ناشناس
مشاوره خانواده: از زندگی فعلی که دارم بیزارم، کمکم کنید.
سلام خسته نباشید
الان ۱۰ ساله ازدواج کردم یک دختر ۵ ساله دارم ازدواج مون سنتی بود
تو این چند ساله مشکلات زیادی داشتم از مریضی نزدیک ترین و عزیز ترین افراد زندگیم گرفته تا ضرر مالی غیره خلاصه خیلی مشکل داشتم
اما چیزی که خیلی اذیتم داره میکنه این هستش که کاملا حسم رو نسبت به زنم از دست دادم یعنی چه جوری بگم دیگه دوستش ندارم از طرفی هم نمیخوام زندگیم به خاطر دخترم از هم باشه من تقریبا از اول زندگی مشترکی که داشتم به خواهر زنم علاقه مند شدم روز به روز هم این علاقه بیشتر شد تا این که چند سال پیش اون طلاق گرفت من هم بعد از مدتی دلم رو زدم به دریا و بهش گفتم که بهت علاقه دارم اون هم گفت که از من خوشش میاد اما همچین چیزی امکان پذیر نیست من از اون روز هیچ چیزی به اون نگفتم اما حسم بهش هنوز پا برجا هستش و هنوز کم نشده بلکه گاهی اوغات احساس میکنم بیشتر هم شده حتی روش خیلی حساسم نمیتونم ببینم کسی بهش نگاه چپ کنه یا اون خواسته باشه با کسی باشه حتی خودم رو تو اینترنت جای کس دیگه ای جا زدم تا باهاش صحبت کنم و بهش نزدیک باشم دیگه نمیدونم چیکار کنم خیلی اذیتم نمیدونم گفتنش درسته یا نه همین امروز که با زنم رابطه داشتم اصلا تو صورتش نمیخواستم نگاه کنم چون تحملش واسم سخته کلا دوستش ندارم
یکی از دلایلی که نسبت به همسرم سرد شدم اینکه خیلی بد اخلاق سرد مزاج بد دهن هستش
در جایی که من تا الان هیچ وقت کوچکترین بی احترامی بهش نکردم تو اوج عصبانیت هم خودم رو همیشه کنترل کردم اما اون اینجوری نیست
در مجموع میخوام بگم از یک طرف از زندگی فعلی که دارم بیزارم از یک طرف حساب دخترم رو میکنم از یک طرف احساسی که به خواهر زنم دارم داره عذاب میده منو
مشاور: علی محمد صالحی
این نکته مثبتیه که شما خودتون متوجه اید که اگر برای زندگی مشترک شما اتفاقی بیفته، دختر عزیز شما چقدر آسیب میبینه و به اون ضربه روحی وارد میشه. برای اینکه بچه ها احساس امنیت روانی داشته باشند، دو نیاز اصلی اونها باید برآورده بشه، یکی اینکه از طرف والدین به اونها محبت بشه و والدین محبت و علاقه خودشون رو نثار فرزندشون کنه، و کودک بفهمه پدر و مادرش چقدر دوستش دارن.
نیاز دوم کودک، برای اینکه احساس امنیت روانی بکنه، اینه که خود پدر و مادر هم، بهم دیگه، ابراز علاقه و محبت کنن، و کودک بفهمه که پدر و مادرش هم بیکدیگه علاقمندن و رابطه خوبی دارند، کودک خیالش راحت میشه که محیط و فضایی که در اون زندگی میکنه، محیط امنیه و قابل اعتماده. اما برعکس اگه والدین به کودک محبت نکنن، یا اینکه رابطه پدر و مادر خوب نباشه و فرزند بین پدر و مادرش صمیمیتی نبینه، کودک احساس امنیت روانیش رو از دست میده، و وقتی کودک احساس امنیت روانی نداشته باشه ممکنه دچار اضطراب بشه و خود والدین متوجه بعضی رفتارهای نامناسب میشن مثل پرخاشگری کودک، خواب ناآرام، افسردگی، در خواب حرف زدن و... . منظور من اینه که، علاوه بر اون نگرانی شما بخاطر دخترتون، حتی اگر زندگی مشترکتون رو بظاهر حفظ کنید ولی بین شما و همسرتون رابطه و صمیمیتی نباشه باز هم ممکنه دختر شما آسیب ببینه. نکته بعد اینکه خانم ها از رفتار، حرکات و گفتار شوهرشون خیلی خوب متوجه بعضی چیزها میشن، مثالا اینکه آیا شوهرشون اونها رو دوست داره یا نداره، و چیزهای مشابه این، و شما بیان کردید که «من تقریبا از اول زندگی مشترکی که داشتم به خواهر زنم علاقه مند شدم»، یعنی شما از اول زندگی مشترکتون از جهت ذهنی درگیر یک زن دیگه بودید، و این مسئله باعث شده که نتونید با همسر خودتون ارتباط عمیقی شکل بدید، و مسلّما خانم شما هم متوجه این قضیه شده، یعنی فهمیده که شما اون محبت و علاقه ای که باید داشته باشید رو ندارید و به او ابراز محبت نمیکنید، در حالی که نیاز اصلی زن اینه که همسرش به او محبت کنه و این محبت شوهر به او امنیت روانی میده، و وقتی خودش رو محروم از این ببینه، یا افسرده میشه یا اینکه رفتارهای پرخاشگرانه نشون میده، منظور من اینه که مسبّب یک بخشی از بداخلاقی، سرد مزاجی و بد دهنی همسر شما، خودتون هستید، یعنی بخاطر اینکه شما به هر دلیلی، نیاز همسرتون رو برآورده نکردید، و این باعث شده همسر شما این رفتارهای نامناسب رو بروز بده، البته ممکنه یک بخشی از این رفتارها هم بخاطر شما نبوده ولی حتما در تشدید این رفتارها شما نقش داشتید، پس الان هم نمیتونید رفتارهای نامناسب همسرتون رو، بهانه سرد شدن از او بکنید، چون خودتون در این رفتارها نقش داشتید، مثل اینکه شما برید یک ماشینی بخرید، که یه ذره مشکل داره، مثلا یجاش رنگ داره بعد شما خودت چند بار با اون ماشین تصادف کنی و داغونش کنی، بعد بری به صاحبش پس بدی بگی ماشینت داغونه من نمیخوام، فروشنده میگه اونوقت که ماشین رو از من خریدی اینقدر مشکل نداشت خودت این بلاها رو سرش آوردی، پس الان نمیتونی مسئولیت این بلاهایی که سر ماشین آوردی رو نپذیری.
نکته بعد اینکه، من شما رو درک میکنم و میفهمم وقتی کسی رو دوست داری چقدر از جهت فکری و روحی درگیر میشی و بقول شما این احساس چقدر شما رو عذاب میده، ولی همه اینها یک احساسه و شما میتونید در برابرش مقاومت کنید، همانطور که تا الان مقاومت کردید، ولی هرچه بیشتر شما خودتون رو درگیر این مسئله بکنید بیشتر اذیت میشید، یعنی همین که شما میگید «خودم رو تو اینترنت جای کس دیگه ای جا زدم تا باهاش صحبت کنم و بهش نزدیک باشم» این کارها هرچند بصورت موقت و در اون لحظه باعث رضایت و لذت شما میشه ولی بعدش از جهت فکری بیشتر اذیت میشید، من نیخوام بگم به اون فکر نکنید یا هرچیزی، چون فکر خودش میره سراغ چیزهایی که دوست داره و لذت میبره، ولی میخوام بگم «از دل برود هر آنکه از دیده برفت»، یعنی درسته که بظاهر شما به خواهر خانمت خیلی علاقه داری، ولی اگر یه مدتی نبینیش یا ارتباطی نداشته باشی، و بجاش درگیر کار و مسائل دیگه باشی یه وقت میبینی چه جالب، مثالا من چند روزه به او فکر هم نکردم، یا چقدر کمتر به او فکر کردم و راحتتر بودم چون سرم شلوغ بوده و فکرم جای دیگه مشغول بوده، پس از جهت فیزیکی و ظاهری سعی کن اصلا نبینیش، ثانیا خودت رو بیشتر مشغول کار و زندگی کن یا یک برنامه جدیدی در زمینه کار یا ورزش یا... بریز. نکته بعد اینکه گفتید «کاملا حسم رو نسبت به زنم از دست دادم»، مسلما وقتی بین زن و شوهر حس علاقه و محبت زیادی باشه زندگی مشترک رضایتمندتری دارند و احساس بهتری دارند، و فرزندان هم احساس امنیت بیشتری دارند، ولی از طرف دیگه در زندگی مشترک، حتما هم نیازی نیست که زن و شوهر عاشق هم باشند و محبت زیادی به هم داشته باشند، میشه زندگی مشترک نسبتا خوبی داشته باشند، ولی عاشق همدیگه هم نباشند یا حس خیلی خاصی نداشته باشند. ولی به مرور، و با گذشت زمان و برطرف کردن برخی کم و کاستی ها و رعایت برخی نکات روز به روز هم زندگی مشترک بهتری داشته باشند. خلاصه اینکه اگر شما با خواهر خانمت ارتباطی نداشته باشی و مثالا نبینیش و...، خودبخود علاقه و اون حسی که به او داری کمتر میشه و از جهت فکری آرامش بیشتری خواهی داشت، از اون طرف باید توجه کنی که این رفتارهای نامناسب همسر شما، در واقع نوعی اعتراض به رفتارهای خودشماست، و شما نقش مهمی در ایجاد یا تشدید این رفتارها داشتی و باید مسئولیت این رفتارها رو قبول کنی، و نکته آخر اینکه برای زندگی مشترک نیاز نیست حتما زن و شوهر عاشق هم باشند، میشه زندگی نه عالی، ولی زندگی نسبتا خوبی داشت ولی عاشق همدیگه هم نبود. من فعلا دیگه بیشتر از این چیزی نمیگم چون هم یه کمی طولانی شد و هم من خسته شدم، اگر خواستی میتونی بازم ارتباط داشته باشی تا من هم نکات دیگه ای رو بگم.
موفق و سربلند باشید.
بیشتر بخوانید:
سردکننده های جنسی (1)