المسیر الجاریه :
تصمیم گیری بجا و به موقع ادبیات دفاع مقدس

تصمیم گیری بجا و به موقع

هر دو به استخدام سپاه درآمده بودیم و به دلیل تفاوت رسته ای نتوانستیم با هم در جبهه حضور پیدا کنیم. او به دلیل استعداد خاصی که داشت در اطلاعات سپاه و من در قسمت دیگری مشغول شدم.
یک موج جدید ادبیات دفاع مقدس

یک موج جدید

دمدمای غروب بود که خرمشهر چندین نوبت سقوط کرده بود. ما در آن شرایط سخت که همه از نظر روحی در فشار بودیم، صحنه ی عجیبی از شیخ شریف دیدیم که هیچ وقت فراموش نمی کنیم. به خاطر وعده های دروغ و برخوردهای خیانت...
طرح نو ادبیات دفاع مقدس

طرح نو

حمید مرا از دور دید، راه بی خطر را نشان داد. رفتم داخل خاکریز، گفتم: «نَه خَبر؟» گفت: «عراقی ها آن طرف جاده اند و ما این طرف و هر جور هست باید بزنیم شان.»
در منطقه ی کمین ادبیات دفاع مقدس

در منطقه ی کمین

با خدمه ی قایق، چهار نفر بودیم. قایق توی گل گیر کرد. خیلی تلاش کردیم از گل بیرون بیاریم، فایده ای نداشت. جلوتر از ما کمین بود. کسی هم از آن جا عبور نمی کرد. ناگهان صدای موتور قایقی به گوشمان رسید.
عین یکی از اهالی روستا! ادبیات دفاع مقدس

عین یکی از اهالی روستا!

یک روز با تعدادی از بچه های رزمنده، در یکی از مسیرهای مریوان در حال حرکت بودیم. و فرمانده ی تیپ از جمیل و خصوصیات او برایمان صحبت می کرد. از جمله این که هیچ وقت برای انجام مأموریت «نه» نمی گوید. در مسیر...
برای بن بست ها ادبیات دفاع مقدس

برای بن بست ها

یادم می آید وقتی در اطلاعات و عملیات بودم، ایشان تلاش می کرد تا ریزترین اطلاعاتی را که نزد ما وجود دارد، بگیرد. حتی، ما را تشویق می کرد برویم و اطلاعات را به دست آوریم و در اختیار او بگذاریم. بولتن هایی...
سلاح معارف اسلامی ادبیات دفاع مقدس

سلاح معارف اسلامی

هر وقت که فراغتی بدست می آوریم، اوقات خود را با شرکت در جلسات مذهبی، سپری می کردیم. سخنرانانی که از جاهای مختلف می آمدند، به خصوص بعضی از روحانیونی که بیانات شیرین و دلنشین آنها، دلهای جوانان را می ربود...
تیزبینی سیاسی ادبیات دفاع مقدس

تیزبینی سیاسی

«چندین ملاقات چند ساعته، با او در بیرجند داشتم. در اتاق یکی از خانه های محقر بخش مستضعف نشین بیرجند- که ظاهراً منزل پدری ایشان بود- زیر یک کرسی کوچک می نشستیم و راجع به مسایل نظام و انقلاب صحبت می کردیم....
تیزبینی سیاسی ادبیات دفاع مقدس

تیزبینی سیاسی

«چندین ملاقات چند ساعته، با او در بیرجند داشتم. در اتاق یکی از خانه های محقر بخش مستضعف نشین بیرجند- که ظاهراً منزل پدری ایشان بود- زیر یک کرسی کوچک می نشستیم و راجع به مسایل نظام و انقلاب صحبت می کردیم....
من اشتباه می کردم ادبیات دفاع مقدس

من اشتباه می کردم

خصوصیات ایشان بسیار به روحیات شهید مظلوم بهشتی نزدیک بود. شاید ذکر نمونه ای ما را به این واقعیت نزدیک کند. در دادسرای انقلاب «بیرجند» مشغول خدمت بودم. روزی تعدادی پرونده را روی میز کارم قرار داد. بعد از...