میریوسف

سلام.لطفا مردرمورد احترام وخدمت به والیدن راهنمایی...

سلام.لطفا مردرمورد احترام وخدمت به والیدن راهنمایی کنید.بعضی اوقات برخاشگر میشوم وبعد ان سنگینی دردل احساس میکنم لطفا کمکم کنید
Saturday, June 28, 2014
الوقت المقدر للدراسة:
موارد بیشتر برای شما

میریوسف

سلام.لطفا مردرمورد احترام وخدمت به والیدن راهنمایی...

میریوسف ( تحصیلات : دیپلم ، 0 ساله )

سلام.لطفا مردرمورد احترام وخدمت به والیدن راهنمایی کنید.بعضی اوقات برخاشگر میشوم وبعد ان سنگینی دردل احساس میکنم لطفا کمکم کنید


مشاور: خانم سعیده صفری

باسلام. برادر گرامی اولین قدم در راه تغییر خصوصیات شخصیتی که نمی پسندیم این است که واقعا بخواهیم که تغییر کنیم، از ویژگی ای که الآن داریم اذیت شده باشیم و حتی متوجه شده باشیم در برخی موارد به واسطه ی همین پرخاشگری حقمان ضایع شده است، نتوانسته¬ایم حرف دلمان را بزنیم، احترامی که دوست داریم دیگران به خصوص اعضای خانواده برایمان قائل باشند را از دست داده ¬ایم و حد و حدود روبط با والدین و اعضای خانواده مان را زیر سوال برده باشیم و چون این مورد با اعتقاداتمان در تضاد است دوست داریم هر چه زودتر برایش کاری انجام دهیم... شما اولین قدم را برداشتید... متوجه شدید که این خصوصیت بعضی مواقع برایتان دردسر درست کرده و می خواهید از شدت و فراوانی آن بکاهید...اما چرا گفتم فقط بعضی مواقع برایتان دردسر درست کرده ؟ به خاطر اینکه ممکن است جایی هم وجود داشته که توانسته اید به خاطر پرخاشگری زودتر به آن چیزی که می خواستید برسید پس برایتان فایده هم داشته... اما خودتان هم می دانید که این منفعت به صورت موقتی به شما جواب داده و در بلند مدت ضرری که به شما رسانده بیشتر از سودش بوده است. اما چه کار کنید؟ قبل از اینکه پاسخ دهم می خواهم خدمتتان عرض کنم که هدف ما این نیست که کاری کنیم که شما عصبانی نشوید... این امکان ندارد چون عصبانیت یک احساس انسانی است و ممکن است همه ما آن را حس کنیم... پس قرار است چه کار کنیم؟... در ادامه با هم پیش می رویم به طوری که عصبانی بشوید ولی پرخاشگری نکنید، داد نزنید، مثل سابق بی احترامی نکنید و ... لازم بود به این نکته اشاره کنم تا هر دوی ما متوجه شویم که دنبال چه چیزی هستیم. احتمالا در زمان پرخاشگری با افکار زیاد ذهنتان مواجه شده¬اید، با جولان دادنشان شما را به نحوی مجبور به پرخاشگری می کنند و در نهایت پس از خالی کردن خشم پشیمان و درمانده به نظر می رسید. اما جالب است بدانید در ذهن همه ی افرادی که فکر می کنید هیچ مشکلی در این زمینه ندارند هم همین اتفاق می افتد و اصلا کار ذهن این است که ما را با خطرات آشنا کند و در حقیقت ذهن، کار محاسبه را بر عهده دارد محاسبه ضررها و منافع احتمالی، این کارذهن سالم است و اگر اینطور نبود ذهن معیوبی به حساب می آمد مثل ذهن افراد عقب مانده ی ذهنی که هیچ کدام از منافع و ضررهای احتمالی را خاطرنشان نمی کند و همین مراقبت اشخاص دیگر از آنها را ضروری می سازد. پس گفتیم کار ذهن فکر آوردن است، گاهی ذهن ما کمک شایانی به ما کرده و این قابل انکار نیست. ولی می دانید مشکلات ما انسانها از چه زمانی شروع می شود؟ وقتی در دام افکار و احساساتمان گیر می افتیم، یعنی وقتی به جای واقعیات بیرونی تنها به تجربیات ذهنی مان بچسبیم و افسار زندگی مان را به دست افکار و احساساتی که ذهن ایجاد می کند، می سپاریم. می دانید تفاوت شما و کسانی که مانند شما با این مسئله روبه رو نیستند و می توانند راحت تر در اینچنین موقعیت هایی برخورد کنند، چیست؟ اجازه دهید با یک مثال این موضوع را برایتان توضیح دهم، تصور کنید شما بالای یک پل ایستاده اید روی این پل زندگی شماست، هر آنچه که به آن مشغولید و برایتان اهمیت دارد، چیزهای بسیاری برایتان مهم هستند، کار، تحصیل، روابط فردی، خانواده تان و ... از پایین پل هم چند قطار باری در حال عبور هستند شما خصوصیات قطارهای باری را می دانید، روی آن باز است ، سر و صدای زیادی دارد و موادی مانند زغال زنگ حمل می کند، اما این قطارهای باری در زندگی شما مانند ذهنتان عمل می کنند و چیزهایی مانند افکار و احساساتتان را حمل می کند مثلا در یکی از واگن های آن این فکر است که که پدرم داره با من لجبازی میکنه، اونا همش بین ما فرق میگذارن، خیلی جاها با رفتارشون آبروی من بردن، همش میخوان من پیش بقیه ضایع کنند و ..، یک خورشید گاهی اوقات برخی از این واگنها را روشن می کند و دقیقا روی آن می تابد ، خورشید موقعیت ها و شرایطی از زندگی شماست که این افکار بیشتر در ذهنتان وارد می شوند و درگیری بیشتری دارید، به محض اینکه خورشید یکی از واگن ها را روشن کرد، کاری که انجام می دهید این است که به محض اینکه واگن این قطار با سر و صدا به پل نزدیک می شود و ، به خاطراینکه از محتویات واگن سر دربیاورید خودتان را از بالای پل پرت می کنید توی واگن، اما وقتی در واگن افتادید چه اتفاقی می افتد؟ غیر از این است که همه تنتان با زغال سنگ آغشته می شود و جز آن چیزی نمی بینید؟ این درست مثل وقتی است که واگنی که افکار و احساساتتان را حمل می کند، نور خورشید روی آن تابیده است، با سرعت به سمت شما می آید و سر و صدایش هم خیلی اذیتتان می کند را می بینید که نزدیک می شود خودتان را از بالای پل به داخل آن پرت می کنید، الآن در واگن هستید و فقط افکارتان را می بینید مثل آن که حقیقت محض است و اتفاق دیگری که افتاد این است که از آنچه در بالای پل مشغول آن بودید باز می مانید، از انتخاب های دنیای بیرونی، از خانواده، کارتان، از رابطه با دوستان و همکارانتان، و پیشنهادهایی که به شما می شود؛ به خاطر آنچه در ذهنتان می گذرد پشیمان می شوید. اما اگر همچنان که بالای پل ایستاده اید و به کارهایتان مشغولید اجازه دهید، این قطارها بیایند سر و صدا و اذیتشان را هم بکنند، خودشان هم می روند، ممکن است باز هم قطار دیگر که حامل فکری جدید است بیایدولی شما فقط آنها را از بالای پل مشاهده می کنید ولی با آنها قاطی نمی شوید البته اذیت می شوید ولی مطابق با آنها عمل نمی کنید ذهن شما از دنیای واقعی و بیرونی جداست. خب قرار شد به افکارتان فقط نگاه کنید اما در بالای پل چه کاری باید انجام دهید؟ در ابتدا نمی خواهم تغییرات مهم ایجاد کند این هفته سعی کنید تنها معنای استعاره را خوب متوجه شوید تا بتوانید افکار و احساساتتان را فقط به عنوان یک فکر بپذیرید و نباید با آنها قاطی شوید در مکاتبات بعدی به این نکته خواهیم پرداخت که اگر با افکارتان قاطی نشوید باید چه کار کنید و در بالای پل چه کاری انجام دهید. اگر توانستید ذهنتان را به مثابه ی واگن های قطار در حال حرکت مشاهده کنید، می توانید تجربیات این هفته تان را مجددا با سایت مکاتبه کنید، و با ذکر نام مشاور، قدم به قدم مشکلتان را پیگیری کنید تا بتوانید پرخاشگری تان را مدیریت کنید.



ارسل تعليقاتك
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.