المسیر الجاریه :
چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست
چون آب روی لاله و گل فیض حسن توست<br />
ای ابر لطف بر من خاکی ببار هم
دردم از یار است و درمان نیز هم
دردم از یار است و درمان نیز هم<br />
دل فدای او شد و جان نیز هم
چون سر آمد دولت شب های وصل
چون سر آمد دولت شب های وصل<br />
بگذرد ایام هجران نیز هم
هر دو عالم یک فروغ روی اوست
هر دو عالم یک فروغ روی اوست<br />
گفتمت پیدا و پنهان نیز هم
اعتمادی نیست بر کار جهان
اعتمادی نیست بر کار جهان<br />
بلکه بر گردون گردان نیز هم
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند
بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند<br />
تا کار خود ز ابروی جانان گشاده ایم
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای
ای گل تو دوش داغ صبوحی کشیده ای<br />
ما آن شقایقیم که با داغ زاده ایم
عمریست تا به راه غمت رو نهاده ایم
عمریست تا به راه غمت رو نهاده ایم<br />
روی و ریای خلق به یک سو نهاده ایم
عمری گذشت تا به امید اشارتی
عمری گذشت تا به امید اشارتی<br />
چشمی بدان دو گوشه ابرو نهاده ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم
ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده ایم<br />
از بد حادثه این جا به پناه آمده ایم