المسیر الجاریه :
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور
صحبت حور نخواهم که بود عین قصور<br />
با خیال تو اگر با دگری پردازم
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس
ماجرای دل خون گشته نگویم با کس<br />
زان که جز تیغ غمت نیست کسی دمسازم
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی
یا رب از ابر هدایت برسان بارانی<br />
پیشتر زان که چو گردی ز میان برخیزم
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز
در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز<br />
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم
خیال روی تو چون بگذرد به گلشن چشم<br />
دل از پی نظر آید به سوی روزن چشم
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو
بیا که لعل و گهر در نثار مقدم تو<br />
ز گنج خانه دل می کشم به روزن چشم
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش
به بوی مژده وصل تو تا سحر شب دوش<br />
به راه باد نهادم چراغ روشن چشم
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا
هست امیدم که علیرغم عدو روز جزا<br />
فیض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت<br />
من چرا ملک جهان را به جوی نفروشم
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست
خرقه پوشی من از غایت دین داری نیست<br />
پرده ای بر سر صد عیب نهان می پوشم