المسیر الجاریه :
به قول دشمنان برگشتی از دوست
به قول دشمنان برگشتی از دوست<br />
نگردد هیچ کس با دوست دشمن
دلم را مشکن و در پا مینداز
دلم را مشکن و در پا مینداز<br />
که دارد در سر زلف تو مسکن
غم دل چند توان خورد که ایام نماند
غم دل چند توان خورد که ایام نماند<br />
گو نه دل باش و نه ایام چه خواهد بودن
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن<br />
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن<br />
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم<br />
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
حافظ وصال می طلبد از ره دعا
حافظ وصال می طلبد از ره دعا<br />
یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن
به چشم و ابروی جانان سپرده ام دل و جان
به چشم و ابروی جانان سپرده ام دل و جان<br />
بیا بیا و تماشای طاق و منظر کن
ستاره شب هجران نمی فشاند نور
ستاره شب هجران نمی فشاند نور<br />
به بام قصر برآ و چراغ مه برکن
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست
در راه عشق وسوسه اهرمن بسیست<br />
پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن