بالا رفتن آمار طلاق، یکی از پیامدهای منفی تغییر نقش های جنسیتی است.
ب) پیامدهای منفی خانوادگی
پیامدهای منفی خانوادگی در مواردی برآیند عوارض فردی اند. مهم ترین این پی آمدها را در دو محور کلی روابط زناشویی و فرزندان بیان می کنند.
در محور نخست این ادعا مطرح است که همسانی نقش های زن و شوهر در کاهش انسجام خانواده و افزایش میزان طلاق تأثیر می گذارد. استقلال مالی زنان چشم انداز طلاق را برای زنان ناراضی از وضعیت زناشویی خود، روشن و نویدبخش می سازد و این امکان را برای آنان فراهم می آورد که در فکر رها کردن ازدواج های ناموفق و بزرگ کردن فرزندان به هزینه خود باشند. به همین دلیل، پژوهش های انجام شده، درخواست طلاق از سوی زنان شاغل را بسیار بیشتر از درخواست طلاق از سوی زنان غیر شاغل نشان می دهند (سگالن، ۱۳۷۵، ص ۱۸۱).
در محور نخست این ادعا مطرح است که همسانی نقش های زن و شوهر در کاهش انسجام خانواده و افزایش میزان طلاق تأثیر می گذارد. استقلال مالی زنان چشم انداز طلاق را برای زنان ناراضی از وضعیت زناشویی خود، روشن و نویدبخش می سازد و این امکان را برای آنان فراهم می آورد که در فکر رها کردن ازدواج های ناموفق و بزرگ کردن فرزندان به هزینه خود باشند. به همین دلیل، پژوهش های انجام شده، درخواست طلاق از سوی زنان شاغل را بسیار بیشتر از درخواست طلاق از سوی زنان غیر شاغل نشان می دهند (سگالن، ۱۳۷۵، ص ۱۸۱).
استقلال مالی زنان
از سوی دیگر، استقلال مالی زنان گاه انگیزه مردان را نیز برای طلاق تقویت می کند، زیرا مردی که زن شاغل خود را طلاق می دهد، به آسانی از پرداخت های هزینه های مربوط به کودک می گریزد. بدون شک، این امر یکی از عوامل افزایش کم سابقه یا بی سابقه میزان طلاق در دوران معاصر در بسیاری از کشورها بوده است که نسبت بیش از ۵۰ درصدی طلاق به ازدواج در آمریکا، از نمونه های بارز این پدیده است.
در محور دوم یعنی آثار منفی همسانی نقش های زوجین بر فرزندان، یادآوری چند نکته اهمیت دارد. نخست باید به مسأله جامعه پذیری نقش ها اشاره کرد. کودکانی که با الگوی غیر جنسیتی توزیع نقش ها جامعه پذیر می شوند، بیش از سایر کودکان در معرض سقوط در گرداب بی ثباتی خانواده قرار دارند، زیرا از والدین خود، همان رفتارها و نگرش هایی را فرا می گیرند که در بی ثباتی زندگی خانوادگی والدین مؤثر بوده است. مسأله دیگر عبارت از محرومیت کودکان از مراقبت مادرانه است که نیازهای عاطفی آنان را به بهترین شکل برآورده می سازد. با توجه به اینکه بسیاری از کودکان در جوامع صنعتی معاصر، بخش عمده ای از ساعات شبانه روز خود را به دور از پدر و مادر و در و نگهداری از اطفال سپری می کنند، این مساله از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
گرچه صاحب نظران هنوز درباره این موضوع به توافقی نرسیده اند، به نظر می رسد بر خلاف افراط و تفریط دیدگاه هایی که جدایی مادر از کودک را حتی به طور کوتاه بات برای کودک بسیار مضر می دانند، یا در هیچ شرایطی آن را مضر نمی دانند، بتوان از دیدگاه معتدلی حمایت کرد که جدایی های دراز مدت را به ویژه برای کودکان خردسال، بیان آور تلقی می کند (بستان، ۱۳۸۳، ص ۷۷-۷۸).
در محور دوم یعنی آثار منفی همسانی نقش های زوجین بر فرزندان، یادآوری چند نکته اهمیت دارد. نخست باید به مسأله جامعه پذیری نقش ها اشاره کرد. کودکانی که با الگوی غیر جنسیتی توزیع نقش ها جامعه پذیر می شوند، بیش از سایر کودکان در معرض سقوط در گرداب بی ثباتی خانواده قرار دارند، زیرا از والدین خود، همان رفتارها و نگرش هایی را فرا می گیرند که در بی ثباتی زندگی خانوادگی والدین مؤثر بوده است. مسأله دیگر عبارت از محرومیت کودکان از مراقبت مادرانه است که نیازهای عاطفی آنان را به بهترین شکل برآورده می سازد. با توجه به اینکه بسیاری از کودکان در جوامع صنعتی معاصر، بخش عمده ای از ساعات شبانه روز خود را به دور از پدر و مادر و در و نگهداری از اطفال سپری می کنند، این مساله از اهمیت ویژه ای برخوردار است.
گرچه صاحب نظران هنوز درباره این موضوع به توافقی نرسیده اند، به نظر می رسد بر خلاف افراط و تفریط دیدگاه هایی که جدایی مادر از کودک را حتی به طور کوتاه بات برای کودک بسیار مضر می دانند، یا در هیچ شرایطی آن را مضر نمی دانند، بتوان از دیدگاه معتدلی حمایت کرد که جدایی های دراز مدت را به ویژه برای کودکان خردسال، بیان آور تلقی می کند (بستان، ۱۳۸۳، ص ۷۷-۷۸).
آثار منفی طلاق بر شخصیت فرزندان
سومین مسأله نیز آثار منفی طلاق بر شخصیت فرزندان است که می توان آنها را و آمدهای با واسطه همسانی نقش ها به شمار آورد.
سرانجام باید به پیامدهای منفی اجتماعی اشاره کنیم. در این ارتباط نیز به لحاظ آماری می توان بین همسانی نقش های زن و مرد و پاره ای از مشکلات اجتماعی هم چون پایین آمدن ضریب امنیت جنسی زنان، افزایش جرایم زنان، افزایش میزان سقط جنین و کودکان نامشروع، افزایش خانوارهای تحت سرپرستی زنان و پدیده زنانه شدن فقر، هم بستگی هایی را مشاهده کرد (النسکی ولنسکی، ۱۳۶۹، ص ۴۸۰ و رابرتسون، ۱۳۷۴، ص ۲۹۶)؛ هرچند به لحاظ روش شناسی مجاز نیستیم که از هم بستگی آماری صرف، وجود ارتباط علی به معنای دقیق کلمه را نتیجه بگیریم و این نتیجه گیری تنها پس از بررسیهای دقیق و علمی، موجه خواهد بود.
برای مثال، ممکن است کسی ادعا کند که گسترش ناامنی جنسی، پی آمد قهری و اجتناب ناپذیر همسانی نقش های زن و مرد نیست، چرا که با کنترل و تغییر و تصرف در برخی متغیرهای دیگر می توان وضعیتی را ایجاد کرد که در آن هم سانی نقش های جنسیتی، این مشکل را در پی نداشته باشد، اما در برابر این ادعا چه بسا با استناد به شواهد و مدارک بتوان نشان داد که کنترل متغیرها و ایجاد وضعیت مورد نظر، هیچگاه به طور کامل امکان پذیر نبوده است. هم چنین همسانی نقش های جنسیتی دست کم در اوضاع و احوال اجتماعی معاصر، می تواند از عوامل زنانه شدن فقر تلقی شود، گرچه به لحاظ تئوریک، ارتباط بین این دو متغیر را اجتناب ناپذیر ندانیم.
اما مساله مهم این است که آیا می توان در این بحث به یک جمع بندی رسید و موضع روشنی در تایید یا رد نقش های جنسیتی اتخاذ کرد. به نظر می رسد با توجه به دخالت آشکار دیدگاه های ارزشی و ایدئولوژیک در مباحثی مانند نقش های جنسیتی، نمی توان انتظار داشت که داوری درباره مثبت یا منفی بودن این پدیده اجتماعی بر پایه معیارهای علمی صرف و بی طرفانه صورت گیرد، بلکه هرگونه داوری در این خصوص به ناچار به حیله ارزشها راه خواهد یافت. بنابراین ناگزیریم با نگاهی هرچند گذرا به بحث فلسفه تمایز جنسی نقش ها از مبانی و پیش فرض های ارزشی متفاوت که در اختلاف داوری ها تأثیر می گذارند، سخن به میان آورده، جمع بندی نهایی را به بعد از این بحث موکول کنیم.
منبع: تقویت نظام خانواده و آسیب شناسی آن. گروه نویسندگان.446-448، موسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی (ره). سوم. 1388.
سرانجام باید به پیامدهای منفی اجتماعی اشاره کنیم. در این ارتباط نیز به لحاظ آماری می توان بین همسانی نقش های زن و مرد و پاره ای از مشکلات اجتماعی هم چون پایین آمدن ضریب امنیت جنسی زنان، افزایش جرایم زنان، افزایش میزان سقط جنین و کودکان نامشروع، افزایش خانوارهای تحت سرپرستی زنان و پدیده زنانه شدن فقر، هم بستگی هایی را مشاهده کرد (النسکی ولنسکی، ۱۳۶۹، ص ۴۸۰ و رابرتسون، ۱۳۷۴، ص ۲۹۶)؛ هرچند به لحاظ روش شناسی مجاز نیستیم که از هم بستگی آماری صرف، وجود ارتباط علی به معنای دقیق کلمه را نتیجه بگیریم و این نتیجه گیری تنها پس از بررسیهای دقیق و علمی، موجه خواهد بود.
برای مثال، ممکن است کسی ادعا کند که گسترش ناامنی جنسی، پی آمد قهری و اجتناب ناپذیر همسانی نقش های زن و مرد نیست، چرا که با کنترل و تغییر و تصرف در برخی متغیرهای دیگر می توان وضعیتی را ایجاد کرد که در آن هم سانی نقش های جنسیتی، این مشکل را در پی نداشته باشد، اما در برابر این ادعا چه بسا با استناد به شواهد و مدارک بتوان نشان داد که کنترل متغیرها و ایجاد وضعیت مورد نظر، هیچگاه به طور کامل امکان پذیر نبوده است. هم چنین همسانی نقش های جنسیتی دست کم در اوضاع و احوال اجتماعی معاصر، می تواند از عوامل زنانه شدن فقر تلقی شود، گرچه به لحاظ تئوریک، ارتباط بین این دو متغیر را اجتناب ناپذیر ندانیم.
اما مساله مهم این است که آیا می توان در این بحث به یک جمع بندی رسید و موضع روشنی در تایید یا رد نقش های جنسیتی اتخاذ کرد. به نظر می رسد با توجه به دخالت آشکار دیدگاه های ارزشی و ایدئولوژیک در مباحثی مانند نقش های جنسیتی، نمی توان انتظار داشت که داوری درباره مثبت یا منفی بودن این پدیده اجتماعی بر پایه معیارهای علمی صرف و بی طرفانه صورت گیرد، بلکه هرگونه داوری در این خصوص به ناچار به حیله ارزشها راه خواهد یافت. بنابراین ناگزیریم با نگاهی هرچند گذرا به بحث فلسفه تمایز جنسی نقش ها از مبانی و پیش فرض های ارزشی متفاوت که در اختلاف داوری ها تأثیر می گذارند، سخن به میان آورده، جمع بندی نهایی را به بعد از این بحث موکول کنیم.
منبع: تقویت نظام خانواده و آسیب شناسی آن. گروه نویسندگان.446-448، موسسه آموزشی-پژوهشی امام خمینی (ره). سوم. 1388.