المسیر الجاریه :
رحمان لايموت چو آن پادشاه را حافظ شیرازی

رحمان لايموت چو آن پادشاه را

ديد آن چنان کز او عمل الخير لايفوت رحمان لايموت چو آن پادشاه را تاريخ اين معامله رحمان لايموت جانش غريق رحمت خود کرد تا بود
قوت شاعره‌ي من سحر از فرط ملال حافظ شیرازی

قوت شاعره‌ي من سحر از فرط ملال

متنفر شده از بنده گريزان ميرفت قوت شاعره‌ي من سحر از فرط ملال با هزاران گله از ملک سليمان مي‌رفت نقش خوارزم و خيال لب جيحون مي‌بست
بهاء الحق و الدين طاب مثواه حافظ شیرازی

بهاء الحق و الدين طاب مثواه

امام سنت و شيخ جماعت بهاء الحق و الدين طاب مثواه بر اهل فضل و ارباب براعت چو مي‌رفت از جهان اين بيت مي‌خواند
آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه حافظ شیرازی

آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه

که در اين مزرعه جز دانه‌ي خيرات نکشت آصف عهد زمان جان جهان تورانشاه که به گلشن شد و اين گلخن پر دود بهشت ناف هفته بد و از ماه صفر کاف و الف
سراي مدرسه و بحث علم و طاق و رواق حافظ شیرازی

سراي مدرسه و بحث علم و طاق و رواق

چه سود چون دل دانا و چشم بينا نيست سراي مدرسه و بحث علم و طاق و رواق خلاف نيست که علم نظر در آنجا نيست سراي قاضي يزد ارچه منبع فضل است
تو نيک و بد خود هم از خود بپرس حافظ شیرازی

تو نيک و بد خود هم از خود بپرس

چرا بايدت ديگري محتسب تو نيک و بد خود هم از خود بپرس و يرزقه من حيث لا يحتسب و من يتق الله يجعل له
بيا ساقي آن مي که حال آورد حافظ شیرازی

بيا ساقي آن مي که حال آورد

کرامت فزايد کمال آورد بيا ساقي آن مي که حال آورد وز اين هر دو بي‌حاصل افتاده‌ام به من ده که بس بي‌دل افتاده‌ام
الا اي آهوي وحشي کجايي حافظ شیرازی

الا اي آهوي وحشي کجايي

مرا با توست چندين آشنايي الا اي آهوي وحشي کجايي دد و دامت کمين از پيش و از پس دو تنها و دو سرگردان دو بيکس
سپيده‌دم که صبا بوي لطف جان گيرد حافظ شیرازی

سپيده‌دم که صبا بوي لطف جان گيرد

چمن ز لطف هوا نکته برجنان گيرد سپيده‌دم که صبا بوي لطف جان گيرد افق ز عکس شفق رنگ گلستان گيرد هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد
تو بودي آن دم صبح اميد کز سر مهر حافظ شیرازی

تو بودي آن دم صبح اميد کز سر مهر

برآمدي و سر آمد شبان ظلماني تو بودي آن دم صبح اميد کز سر مهر ولي به مجلس خاص خودم نمي‌خواني شنيده‌ام که ز من ياد مي‌کني گه گه