المسیر الجاریه :
صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری
صبا تو نکهت آن زلف مشک بو داری<br />
به یادگار بمانی که بوی او داری
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند
ای صبا سوختگان بر سر ره منتظرند<br />
گر از آن یار سفرکرده پیامی داری
نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود
نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود<br />
تویی امروز در این شهر که نامی داری
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود<br />
تو که چون حافظ شبخیز غلامی داری
ای که مهجوری عشاق روا می داری
ای که مهجوری عشاق روا می داری<br />
عاشقان را ز بر خویش جدا می داری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم<br />
از که می نالی و فریاد چرا می داری
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ<br />
سر چرا بر من دلخسته گران می داری
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ<br />
چه توقع ز جهان گذران می داری
خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
خوش کرد یاوری فلکت روز داوری<br />
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست<br />
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری