المسیر الجاریه :
شیوهٔ چشمت فریب جنگ داشت حافظ

شیوهٔ چشمت فریب جنگ داشت

شیوهٔ چشمت فریب جنگ داشت<br /> ما غلط کردیم و صلح انگاشتیم
با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم حافظ

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم

با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم<br /> همچو موسی ارنی گوی به میقات بریم
خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا حافظ

خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا

خاک کوی تو به صحرای قیامت فردا<br /> همه بر فرق سر از بهر مباهات بریم
قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند حافظ

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند

قدر وقت ار نشناسد دل و کاری نکند<br /> بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم
حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز حافظ

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز

حافظ آب رخ خود بر در هر سفله مریز<br /> حاجت آن به که بر قاضی حاجات بریم
بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم حافظ

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم<br /> فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم
صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز حافظ

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز

صبا خاک وجود ما بدان عالی جناب انداز<br /> بود کان شاه خوبان را نظر بر منظر اندازیم
حافظ نه حد ماست چنین لاف ها زدن حافظ

حافظ نه حد ماست چنین لاف ها زدن

حافظ نه حد ماست چنین لاف ها زدن<br /> پای از گلیم خویش چرا بیشتر کشیم
ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم حافظ

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم

ما شبی دست برآریم و دعایی بکنیم<br /> غم هجران تو را چاره ز جایی بکنیم
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی حافظ

دل بیمار شد از دست رفیقان مددی

دل بیمار شد از دست رفیقان مددی<br /> تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم