سال پنجاه و هشت. محافظ آقای «آخوندی» بودم. مسئول آموزش اسلحه بود. یک روز در تربیت معلم خواهران، کلاس اسلحه شناسی گذاشته بودند و آقای آخوندی، مشغول درس دادن بود. من هم جلوی در کلاس، نگهبانی می دادم. یک...

در واپسین ماه های عمر رژیم شاه، چماق به دست های مزدور و سر سپرده ی رژیم ستم پیشه برای ستیز با انقلابیون و اخلال در روند رو به رشد نهضت امام خمینی برنامه ریزی می کردند و گاه گاه با یورش وحشیانه ی خویش،...

یکی از طرح های دیگر ایشان در استان، طرح مالک اشتر بود که همزمان با شناسایی اشرار مسلح، افراد مستعد و سالم و مثبتی که می توانستند در تأمین امنیت کمک کنند، تا از میان آن ها شناسایی و در همه ی پایگاه های...

اوایل انقلاب بود. کردستان میدان تاخت و تاز وحشیانه ی گروهک های ضد انقلاب شده بود. ما برای مقابله با این فریب خوردگان مزدور و پاکسازی شهر مهاباد به آنجا اعزام شدیم. در پایگاه سیلوی گندم شهر استقرار یافتیم.

آن زمان مسئول پاسگاه راسک بودم. یک روز جهت تهیه ی اقلام مورد نیاز، به ایرانشهر رفتم. در موقع برگشت، چون هوا تاریک شده بود، حاج احمد گفت: «بهتر است فردا حرکت کنی.»

موفقیت و محبوبیت شهید و تجارب او در طی دوران چند ساله ی خدمت در ایرانشهر و نیکشهر، بار دیگر نظر فرماندهی و مقامات استان را متوجه حاج احمد نمود. زیرا در این زمان، چابهار یکی از حساس ترین و مهمترین مناطق...

پس از جلسه ای که ساعت هشت در اتاق فرماندهی تشکیل شد، اعلام شد که یک کاروان بزرگ ضد انقلاب و اشرار که تعداد آنها سی نفر است، وارد ایران شده اند. پس بدین جهت، تمام راههای فرعی را پیش بینی و مشخص کردند. آمادگی...

دو ماه از بودن ما در منطقه آبادان می گذشت. بعد از برگشتن از خرمشهر، علی و محمد جهان آرا ساعت ها با هم حرف زدند. با توجه به آن شناسایی که علی انجام داده بود، او و جهان آرا روی طرح باز پس گیری خرمشهر به...

یکی از طرح های دیگر ایشان در استان، طرح مالک اشتر بود که همزمان با شناسایی اشرار مسلح، افراد مستعد و سالم و مثبتی را که می توانستند در تأمین امنیت کمک کنند، از میان آنها شناسایی می کرد و در همه ی پایگاه...

دو ماه از بودن ما در منطقه آبادان می گذشت. بعد از برگشتن از خرمشهر، علی و محمد جهان آرا ساعت ها با هم حرف زدند. با توجه به آن شناسایی که علی انجام داده بود، او و جهان آرا روی طرح باز پس گیری خرمشهر به...