپ: اول، ج 1، ص 126.