المسیر الجاریه :
میرمحمدصالح تِرْمِذی حسینی اکبرآبادی محدث، شاعر و خوشنویس ایرانی تبار
میر عبدالله ترمذی خوشنویس و شاعر ایرانی
زندگینامه، ویژگیها و آثار علامه طباطبایی (رحمه الله)
برای خوشبو شدن نفس چه کنیم؟
وقتی کسی ناامید است چگونه آرامش کنیم؟
صلح و آشتی در اسلام: از قرآن تا خانواده و جامعه
علت دوری اعضای خانواده و فامیل از هم
خشکسالی معنوی :بررسی عوامل بازدارنده نزول باران از منظر آیات و روایات
نحوه برخورد با شوهر درونگرا
کتاب، سرچشمه تمدن؛ بازخوانی و تحلیل توصیههای رهبر انقلاب درباره کتاب و کتابخوانی
مزار حضرت یعقوب (علیه السلام)
گناهان حضرت یوسف در قرآن
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
مزار حضرت موسی (علیه السلام)
طریقه خواندن نماز شکسته و نیت آن
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
ادبیات دفاع مقدس
بهترين روش جذب جوانان
شهيد اسحاق و من با تعدادي ديگر از دوستان، تيم فوتبالي تشكيل داده بوديم كه هر چند وقت يكبار با محلات و روستاهاي ديگر مسابقه مي داديم. در يكي از اين مسابقات كه بين ما و روستاي همجوار برگزار شد، ما برنده...
ادبیات دفاع مقدس
پا به پاي نيروها
سال 1361 بود. شبي در اصفهان مهمان حاجي شدم كه به تازگي از مرخصي بلوچستان آمده بود. تا آن زمان هنوز ازدواج نكرده بودم. حاجي رو كرد به پدرش و گفت: « بابا، يك زن براي آقاي حيدري پيدا كن، پدر حاج احمد گفت:...
ادبیات دفاع مقدس
در غم و شادي ها شريك بود
يك روز، براي غذا به مسجد جامع- خرمشهر- آمديم. در بيرون مسجد ديديم، ديگ هاي غذا خالي است. امير... آمد و به پيرمرد مسني كه آن جا بود گفت: « اين چه وضعيه؟ غذا تمام شده؟ ما كه خسته ايم. از صبح تا حالا در حال...
ادبیات دفاع مقدس
دلبستگي به نيروهاي مسلمان كرد
«... شما اگر مي خواهيد واقعاً « احمد » را آن طور كه بود بشناسيد، لازم نيست سراغ ما بچه هاي سپاه بياييد. شما برويد سراغ مردم كردستان. برويد پاي صحبت مردم مسلمان مهاباد، سقز، بانه، پاوه و مريوان بنشينيد....
ادبیات دفاع مقدس
بين نيروها مي خوابيد
ظهر بود. صداي زنگ در منزل به گوش رسيد. آقا يوسف بود. در را كه باز كردم، ديدم واي خداي من! باز هم مهمان ناخوانده! با لبخند گفت:
ادبیات دفاع مقدس
كليد همه ي قفل ها
گوش ايستاده بودند تا داماد بياد؛ يك جماعت از آن بچه هاي ناقلاي اطلاعات عمليات كه با او شوخي داشتند. علي آقا بي خبر از همه چيز چشمش افتاد به سي ، چهل نفر از بچه هايش كه سر كوچه جمع شده بودند. خيلي جدي به...
ادبیات دفاع مقدس
با همه رفيق بود
شهيد كاظمي با تمام دوستان و همكاران، چه مادون و چه مافوق، برخوردي انساني و اسلامي داشت. بعضاً اگر در خصوص مسائل كاري با كسي اصطكاك پيدا مي كرد، پس از مدت كوتاهي، خود اولين كسي بود كه درصدد دلجويي
ادبیات دفاع مقدس
بسيجي ها را جا به جا مي كرد!
مدتي همراه با آقا اسماعيل در چادرها مستقر بوديم. هوا سرد بود و طاقت فرسا. او در همه چيزش- غذا خوردن و خوابيدن و گفت و گو كردن و ...- در كنارمان بود و هرگز خود را تافته اي جدا بافته نمي دانست و امتيازي...
ادبیات دفاع مقدس
سطوت و رأفت
يادم هست يك بار شهيد دستواره بدجوري به برادر « احمد » حمله كرد؛ طوري كه فكر مي كرديم الان است كه با او دست به يقه بشود! برادر « احمد » هم كه نقش خودش را خوب بازي مي كرد، ضمن دفاع ظاهري از مباني ماترياليزم،...
ادبیات دفاع مقدس
جاي همه را مرتب مي كرد
آراسته، تميز، مودب، متين، خوش برخورد و صميمي بود. در يك برخورد به او علاقه مند مي شدي. حاج اصغر جواني را مي گويم. بزرگي در رفتار و كردارش نمايان بود معرفت اسلامي و مودّت و جذبه در رفتارش موج مي زد.