المسیر الجاریه :
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم
هر چند پیر و خسته دل و ناتوان شدم<br />
هر گه که یاد روی تو کردم جوان شدم
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا
شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا<br />
بر منتهای همت خود کامران شدم
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم
خیال نقش تو در کارگاه دیده کشیدم<br />
به صورت تو نگاری ندیدم و نشنیدم
من از بازوی خود دارم بسی شکر
من از بازوی خود دارم بسی شکر<br />
که زور مردم آزاری ندارم
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب
پاسبان حرم دل شده ام شب همه شب<br />
تا در این پرده جز اندیشه او نگذارم
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است
بر بوی کنار تو شدم غرق و امید است<br />
از موج سرشکم که رساند به کنارم
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری
گر قلب دلم را ننهد دوست عیاری<br />
من نقد روان در دمش از دیده شمارم
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است
حافظا چون غم و شادی جهان در گذر است<br />
بهتر آن است که من خاطر خود خوش دارم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم<br />
هواداران کویش را چو جان خویشتن دارم
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه قدش<br />
فراغ از سرو بستانی و شمشاد چمن دارم