المسیر الجاریه :
دوباره جمعه شد و انتظار یاری که مهدوی

دوباره جمعه شد و انتظار یاری که

دوباره جمعه شد و انتظار یاری که<br /> توقّع فرجش از دم اذان می رفت<br /> دوباره جمعه شد و ندبه های پی در پی<br /> که از زمین به بلندای آسمان می رفت<br />
دوباره جمعه شد و کوچه ای پر از حسرت مهدوی

دوباره جمعه شد و کوچه ای پر از حسرت

دوباره جمعه شد و کوچه ای پر از حسرت<br /> وَ عابری که پریشان به جمکران می رفت<br /> دوباره جمعه شد و عاشقی که تا سهله<br /> به شوق دیدن مولای انس و جان می رفت
بازآ که مرا بی تو نه روز است و نه سال است مهدوی

بازآ که مرا بی تو نه روز است و نه سال است

بازآ که مرا بی تو نه روز است و نه سال است<br /> ای ماه مرا هفته ی بی دوست و بال است<br /> یک مرحله از سیر جنون نیز خموشی است<br /> بگذار بگویند که مجنون تو لال است
بیا پا بر سرم بگذار تا خاک درت گردم مهدوی

بیا پا بر سرم بگذار تا خاک درت گردم

بیا پا بر سرم بگذار تا خاک درت گردم<br /> غبارم کن، به بادم ده، بگو دور سرت گردم<br /> اگر چه کم تر از سنگم، بیا آیینه ام گردان<br /> که یک شب رو به رو با روی از گل بهترت گردم<br />
خواندیم هر چه ندبه و عهد و کمیل را مهدوی

خواندیم هر چه ندبه و عهد و کمیل را

خواندیم هر چه ندبه و عهد و کمیل را<br /> گفتیم هر چه یا حق و یا یا رب نیامدی<br /> گفتم بیا به خاطر زهرا، اثر نداشت<br /> گفتم قسم به حرمت زینب، نیامدی<br />
از آه و اشک و ناله و سوزِ دل و دعا مهدوی

از آه و اشک و ناله و سوزِ دل و دعا

از آه و اشک و ناله و سوزِ دل و دعا<br /> کردم بساط خویش مرتّب، نیامدی<br /> گفتند در رواج ستم می کنی ظهور<br /> دنیا شد از فساد لبالب، نیامدی<br />
جان آمد از فراق تو بر لب، نیامدی مهدوی

جان آمد از فراق تو بر لب، نیامدی

جان آمد از فراق تو بر لب، نیامدی<br /> امروز هم سرآمد و شد شب، نیامدی<br /> چتر سیاه غم همه جا را فرو گرفت<br /> ای در سپهر عاطفه کوکب! نیامدی<br />
من تشنه لبم جرعۀ آبی بفرست مهدوی

من تشنه لبم جرعۀ آبی بفرست

من تشنه لبم جرعۀ آبی بفرست<br /> یک جمعه دعای مستجابی بفرست<br /> با اشک دو دیده ام برایت ای دوست!<br /> صد نامه نوشته ام جوابی بفرست
به هر که خوی تو دارد اسیرم مهدوی

به هر که خوی تو دارد اسیرم

به هر که خوی تو دارد اسیرم<br /> که آرام دلم خوی تو باشد<br /> دل بشکسته را باید طلب کرد<br /> که آن جا بهترین کوی تو باشد<br />
کتاب عشق ما رخساره ی توست مهدوی

کتاب عشق ما رخساره ی توست

کتاب عشق ما رخساره ی توست<br /> که بسم الله اش ابروی تو باش<br /> به چشمانت قسم چشم امیدم<br /> به هر سو بنگرم سوی تو باشد<br />