المسیر الجاریه :
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم
ما نگوییم بد و میل به ناحق نکنیم<br />
جامه کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است
عیب درویش و توانگر به کم و بیش بد است<br />
کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید
گر بدی گفت حسودی و رفیقی رنجید<br />
گو تو خوش باش که ما گوش به احمق نکنیم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
بارها گفته ام و بار دگر می گویم<br />
که من دلشده این ره نه به خود می پویم
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست
من اگر خارم و گر گل چمن آرایی هست<br />
که از آن دست که او می کشدم می رویم
دشمنان را ز خون کفن سازیم
دشمنان را ز خون کفن سازیم<br />
دوستان را قبای فتح دهیم
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان
فاتحه ای چو آمدی بر سر خسته ای بخوان<br />
لب بگشا که می دهد لعل لبت به مرده جان
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت
گر چه تب استخوان من کرد ز مهر گرم و رفت<br />
همچو تبم نمی رود آتش مهر از استخوان
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین
بازنشان حرارتم ز آب دو دیده و ببین<br />
نبض مرا که می دهد هیچ ز زندگی نشان
چندان که گفتم غم با طبیبان
چندان که گفتم غم با طبیبان<br />
درمان نکردند مسکین غریبان