المسیر الجاریه :
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست
آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست<br />
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود
بلبل از فیض گل آموخت سخن ور نه نبود<br />
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
ای که در کوچه معشوقه ما می گذری
ای که در کوچه معشوقه ما می گذری<br />
بر حذر باش که سر می شکند دیوارش
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف<br />
همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح
شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح<br />
چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار
هم گلستان خیالم ز تو پر نقش و نگار<br />
هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار<br />
کرده ام خاطر خود را به تمنای تو خوش
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد
خواهی که سخت و سست جهان بر تو بگذرد<br />
بگذر ز عهد سست و سخن های سخت خویش
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع<br />
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد
رشته صبرم به مقراض غمت ببریده شد<br />
همچنان در آتش مهر تو سوزانم چو شمع