تأثیر قیام حسینی بر جامعه اسلامی
پرسش :
قیام امام حسین (علیه السلام) چه تأثیری بر بیداری و آگاهی جامعه ی اسلامی داشت؟
پاسخ :
مسلمانان در دوران بنى امیّه عموماً، و در عصر حاکمیّت معاویه و یزید خصوصاً، دشمن شناس نبودند. آنها نمى دانستند که بنى امیّه جانشینان بر حق رسول الله(صلى الله علیه وآله) نیستند و بنى امیّه دلسوز و حامى اسلام نمى باشند و جهل آنها به خاطر تقصیر و کوتاهى شان بود و لذا جاهل مقصّر بودند. آیا آنها نمى دانستند بنى امیّه بازماندگان دوران جاهلیّتند و کینه دیرینه اى از اسلام دارند و هنوز خاطره تلخ کشته شدن عزیزانشان را در جنگ هاى بدر و احد و احزاب فراموش نکرده اند و درصدد انتقام آن خون ها هستند.
و از آنجا که پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) پیش بینى این روزها را مى کرد خلافت را بر آل ابوسفیان حرام کرد.این مطلب در روایات متعدّد، از جمله گفتگوى امام حسین(علیه السلام) و مروان بن حکم منعکس شده است. شبى که امام حسین(علیه السلام) به دارالاماره مدینه خوانده شد و خبر مرگ معاویه به آن حضرت ابلاغ گشت و از وى تقاضاى بیعت براى یزید شد و حضرت موافقت نکرد، فرداى آن شب مروان (1) امام(علیه السلام) را در کوچه ملاقات کرد. خطاب به حضرت عرض کرد: یا اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم و پیشنهادى برایت دارم که اگر بپذیرى به خیر و صلاح شماست! امام(علیه السلام) فرمود: پیشنهادت چیست؟ عرض کرد: همان گونه که دیشب در مجلس ولید بن عتبه گفتم، شما با یزید بیعت کنید که این کار به نفع دین و دنیاى شماست!
امام(علیه السلام) فرمود: «إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ اَلسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) یَقُولُ: «اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أَبِی سُفْیانَ فَإِذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ عَلى مِنْبَرى فَاَبْقِرُوا بَطْنَهُ» وَقَدْ رَآهُ اَهْلُ الْمَدینَةَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَلَمْ یَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُ اللهُ بِیَزیدِ الْفاسِقِ»؛ (ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مى گردیم. هر زمان مسلمانان به فرمانروایى همچون یزید بن معاویه گرفتار شوند باید فاتحه اسلام را خواند. بى شک از جدّم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزى معاویه را بر بالاى منبر من دیدید او را بکشید» و مردم مدینه او را بر فراز منبر آن حضرت دیدند و نکشتند و در نتیجه خداوند آنها را مبتلا به یزید فاسق کرد). (2) مروان با شنیدن این بیان کوبنده و مستدلِ امام حسین(علیه السلام) خاموش گشت و رفت.
ابن ابى الحدید مى نویسد: معاویه دوستى داشت که هر روز به ملاقاتش مى رفت و از رازداران معاویه و اصحاب سرّ او بود. او مى گوید: «پس از شهادت على(علیه السلام) و امام مجتبى(علیه السلام) که معاویه بر سرتاسر جهان اسلام مسلّط شده بود، به او گفتم: معاویه! تو به آنچه که خواستى رسیدى و اکنون حاکم بر تمام بلاد اسلام هستى، به بنى هاشم کمتر ظلم و ستم کن و دستور بده که دیگر بر فراز منابر على(علیه السلام) را سبّ و لعن نکنند. معاویه گفت: اشتباه مى کنى! باید چنان کنم که مسلمانان بر فراز مأذنه ها نام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را بر زبان نیاورند. آرى! زمانى آرام مى گیرم که نام محمّد را از بالاى مأذنه ها به زیر بکشم «دفناً دفناً». (3) عناد و دشمنى بنى امیّه مخصوصاً یزید با اسلام، عناد و کینه اى ریشه اى و اساسى و غیر قابل جمع بود، ولى متأسّفانه در آن زمان گروه عظیمى از مسلمانان آنها را نمى شناختند.
یزید که معروف به شرابخوارگى، آدم کشى، هوسبازى و فسق و فجور بود به مدینه حمله کرد و شمار زیادى از مردان و زنان آن شهر مقدّس را از دم تیغ گذراند، و سه روز آن شهر را بر سربازان خود مباح کرد، تا هر کارى بخواهند انجام دهند! لشکریان یزید به قتل و غارت پرداخته و کارهاى دیگرى که قلم از ذکر آن شرم دارد! (4) هنگامى که عبدالله بن زبیر به خانه خدا پناهنده شد، یزید نه به ابن زبیر رحم کرد و نه احترام کعبه را نگهداشت و نه حال ساکنان مکّه را مراعات نمود، لذا دستور داد منجنیق ها را در اطراف مکّه نصب و خانه خدا را سنگباران کنند! (5) در حالى که طبق احکام اسلامى هر کس به خانه خدا پناه ببرد در امان است؛ حتّى مجرمین. هر چند مى توان آب و غذا را بر مجرمین بست تا بر اثر فشار گرسنگى و تشنگى مجبور شوند از حرم امن الهى خارج گردند، و سپس در صورت اثبات جرم آنها را دستگیر و مجازات کنند. (6)
امام حسین(علیه السلام) براى بیدارى و آگاهى مردم قیام کرد، امّا آن قدر خواب آنها عمیق و جهل وناآگاهیشان ریشه دار بود که جز خون قلب امام(علیه السلام) و یاران وفادارش این آفت مهم را از مزرعه اسلام دور نساخت. مردم پس از شهادت حضرت ابى عبدالله(علیه السلام) و همراهانش، و اسارت خاندان عصمت و طهارت و بر سر نیزه رفتن سرهاى مقدّس شهداى کربلا، از خواب غفلت بیدار شدند و قیام ها یکى پس از دیگرى شکل گرفت و بنى امیّه پس از واقعه کربلا روى خوش ندیدند، تا اینکه این خون هاى پاک منتهى به سقوط بنى امیّه و ریشه کن شدن این درخت ناپاک شد. (7)
پینوشتها:
(1). مروان بن حکم که پسر عموى عثمان و داماد وى و مشاور عالى او بود، و به دست حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) از مدینه تبعید شد، خبائث و مذمّت هایى دارد که مرحوم علاّمه امینى در کتاب ارزشمند الغدیر، ج 8، ص 260 به بعد به آنها پرداخته است.
(2). لهوف، ص 20؛ ومثیرالاحزان، ص 10.
(3). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5، ص 130 ؛ و ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 1،ص 376.
(4). شرح این جنایت بى سابقه غمبار را در کتاب عاشورا، ص 231 به بعد مطالعه فرمایید.
(5). شرح این جنایت بى سابقه غمبار را در کتاب عاشورا، ص 231 به بعد مطالعه فرمایید.
(6). جواهرالکلام، ج 20، ص 46-48 ؛ و ج 41، ص 344 و 345.
(7). شهادت امام حسین(علیه السلام) از همان روز عاشورا اثر بیدارکننده خود را گذاشت، و فریاد انتقام از یکى از زنان سربازان دشمن که از قبیله بکر بن وائل بود سر داده شد. و با فریاد یالثارات رسول الله مردم را به گرفتن انتقام از قاتلان امام حسین(علیه السلام) تشویق کرد و در پى آن قیام هاى متعدّدى رخ داد تا بالاخره حکومت بنى امیّه را سرنگون ساخت (سوگنامه آل محمد، ص 533.
منبع: اهداف قیام حسینى، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى ، انتشارات امام على بن ابى طالب علیه السلام ، قم ، 1389 ش.
مسلمانان در دوران بنى امیّه عموماً، و در عصر حاکمیّت معاویه و یزید خصوصاً، دشمن شناس نبودند. آنها نمى دانستند که بنى امیّه جانشینان بر حق رسول الله(صلى الله علیه وآله) نیستند و بنى امیّه دلسوز و حامى اسلام نمى باشند و جهل آنها به خاطر تقصیر و کوتاهى شان بود و لذا جاهل مقصّر بودند. آیا آنها نمى دانستند بنى امیّه بازماندگان دوران جاهلیّتند و کینه دیرینه اى از اسلام دارند و هنوز خاطره تلخ کشته شدن عزیزانشان را در جنگ هاى بدر و احد و احزاب فراموش نکرده اند و درصدد انتقام آن خون ها هستند.
و از آنجا که پیامبر گرامى اسلام(صلى الله علیه وآله) پیش بینى این روزها را مى کرد خلافت را بر آل ابوسفیان حرام کرد.این مطلب در روایات متعدّد، از جمله گفتگوى امام حسین(علیه السلام) و مروان بن حکم منعکس شده است. شبى که امام حسین(علیه السلام) به دارالاماره مدینه خوانده شد و خبر مرگ معاویه به آن حضرت ابلاغ گشت و از وى تقاضاى بیعت براى یزید شد و حضرت موافقت نکرد، فرداى آن شب مروان (1) امام(علیه السلام) را در کوچه ملاقات کرد. خطاب به حضرت عرض کرد: یا اباعبدالله! من خیرخواه تو هستم و پیشنهادى برایت دارم که اگر بپذیرى به خیر و صلاح شماست! امام(علیه السلام) فرمود: پیشنهادت چیست؟ عرض کرد: همان گونه که دیشب در مجلس ولید بن عتبه گفتم، شما با یزید بیعت کنید که این کار به نفع دین و دنیاى شماست!
امام(علیه السلام) فرمود: «إِنّا لِلّهِ وَإِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَعَلَى الاِْسْلامِ اَلسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُْمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزیدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّی رَسُولَ اللهِ(صلى الله علیه وآله) یَقُولُ: «اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ أَبِی سُفْیانَ فَإِذا رَأَیْتُمْ مُعاوِیَةَ عَلى مِنْبَرى فَاَبْقِرُوا بَطْنَهُ» وَقَدْ رَآهُ اَهْلُ الْمَدینَةَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَلَمْ یَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُ اللهُ بِیَزیدِ الْفاسِقِ»؛ (ما از آنِ خداییم و به سوى او باز مى گردیم. هر زمان مسلمانان به فرمانروایى همچون یزید بن معاویه گرفتار شوند باید فاتحه اسلام را خواند. بى شک از جدّم رسول خدا(صلى الله علیه وآله) شنیدم که مى فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزى معاویه را بر بالاى منبر من دیدید او را بکشید» و مردم مدینه او را بر فراز منبر آن حضرت دیدند و نکشتند و در نتیجه خداوند آنها را مبتلا به یزید فاسق کرد). (2) مروان با شنیدن این بیان کوبنده و مستدلِ امام حسین(علیه السلام) خاموش گشت و رفت.
ابن ابى الحدید مى نویسد: معاویه دوستى داشت که هر روز به ملاقاتش مى رفت و از رازداران معاویه و اصحاب سرّ او بود. او مى گوید: «پس از شهادت على(علیه السلام) و امام مجتبى(علیه السلام) که معاویه بر سرتاسر جهان اسلام مسلّط شده بود، به او گفتم: معاویه! تو به آنچه که خواستى رسیدى و اکنون حاکم بر تمام بلاد اسلام هستى، به بنى هاشم کمتر ظلم و ستم کن و دستور بده که دیگر بر فراز منابر على(علیه السلام) را سبّ و لعن نکنند. معاویه گفت: اشتباه مى کنى! باید چنان کنم که مسلمانان بر فراز مأذنه ها نام پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) را بر زبان نیاورند. آرى! زمانى آرام مى گیرم که نام محمّد را از بالاى مأذنه ها به زیر بکشم «دفناً دفناً». (3) عناد و دشمنى بنى امیّه مخصوصاً یزید با اسلام، عناد و کینه اى ریشه اى و اساسى و غیر قابل جمع بود، ولى متأسّفانه در آن زمان گروه عظیمى از مسلمانان آنها را نمى شناختند.
یزید که معروف به شرابخوارگى، آدم کشى، هوسبازى و فسق و فجور بود به مدینه حمله کرد و شمار زیادى از مردان و زنان آن شهر مقدّس را از دم تیغ گذراند، و سه روز آن شهر را بر سربازان خود مباح کرد، تا هر کارى بخواهند انجام دهند! لشکریان یزید به قتل و غارت پرداخته و کارهاى دیگرى که قلم از ذکر آن شرم دارد! (4) هنگامى که عبدالله بن زبیر به خانه خدا پناهنده شد، یزید نه به ابن زبیر رحم کرد و نه احترام کعبه را نگهداشت و نه حال ساکنان مکّه را مراعات نمود، لذا دستور داد منجنیق ها را در اطراف مکّه نصب و خانه خدا را سنگباران کنند! (5) در حالى که طبق احکام اسلامى هر کس به خانه خدا پناه ببرد در امان است؛ حتّى مجرمین. هر چند مى توان آب و غذا را بر مجرمین بست تا بر اثر فشار گرسنگى و تشنگى مجبور شوند از حرم امن الهى خارج گردند، و سپس در صورت اثبات جرم آنها را دستگیر و مجازات کنند. (6)
امام حسین(علیه السلام) براى بیدارى و آگاهى مردم قیام کرد، امّا آن قدر خواب آنها عمیق و جهل وناآگاهیشان ریشه دار بود که جز خون قلب امام(علیه السلام) و یاران وفادارش این آفت مهم را از مزرعه اسلام دور نساخت. مردم پس از شهادت حضرت ابى عبدالله(علیه السلام) و همراهانش، و اسارت خاندان عصمت و طهارت و بر سر نیزه رفتن سرهاى مقدّس شهداى کربلا، از خواب غفلت بیدار شدند و قیام ها یکى پس از دیگرى شکل گرفت و بنى امیّه پس از واقعه کربلا روى خوش ندیدند، تا اینکه این خون هاى پاک منتهى به سقوط بنى امیّه و ریشه کن شدن این درخت ناپاک شد. (7)
پینوشتها:
(1). مروان بن حکم که پسر عموى عثمان و داماد وى و مشاور عالى او بود، و به دست حضرت رسول(صلى الله علیه وآله) از مدینه تبعید شد، خبائث و مذمّت هایى دارد که مرحوم علاّمه امینى در کتاب ارزشمند الغدیر، ج 8، ص 260 به بعد به آنها پرداخته است.
(2). لهوف، ص 20؛ ومثیرالاحزان، ص 10.
(3). شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 5، ص 130 ؛ و ترجمه و شرح نهج البلاغه، ج 1،ص 376.
(4). شرح این جنایت بى سابقه غمبار را در کتاب عاشورا، ص 231 به بعد مطالعه فرمایید.
(5). شرح این جنایت بى سابقه غمبار را در کتاب عاشورا، ص 231 به بعد مطالعه فرمایید.
(6). جواهرالکلام، ج 20، ص 46-48 ؛ و ج 41، ص 344 و 345.
(7). شهادت امام حسین(علیه السلام) از همان روز عاشورا اثر بیدارکننده خود را گذاشت، و فریاد انتقام از یکى از زنان سربازان دشمن که از قبیله بکر بن وائل بود سر داده شد. و با فریاد یالثارات رسول الله مردم را به گرفتن انتقام از قاتلان امام حسین(علیه السلام) تشویق کرد و در پى آن قیام هاى متعدّدى رخ داد تا بالاخره حکومت بنى امیّه را سرنگون ساخت (سوگنامه آل محمد، ص 533.
منبع: اهداف قیام حسینى، آیت الله العظمى ناصر مکارم شیرازى ، انتشارات امام على بن ابى طالب علیه السلام ، قم ، 1389 ش.