کودکان عقب مانده ذهنی نیز حق زیستن دارند.
پیشگفتار
در این که تمامی کودکان سرزمینمان به نوعی استثنایی هستند شکی نیست، زیرا هیچ کودکی به عینه شبیه کودک دیگری نمیباشد و خصوصیات منحصر به فرد خود را دارد.
اما گروهی دیگری از کودکان وجود دارند که به قدری با تمام کودکان دیگر فرق دارند، این تغییرات در تمام خصوصیات عاطفی، اجتماعی، عقلانی، جسمانی آنان دیده میشود؛ که باید از آنها توجه و حمایت ویژه ای به عمل آوریم.
علت این ناراحتی و اختلال در کودکان را میتوان در سه دسته مختلف تقسیم بندی کرد:
الف-کودکانی که از بدو تولد به علت ناراحتی های ارثی و اختلالات مادرزادی این بیماری ها را دارند، مثل: سندروم دان، هیدروسفالی، میکروسفالی و...
ب- کودکانی که با علم پزشکی و وسایل تشخیصی میتوان بیماری های آنها را تشخیص داد، مثل: در رفتگی مادرزادی لگن، اختلالات غدد مترشحه داخلی «هیپوتیروئیدیسم»
ج- کودکانی که بیماری و نقص عضو انها در طول رشد کودک مشخص میشود، مثل: عقب ماندگی ذهنی، اختلالات شنوایی یا بینایی، فلج مغزی و....
اما گروهی دیگری از کودکان وجود دارند که به قدری با تمام کودکان دیگر فرق دارند، این تغییرات در تمام خصوصیات عاطفی، اجتماعی، عقلانی، جسمانی آنان دیده میشود؛ که باید از آنها توجه و حمایت ویژه ای به عمل آوریم.
علت این ناراحتی و اختلال در کودکان را میتوان در سه دسته مختلف تقسیم بندی کرد:
الف-کودکانی که از بدو تولد به علت ناراحتی های ارثی و اختلالات مادرزادی این بیماری ها را دارند، مثل: سندروم دان، هیدروسفالی، میکروسفالی و...
ب- کودکانی که با علم پزشکی و وسایل تشخیصی میتوان بیماری های آنها را تشخیص داد، مثل: در رفتگی مادرزادی لگن، اختلالات غدد مترشحه داخلی «هیپوتیروئیدیسم»
ج- کودکانی که بیماری و نقص عضو انها در طول رشد کودک مشخص میشود، مثل: عقب ماندگی ذهنی، اختلالات شنوایی یا بینایی، فلج مغزی و....
علائم شناسایی کودکان عقب مانده ذهنی
کودکان زیر سه سال آمادگی کامل برای اجرای آزمون های هوش را ندارند یا به علت کامل نبودن قدرت تکلم آن ها برای این که مدت طولانی به سوال ها پاسخ دهند، برای شناسایی وضع هوش آن ها یک سری الگوهای خاص وجود دارد .
کودکان عقب ماننده معمولا از بدو تولد وزنی کمتر از یک و نیم کیلو دارند، این گونه کودکان معمولا بی اشتهایی شدید در خوردن شیر دارند یا به درستی نمیتوانند پستان مادر خود را بگیرند در هفته های اول زندگی که این امر موجب میشود قدرت عضلانی کودک کم شود.
این گونه کودکان معمولا به تحریکات اطرافشان کمتر واکنش نشان می دهند، یا هنگام تولد ممکن سر کودک بسیار کوچک یا بزرگ باشد که در حالت طبیعی باید هنگام تولد محیط سر 34-35باشد.
این کودکان معمولا کمبودی شدید در تنفس یا دیر نفس کشیدن در بدو تولد دارند (اولین تنفس کودک با شروع به گریه کردن آن مشخص می شود)، وجود حملات تشنجی و یا اسپاسم هایی که بعد از گریه در هفته یا ماه های اول زندگی کودک مشخص می شود.[1]
کودکان عقب ماننده معمولا از بدو تولد وزنی کمتر از یک و نیم کیلو دارند، این گونه کودکان معمولا بی اشتهایی شدید در خوردن شیر دارند یا به درستی نمیتوانند پستان مادر خود را بگیرند در هفته های اول زندگی که این امر موجب میشود قدرت عضلانی کودک کم شود.
این گونه کودکان معمولا به تحریکات اطرافشان کمتر واکنش نشان می دهند، یا هنگام تولد ممکن سر کودک بسیار کوچک یا بزرگ باشد که در حالت طبیعی باید هنگام تولد محیط سر 34-35باشد.
این کودکان معمولا کمبودی شدید در تنفس یا دیر نفس کشیدن در بدو تولد دارند (اولین تنفس کودک با شروع به گریه کردن آن مشخص می شود)، وجود حملات تشنجی و یا اسپاسم هایی که بعد از گریه در هفته یا ماه های اول زندگی کودک مشخص می شود.[1]
مشکلات روانی کودکان عقب مانده ذهنی
کودکان عقب مانده با آن که از لحاظ هوش و فعالیت های ذهنی همانند دیگر کودکان در تعادل نیستند، ولی باید به این نکته توجه کنیم که همانند دیگر انسان ها نیاز هایی دارند و برای برطرف کردن این نیاز ها گاها به مشکل برمی خورند؛ که در اینجا به چند محدودیت این کودکان اشاره می کنیم.
اولین محدودیت و مشکل این کودکان در زمینه هوشی و یادگیری میباشد؛ این گونه افراد چون همانند کودکان دیگر توانایی یادگیری و استفاده از تجارب گذشته خود را ندارند به همین دلیل در سازگاری با شرایط جدید و حل مشکلات خود ناتوانند، معمولا در کودکان سالم نیرو های حیاتی، روانی، حسی، حرکتی، تغذیه ای و... باهم در تعادلی هستند ولی در کودکان عقب مانده معمولا این تعادل به هم خورده یا از بین رفته است، و هر چه نارسایی این کودکان بیشتر باشد این اختلال در نیرو ها بیشتر است، که برای آموزش این کودکان آن ها را به گروه های چند نفری تقسیم می کنند تا با انجام کار های تکراری سعی کنند ان ها را به حافظه بلند مدت خود بسپارند؛ زیرا یادگیری آنان از لحاظ کمی و کیفی محدود است و حافظه ای کوتاه مدت و فوری دارند و هر چه مسائل پیچیده تر شود تفاوت آن ها با کودکان عادی بیشتر مشخص می شود.[2]
دومین محدودیت و مشکلی که این کودکان دارند از لحاظ عاطفی میباشد؛ همانطور که گفتیم کودکان عقب مانده ذهنی چون نمیتوانند از تجربه های قبلی خود استفاده کنند، پس نمیتواند مادر را از اطرافیان تمیز دهد و رابطه عاطفیاش دچار اختلال میشود و مسیر رشد طبیعیاش را طی نمیکند.
رشد عاطفی این گونه کودکان معمولا با تاخیر صورت میگیرد و همچنین مرحله دیگری که در کودکان دو یا سه ساله اتفاق میافتد که به مرحله مقاومت معروف است( خودداری کودک از خوردن غذا، لجبازی کردن، یا عاداتی که والدین اصولا برایش منع کرده است) دیرتر از کودکان دیگر رخ می دهد.
برخی از کودکان عقب مانده بسیار هیجان پذیر هستند و با کوچکترین اتفاق حالت بیقراری و اضطراب پیدا میکنند ولی عده دیگری از آن ها کاملا بی توجهی عاطفی دارند، که معمولا عدم کنترل هیجانات در این گونه کودکان باعث میشود تا سازگاری کافی با محیط زندگی و افراد را نداشته باشند.
سومین محدودیت یا مشکلی که این گونه کودکان دارند از لحاظ رشد شخصیت شان میباشد، با توجه به توضیحات بالا و مشکلاتی که این گونه کودکان در زمینه عاطفی و یادگیری دارند، نمیتوان انتظار داشت که تکامل شخصیت این گونه کودکان کامل باشد، والدین این گونه کودکان باید توجه داشته باشند که هرگز کودک خود را به مراکز درمانی نسپارند زیرا این کار باعث جدایی کامل عاطفی بین کودک و اعضای خانواده او میشود، خانواده مسئول هستند تا کودک خود را تشویق کند که از سایر توانایی هایی که دارد به نحو احسن استفاده کند.
گاهی اجتماع نیز این گونه کودکان را طرد می کند که در رشد شخصیت کودک تاثیر بسزایی دارد ولی این امر در جوامع صنعتی و پیشرفته کمتر دیده میشود زیرا مراکزی را در جهت برسی، درمان و آموزش این گونه کودکان تدارک دیده است.[3]
اولین محدودیت و مشکل این کودکان در زمینه هوشی و یادگیری میباشد؛ این گونه افراد چون همانند کودکان دیگر توانایی یادگیری و استفاده از تجارب گذشته خود را ندارند به همین دلیل در سازگاری با شرایط جدید و حل مشکلات خود ناتوانند، معمولا در کودکان سالم نیرو های حیاتی، روانی، حسی، حرکتی، تغذیه ای و... باهم در تعادلی هستند ولی در کودکان عقب مانده معمولا این تعادل به هم خورده یا از بین رفته است، و هر چه نارسایی این کودکان بیشتر باشد این اختلال در نیرو ها بیشتر است، که برای آموزش این کودکان آن ها را به گروه های چند نفری تقسیم می کنند تا با انجام کار های تکراری سعی کنند ان ها را به حافظه بلند مدت خود بسپارند؛ زیرا یادگیری آنان از لحاظ کمی و کیفی محدود است و حافظه ای کوتاه مدت و فوری دارند و هر چه مسائل پیچیده تر شود تفاوت آن ها با کودکان عادی بیشتر مشخص می شود.[2]
دومین محدودیت و مشکلی که این کودکان دارند از لحاظ عاطفی میباشد؛ همانطور که گفتیم کودکان عقب مانده ذهنی چون نمیتوانند از تجربه های قبلی خود استفاده کنند، پس نمیتواند مادر را از اطرافیان تمیز دهد و رابطه عاطفیاش دچار اختلال میشود و مسیر رشد طبیعیاش را طی نمیکند.
رشد عاطفی این گونه کودکان معمولا با تاخیر صورت میگیرد و همچنین مرحله دیگری که در کودکان دو یا سه ساله اتفاق میافتد که به مرحله مقاومت معروف است( خودداری کودک از خوردن غذا، لجبازی کردن، یا عاداتی که والدین اصولا برایش منع کرده است) دیرتر از کودکان دیگر رخ می دهد.
برخی از کودکان عقب مانده بسیار هیجان پذیر هستند و با کوچکترین اتفاق حالت بیقراری و اضطراب پیدا میکنند ولی عده دیگری از آن ها کاملا بی توجهی عاطفی دارند، که معمولا عدم کنترل هیجانات در این گونه کودکان باعث میشود تا سازگاری کافی با محیط زندگی و افراد را نداشته باشند.
سومین محدودیت یا مشکلی که این گونه کودکان دارند از لحاظ رشد شخصیت شان میباشد، با توجه به توضیحات بالا و مشکلاتی که این گونه کودکان در زمینه عاطفی و یادگیری دارند، نمیتوان انتظار داشت که تکامل شخصیت این گونه کودکان کامل باشد، والدین این گونه کودکان باید توجه داشته باشند که هرگز کودک خود را به مراکز درمانی نسپارند زیرا این کار باعث جدایی کامل عاطفی بین کودک و اعضای خانواده او میشود، خانواده مسئول هستند تا کودک خود را تشویق کند که از سایر توانایی هایی که دارد به نحو احسن استفاده کند.
گاهی اجتماع نیز این گونه کودکان را طرد می کند که در رشد شخصیت کودک تاثیر بسزایی دارد ولی این امر در جوامع صنعتی و پیشرفته کمتر دیده میشود زیرا مراکزی را در جهت برسی، درمان و آموزش این گونه کودکان تدارک دیده است.[3]